محبوب ترین مقالات

تفسیر موضوعی۲

جمعه, شهریور ۲۹, ۱۳۹۸ – ۰۸:۲۸
-اهمیت بحث معاد از دیدگاه قرآن کریم

با نگاهی اجمالی به آیات قرآن مجید به این نتیجه می رسیم که در میان مسائل اعتقادی بعد از توحید هیچ مسئله ای به اندازه ی اعتقاد به معاد دارای اهمیت نیست. وجود حدود ۱۲۰۰ آیه از کلام الله مجید که نزدیک به یک سوم آیات قرآن را تشکیل می دهد شاهد این مدعا است. به عنوان مثال خداوند می فرماید:

«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثًا» (نساء ۸۷)
ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻯ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﮔﻮﺭﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻯ [ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺣﺴﺎﺑﺮﺳﻰ ] ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺷﻜﻰ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﮔﺮﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ؛ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻛﻴﺴﺖ ؟
-نکات آیه:
۱-در این آیه سخن از اجتماع قطعی انسان ها در روزی است که هیچ شک و تردیدی در آن نیست سپس برای تاکید بیشتر می فرماید: چه کسی از خداوند راستگو تر است؟
۲-در بسیاری از آیات قرآن مانند آیه ی ۷ سوره ی مبارکه حج ، آل عمران ۹ و ۲۵ ، انعام ۱۲، کهف ۲۱ ، غافر ۵۹ ، شوریٰ ۷ و جاثیه ۲۶ و ۳۳ به این موضوع تاکید میکند که در معاد هیج ریبی نیست.
(ریب) به گفته ی کتاب « مقائیس اللغه» در اصل به معنای هرگونه شک است یا شکی که آمیخته با خوف و ترس باشد و اگر این واژه بر «حاجت» نیز ا‌طلاق شود به خاطر آن است که صاحب حاجت معمولا شک در حصول آن دارد، شکی آمیخته با ترس از دست دادن.
در کتاب «فروق اللغه» میان شک و ریب تفاوتی ذکر شده است که عبارت است از اینکه ارتیاب شک آمیخته با تهمت است. شاید به کار رفتن این واژه در قرآن مجید در مورد معاد نیز به خاطر همین باشد که مخالفان علاوه بر اینکه درباره ی معاد اظهار شک می کردند، پیامبر را نیز متهم می کردند که این مطالب را از خود ساخته است.

-نکات دستوری:
۱-باید توجه داشت که لام در «لَیَجْمَعَنَّکُمْ» علامت قسم است. سپس با نون تاکید ثقیله همراه شده است و بعد با جمله ی «لَا رَیْبَ فِیهِ » تاکید شده است و سرانجام با جمله ی «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثًا» با تاکید بیشتری آمده است.
۲-در اینکه چرا «لَیَجْمَعَنَّ» در این آیه با «اِلیٰ» متعدی شده است با اینکه باید با «فی» متعدی میشد بعضی از مفسران گفته اند یا به خاطر این است که «لَیَجْمَعَنَّْ» در اینجا به معنای «لَیَحْشُرُنَّ » است پس با «اِلیٰ» متعدی می شود و یا «اِلیٰ» در اینجا به معنی «فی» است.

«رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لَّا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ»(آل عمران ۹)
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻗﻄﻌﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺷﻜﻰ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ، ﮔﺮﺩﺁﻭﺭﻧﺪﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻣﻰ ؛ ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺧﺪﺍ ﺧﻠﻒ ﻭﻋﺪﻩ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ .

-نکات آیه:
۱-این آیه از زبان راسخان در علم یعنی اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن مطرح شده است. بر این اساس آن ها هنگام مناجات با خداوند بر مسئله ی رستاخیز به عنوان یکی از قطعی ترین مسائل تکیه می کنندکه این مهم برای ما درس آموز است تا در نیایش های خود با خدای متعال یاد مرگ و قیامت را به پا داریم.
۳-خداوند برای تاکید بیشتر می فرماید : «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَاد».
در حیات بشر هیچ موجودی راستگو تر از خدا (باتوجه به آیه ی اول) و خوش قول تر ازخدا (باتوجه به آیه ی دوم) یافت نمی شود.بنابراین باید به مسئله ی قیامت جدّی انگاشت.

نکات دستوری:
در این آیه چندین تاکید به چشم می خورد:
۱-واژه ی إنَّ
۲- جمله ی اسمیه
۳-جمله ی «لَّا رَیْبَ فِیهِ»
۴- جمله ی«إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَاد»

وصیّت‌

برای استقبال از مرگ و سفر آخرت در دین اسلام سفارش به وصیّت شده است،از آنجا که دین اسلام کامل ترین ادیان است برای همه ی ابعاد زندگی بشر برنامه ریزی دقیقی ارائه می کند که یکی از این برنامه ها همین وصیّت است که در متون فقهی با عنوان کتاب «الوصیّه» قابل پیگیری است.
«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»(البقره، ۱۸۰)
ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻘﺮﺭ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺷﺪﻩ ﭼﻮﻥ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﺭﺳﺪ ، ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ، ﺑﺮﺍﻯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﻭﺻﻴﺖ ﻛﻨﺪ . ﺍﻳﻦ ﺣﻘﻰ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ

احادیث متعددی به این مضمون رسیده است که «الوَصیَّهُ حَقٌّ عَلیٰ کُلِ مُسْلِم»(وسائل الشیعه،ج ۱۳،ص۳۵۲)
وصیّت بر هر مسلمانی واجب است.
و در روایتی دیگر آمده است: «ما یَنْبَغی لامِره مُسلِمٍ اَنْ یَبیتَ لَیلهً اِلّا و وَصیَّتُهُ تَحتَ رَأسِ»(همان)
برای فرد مسلمان شایسته نیست که شبی سپری کند مگر اینکه وصیّتش زیر سرش باشد.
ترک وصیّت به قدری منع شده است که می فرمایند: «مَن ماتَ بِغَیر وصیَّهٍ ما تَمیتَهً جاهِلیه» هرکس بدون وصیّت بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است.
طبق دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم ) که در کتاب «الوصایا» در «فروع کافی » مرحوم شیخ کلینی آمده است متن وصیّت نامه باید شامل یک دوره از اعتقادات انسان به صورت خلاصه باشد.نظیر:
اعتقاد به یگانگی خدا،رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) ، ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین (علیهم السلام) ، حق بودن بهشت و جهنم و بعث و حساب و میزان و…
انسان برای خویش لازم است وصی تعیین کند که همه ی اموری که در وصیّت نامه نگاشته شده است پیاده کند،همچنین می تواند برای وصیّ خود شهودی تعیین کند که نظارت بر کار وی داشته باشند.

سکرات الموت(از خود بی خودی هنگام مرگ)
تعریف حالت احتضار
اولین مرحله ی سفر آخرت احتضار است و چون مرگ حاضر می شود و یا خویشان و کسان انسان گرد او جمع می شوند و یا فرشتگان مأمور قبض روح حضور پیدا می کنند به آن احتضار می گویند که در احادیث معنی آخر آمده است.مانند:
»در حالت احتضار صفی از فرشتگان در طرف راست محتضر با لباس سبز و صفی از فرشتگان در طرف چپ با لباس سیاه حاضر می شوند در حالی که هریک از دو دسته منتظر قبض روح او هستند و شخص محتضر به هردو گروه نگاه می کند»(بحارالانوار ،جلد ۶،ص۱۷۲)

تعریف نزع
«وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا»(النازعات،۱)
ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﻰ ﻛﻪ [ ﺭﻭﺡ ﺑﺪﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ] ﺑﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ.
«وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا»(النازعات ،۲)
ﻭ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﻰ ﻛﻪ [ ﺭﻭﺡ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺮﻣﻰ ﻭ ﻣﻠﺎﻳﻤﺖ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ] ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ .
زمان کنده شدن و بیرون آمدن روح و قطع علاقه ی آن با بدن را نزع می گویند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: « قسم به فرشتگان که می گیرند و بیرون می کشند ارواح کفّار را با شدّت و سختی آنگونه که تیرانداز کمان را به شدّت و سختی می کشد»

مقدمات جان دادن و قبض روح
در اخبار (روایات) آمده است وقتی بنده در حالت نزع (جان دادن) قرار بگیرد:
۱- زبانش بند می آید.
۲- چهار فرشته بر او داخل می شوند که:
اولی سلام کرده و می گوید: من موکّل روزی تو بودم ، شرق و غرب زمین را جستجو کردم از روزی تو لقمه ای پیدا نکردم که نخورده باشی.
فرشته ی دوم می گوید: سلام برتو .من موکّل آشامیدنی های تو هستم ،شرق و غرب عالم را گشتم شربتی از تو نیافتم که نیاشامیده باشی.
ملک سوم بعد از سلام می گوید: من مأمور نفس های تو هستم ،شرق و غرب عالم را تفحّص کردم نفسی از تو پیدا نکردم که نکشیده باشی.
سرانجام فرشته ی چهارم داخل می شود و بعد از سلام می گوید: من موکّل اجل تو هستم، شرق و غرب عالم را در نوردیدم اجلی برای تو که باقی مانده باشد نیافتم.
سپس نویسندگان اعمال در آمده و می گویند: من مأمور زبان تو هستم و دفتر سیاهی را به وی می دهند و می گویند بنگر.
در اینجاست که از ترس خواندن نامه ی عمل عرق از راست و چپش می ریزد و فرشته آن را بر بالش او نهاده و ملک الموت وارد می شود. (اللئالی الاخبار ،جلد ۱۵ ، ص ۲ تا ۳)
-اجل یا زمان مرگ

در آموزه های وحیانی زمان مرگ با تعبیر اجل بیان شده است.زمان مرگـ هرکسی اجلی است که خداوند برای او مقدّر فرموده است.خداوند اولین تقدیر عمر و مرگ انسان را پیش از آفرینش و ورود او به دنیا انجام داده است.و پس از آن متناسب با اعتقاد ،عمل و رفتار وی ممکن است اجلش را تغییر دهد و مرگ اورا زودتر از موعد مقرّر و یا دیرتر از آن برساند یا به همان اجل مقرّر جانش را بگیرد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
«از عمر فرد ۳ سال بیشتر نمانده است که او صله ی رحمی به جای می آورد و خداوند به سبب آن ۳۰ سال بر عمرش می افزاید و یا با رحم خویش قطع رابطه می کندو خداوند به خاطر همین کردار ناشایست ۳۰ سال از عمرش را می کاهد.»(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۵ ،ص ۱۴۱)
نمونه ی قرآنی بحث اجل داستان قوم یونس (علیه السلام) است که قرآن کریم می فرماید:
«فَلَوْلَا کَانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِین»(یونس ۹۸)
«ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻫﻴﭻ ﺷﻬﺮﻯ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ [ ﺍﻫﻠﺶ ] ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﻮﺩ ﺩﻫﺪ ؟ ﻣﮕﺮ ﻗﻮم ﻳﻮﻧﺲ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ، ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺳﻮﺍﻳﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ [ ﺍﺯ ﺍﻟﻄﺎﻑ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ]ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ .
حضرت یونس (علیه السلام) وقتی از ایمان آوردن قوم خود ناامید گشت آنان را نفرین کرد و از شهر خارج شدپس از مدتی آثار عذاب نمایان شد و مردم نشانه های عذاب الهی را در کرانه ی آسمان دیدند. وقتی نزول بلا برای آنان مسلّم و قطعی شد برخود لرزیدند و از گذشته ی خویش پشیمان شدند. عقلا و علمای قوم مردم را به توبه و تضرّع در پیشگاه خدا برای دفع بلا و عذاب فراخواندند که بر اثر این دعا و استغفار عذاب الهی از آنان برداشته شد و اجلشان به تاخیر افتاد .از این تغییر مقدّرات در معارف شیعی به بَداء یاد می شود.بنابراین کار نیک و بد ما در زیاد و کم شدن عمر طبیعی انسان مؤثر است.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
«مَن یَموتَ بالذُنوب اکثَرَ ممَن یَموت بالاجال و مَن یَعیشَ بالاحسان اکثَرَ ممَن یَعیشَ بالاَعمار» (تعداد کسانی که به سبب ارتکاب معاصی_زودتر از زمان مقرّر _میمیرند بیشتر از کسانی است به اجل های واقعی خود می میرند و عدّه ی کسانی که به سبب نیکی و احسان از نعمت حیات برخوردار اند بیشتر از کسانی است که به عمرهای طبیعی خود زندگی میکنند).

-کیفیت نفوذ مرگ در سکرات

«فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُوم»(واقعه ۸۳)
«وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُون»(واقعه ۸۴)
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلَٰکِن لَّا تُبْصِرُونَ»(واقعه ۸۵)
«ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﮔﺎﻩ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ،ﻭ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ [ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﻴﺴﺖ ! ]ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮﻳﻢ ، ﻭﻟﻰ ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﻴﺪ.»
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد سکرات مرگ در خطبه ی ۱۰۸ نهج البلاغه می فرمایند:
«سختی جان دادن و اندوه آنچه از دست رفته آن هارا فرا میگیرد و بدان جهت اعضا و جوارح و دست و پاهایشان سست شود و رنگشان تغییر پذیرد، سپس مرگ بیشتر در آن ها نفوذ کرده تا آنکه میان آن ها و سخن گفتنشان حائل شود. او در حالی که در میان کسان خود به چشمش می بیند _اضطراب و نگرانی آن ها را _ و به گوشش می شنود _ آه و ناله ی آن هارا _و عقل و فهمش به جا باشد فکر می کند عمرش را در چه راهی فانی ساخته و روزگارش را چگونه سرآورده است. اموالی را به یاد می آورد که اندوخته و برای جمع کردنش به فکر حلال و حرامش نبوده و از خالص و مشتبه برگرفته که به تحقیق عواقب سوء جمع آن اموال اورا در برگرفته،جدائی آن اموال را دریافته، برای بازماندگانش باقی می ماند که از آن ها بهره مند شود.لذت و گوارایی از آن آنان، گران باری اش بر پشت او و در گرو آن اموال می باشد . در این حال به دنبال آنچه برایش آشکار شده از پشیمانی دست به دندان می گزد و نسبت به آنچه در زندگی بدان مایل بود بی رغبت می شود و آرزو می کند ای کاش آنان که بر حال او غبطه می خوردند و حسادت می ورزیدند آن اموال را جمع می کردند . پس مرگ پیوسته جسد اورا فرا میگیرد تا آنکه گوشش هم مانند زبانش از کار می افتد و در میان کسانش نه سخنی می گوید و نه حرفی می شنود. دیده ی خود را به اطراف می گرداند و به صورت های آنان می نگرد ، حرکات زبان آن هارا می بیند ولی سخنانشان را نمی شنود و آنگاه مرگ بیشتر به او می چسبد،چشمش را همانند گوشش می گیرند و روح از جسدش بیرون می رود.سپس در میان اهلش مرداری شده که از او وحشت می کنند و از نزدیک شدن به او دوری می نمایند.»

-مشخص شدن جایگاه انسان بعد از مرگ در سکرات موت

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایتی که پرداختن به مسئله ی مرگ را بهترین پند و اندرز برای انسان معرفی می کنند در قسمتی از سخنان خود می فرمایند:
«همانا هیچ یک از مردمان روح از بدنش جدا نشود تا آنکه بداند به کدامین جایگاه منتقل می شود ،به بهشت یا آتش!
آیا دشمن خداست یا دوست او.اگر ولی و دوست خدا باشد درهای بهشت برای او باز شده ،راه های آن برای او هموار می گردد و آنچه برای او آماده شده می بیند و از هرنگرانی فارغ شده ،تمام سنگینی ها از او برداشته می شود. و اگر دشمن خدا باشد درهای آتش برای او باز می شود و راه های آن برایش هموار می گردد و به آنچه برای او در آنجا فراهم شده می نگرد و هرچه موجب کراهت و ناراحتی است در برابرش قرار می گیرد و هرچه سرور و خوشی است اورا ترک میکند.
تمام این امور دم مرگ محقق می شود و موقع مردن به یقین می رسد.»

خدای متعال می گوید:
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَىٰ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(نحل ۲۸)
«ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ؛ ﭘﺲ [ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ] ﺍﺯ ﺩﺭ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪ [ ﻭ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ] ﻣﺎ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭ ﺑﺪﻯ ﺍﻧﺠﺎم ﻧﻤﻰ ﺩﺍﺩﻳﻢ . [ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻳﻘﻴﻨﺎ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻳﺪ] ﻭﻣﺴﻠﻤﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻳﺪ ، ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .»
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُون»(نحل ۳۲)
«ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ [ ﺍﺯ ﺁﻟﻮﺩﮔﻰ ﻫﺎﻯ ﻋﻤﻠﻰ ﻭ ﺍﺧﻠﺎﻗﻰ ] ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺳﻠﺎم ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ، [ ﺍﻛﻨﻮﻥ ]ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻳﺪ ، ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭﺁﻳﻴﺪ .»

به شدت و سختی سکرات مرگ در روایات متعددی اشاره شده است تا جایی که در ادعیه از حضرات معصومین(صلوات الله علیهم اجمعین) مطالبی در فرهنگ شیعه به چشم می خورد. آنچه مسلّم است بنابر خطبه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) شدت و سختی سکرات مرگ قابل توصیف نیست تا جایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:
«به تحقیق یک سکره و سختی از سختی ها و سکرات مرگ از سیصد ضربه ی شمشیر شدید تر است.»
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
«حضرت عیسی (علیه السلام) کنار مزار حضرت یحیی ابن زکریا(علیه السلام) آمد در حالی که قبلا از خدا درخواست کرده بود که اورا برایش زنده نماید. پس اورا صدا زد و او جواب گفت و از قبر بیرون آمد و به حضرت عیسی(علیه السلام) گفت: از من چه می خواهی؟ گفت: می خواهم مونس من باشی آنچنان که در دنیا بودی. گفت: ای عیسی! هنوز حرارت مرگ از من برطرف نشده تو می خواهی مرا دومرتبه به دنیا برگردانی و حرارت مرگ را دوباره به من بچشانی؟ پس حضرت اورا رها کرد و به قبرش بازگشت.»

-دلیل سختی سکرات مرگ تصفیه کردن خدای متعال از گناهان مؤمن است.

امام کاظم (علیه السلام) بر مردی که سکرات مرگ اورا فرا گرفته بود و پاسخ کسی را نمیداد وارد شد. به حضرت عرضه داشتن، ای پسر رسول خدا !دوست داریم کیفیت مرگ را بدانیم و از حال دوستمان باخبر شویم. حضرت فرمودند:
«مرگ تصفیه کننده ای است که مؤمنان را از گناهان پاک می کند و آخرین دردی است که به آن ها می رسد، کفّاره ی آخرین گناهی است که بر آنها باقی مانده است و کفّار را از حسنات تصفیه می کند و آخرین خوشی یا راحتی است که به سراغشان می آید در حالی که آخرین پاداش کردار نیک آن هاست.»

-آنچه سکرات موت را آسان می کند
در روایات فراوانی به موضوع آسانی سکرات اشاره شده است که به صورت خلاصه به شرح زیر بیان می شود.
۱- پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند: به کسی که در حال احتضار است کلمه ی توحید(لا اله الّا الله) را تلقین کنید.
۲-ارتباط با خویشاوندان.
۳-نیکوکاری نسبت به پدر و مادر.
(و نیز اثر دنیایی دو مورد اخیر این است که فرد فقیر و تنگدست نمی شود)
۴-امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: اگر کسی را در حال جان دادن دیدی کلمات فرج را به او تلقین کن.
کلمات فرج: «لا اِلهَ اِلا اللَّهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ الْعَلِىُّ الْعَظیمُ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرَضینَ السَّبْعِ وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَیْنَهُنَّ وَ ما تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرشِ الْعَظیمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِبین»(فروع کافی)
۵-امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هرگاه مردن بر میتی سخت شد اورا نزدیک محل نمازش ببرید.
۶-رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند: کسی که امام علی(علیه السلام) را دوست بدارد خدا سکرات مرگ اورا سبک می کند و قبرش را باغی از باغ های بهشت قرار می دهد.
۷-امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هرکس به برادر دینی اش لباس زمستانی یا تابستانی بپوشاند بر خداوند لازم است از جامه های بهشتی اورا بپوشاند، سکرات مرگ اورا آسان نماید و قبرش را وسیع نماید.
۸- پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:هرکس به برادر دینی اش شیرینی بخوراند خداوند تلخی مرگ را از او برطرف می کند تا راحت بمیرد.
۹- امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هرکسی یک روز از آخر ماه رجب را روزه بگیرد خداوند اورا از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر ایمن می گرداند.
۱۰- تلاوت سوره های یس،صافّات،ق،نازعات و زلزال برای سبک شدن سکرات موت در روایات سفارش شده است.
۱۱- امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: اشک و بیتابی بر امام حسین(علیه السلام)(جزع) باعث سفارش اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین) به ملک الموت می شود تا او مانند مادری دلسوز نسبت به فرزند خویش جانش را بگیرد.
۱۲-زیارت امام حسین(علیه السلام) آسان کننده ی سختی ها هنگام مرگ است.
۱۳-روزه ی ماه مبارک رمضان نیز آسان کننده ی سختی ها هنگام مرگ است.
۱۴-طول دادن قنوت در نماز
و…

-عدیله(عاقبت خوب یا عاقبت بد)

«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّاب»(آل عمران،۸)
«[ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ]ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺩﻝ ﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﺪﺍﻳﺘﻤﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻯ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻣﻜﻦ ، ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻤﺘﻰ ﺑﺮﻣﺎ ﺑﺒﺨﺶ ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺗﻮ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺍﻯ .»
از این آیه مشخص می شود که ممکن است دل انسان دچار کژی و انحراف از حق گردد و به باطل عدول نماید،به همین جهت در تفاسیر عیّاشی ،جلد ۱،ص ۱۶۴ آمده است که امام صادق (علیه السلام) به خواندن این آیه بسیار تاکید داشتند.بنابراین باید به خداوند پناه برد و از او مسئلت کرد تا در سایه ی بدی کردار وضعی برای انسان پیش نیاید که هدایت او تبدیل به ضلالت شود.

«وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُون»(انعام ،۹۸)
«ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺗﻦ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺑﺮﺧﻰ [ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ] ﺍﺳﺘﻘﺮﺍﺭ ﻳﺎﻓﺘﻪ [ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ] ﻭ ﺑﺮﺧﻰ ﺑﻪ ﻭﺩﻳﻌﺖ ﻧﻬﺎﺩﻩ [ ﺩﺭ ﺍﺻﻠﺎﺏ ﻭ ﺭﺣﻢ ﻫﺎﻳﻨﺪ ] ؛ ﻣﺎ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻗﻮﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻓﻬﻤﻨﺪ ، ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻳﻢ .
مقصود از مستقر ایمان ثابت در قلب است تا دم مرگ و مقصود از مستودع ایمان عاریتی است که از انسان گرفته می شود و صاحب چنین ایمانی در حالی که فاقد ایمان است از دنیا می رود.
در تفسیر برهان آمده است که ابی بصیر در مورد این آیه از امام باقر (علیه السلام) سؤال کرد، حضرت فرمودند:
«اهل شهری که در آن هستی چه می گویند؟»
گفتم : مراد قرار در رحم و ودیعه در صلب است.
حضرت فرمودند:«دروغ گفته اند، مستقر کسی است که ایمان در قلبش جا گرفته و هیچگاه از او جدا نمی شود و مستودع کسی است که ایمان برای زمانی به او ودیعه داده شده ،آنگاه از او گرفته می شود و زبیر از چنین کسانی است.»
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:« شیطان هنگام مرگ به سراغ دوستان ما می آید ،از چپ و راست روی می آورد تا اورا از اعتقادی که دارد باز دارد و خداوند برای دوستان ما چنین حالی را روا نمیدارد.»(تفسیر عیّاشی،جلد ۲،ص ۲۲۵)
چرا که خداوند فرموده است:
«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ »(ابراهیم ،۲۷)
«ﺧﺪﺍ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺛﺎﺑﺖ ﻗﺪم ﻭ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ.»
با توجه به فراوانی این دسته از روایات انسان باید غرور خود را کنار بگذاردو پیوسته در حالت دعا و توسل باشد تا عاقبت او ختم بخیر شود.
در شب عاشورا برخی از مردم در خدمت امام حسین(علیه السلام) بودند اما سعادت شهادت در ظهر عاشورا از آنها سلب شد ودر مقابل فردی مانند حرّبن یزید ریاحی تا صبح روز عاشورا در صف مقابل بود ولی سرانجام به فوض عظیم شهادت نائل آمد . بنابراین نمی توان و نباید نسبت به کسی حکم قطعی داد و وضع دیروز و امروزش را دلیل بر عاقبت او دانست.

-نشانه ی ایمان ثابت و عاریتی

مفضّل جُعَفی می گوید: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود:
«به درستی که تمام حسرت و پشیمانی و ویل برای کسی است که از آنچه می بیند نفع نبردو نداند بر چه اساس و مرامی استوار است،عمرش در چه طریق می گذرد، آیا به نفع خودش قدم برمیدارد یا در مسیر زیانش؟»
مفضّل می گوید: عرض کردم پس به چه چیز اهل نجات از اینان شناخته می شوند فدایتان گردم؟
فرمود:«هرکس که عملش با گفتارش موافق باشد به نجات او گواهی بده و هرکس فعل و کردارش با قولش مطابق نیست ایمان و دین او عاریتی است.»(اصول کافی،کتاب الایمان و الکفر،حدیث یک)
بنابراین انسان باید تصمیم جدّی بگیرد که به آنچه یاد میگیرد عمل کند.
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:
«هرعلمی برای صاحبش وبال است،مگر علم کسی که به آن عمل کند.»
در جایی دیگر می فرمایند:
«مَثل کسی که خیر و خوبی را به مردم تعلیم می دهد ولی به آن عمل نمی کند مانند چراغی است که می سوزد و به مردم نور می دهد ولی خودش بهره ای نمی برد.»

-دیدار امامان شیعه و حضور معصومان بر بالین محتضر

«أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُون»(یونس ،۶۲)
«الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُون»(یونس،۶۳)
«لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم»(یونس ،۶۴)
«ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻳﻘﻴﻨﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻧﻪ ﺑﻴﻤﻰ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ .»
«ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻯ ﺩﺍﺭﻧﺪ .»
«ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﻭﺁﺧﺮﺕ ﻣﮋﺩﻩ ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ [ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻭﺣﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺧﺪﺍ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ] ﺩﺭ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺧﺪﺍ [ ﻛﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﻫﺎﻯ ﺍﻭﺳﺖ ] ﻫﻴﭻ ﺩﮔﺮﮔﻮﻧﻰ ﻧﻴﺴﺖ ؛ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻰ ﺑﺰﺭﮒ .»

در تفسیر این آیات شریفه آمده است که علی ابن عقبه از پدرش نقل می کند که گفت حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمود:
«ای عقبه! خداوند در روز قیامت از بندگان خود جز همین اعتقادی که شما دارید قبول نخواهد کرد و میان شما و دیدن آنچه باعث روشنی چشمتان می شود مانعی نیست جز رسیدن جان به اینجا»- و با دست به رگ گردن اشاره کرد- آن گاه تکیه داد.
معلی بن خنیس که همراه من بود به من اشاره کرد که مطلب را از حضرت بپرسم.
گفتم: ای فرزند رسول خدا وقتی جانش به اینجا رسید چه چیزی می بیند و بیش از ده مرتبه تکرار کردم و حضرت در همه ی دفعات می فرمودند: «می بیند» و چیز دیگری اضافه نمی کردند.
بلاخره حضرت به حالت عادی نشستند و فرمودند:«ای عقبه»
گفتم: لبیک چه می فرمایید؟
حضرت فرمودند: «حتما باید بدانی؟»
گفتم: آری ای پسر رسول خدا به درستی که دین ما با دین شما یکی است،من تابع و پیرو شما هستم و اگر دینم از دست برود هلاکت من حتمی است. منکه همیشه دسترسی به شما ندارم و شروع کردم به گریه کردن.
حضرت ترحم کردند و فرمودند:«آن دو نفر را می بیند»
گفتم : پدر و مادرم فدای شما باد آن دو نفر چه کسانی هستند؟
فرمود:«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) و امیر المؤمنین (صلوات الله علیه). ای عقبه هیچ کس از دنیا نمی رود جز اینکه آن دو بزرگوار را می بیند.»
گفتم: هرگاه مؤمن آن دو نفر را ببیند به دنیا برمیگردد؟
فرمود:«نه بلکه پیش می رود هرگاه آن ها را ببیند جلو می رود.»
آنگاه به حضرت عرضه داشتم آیا حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین(صلوات الله علیهم اجمعین) چیزی هم می گویند؟
فرمود:«آری هر دو بر مؤمن وارد می شوند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) بالای سر او می نشیند و علی (علیه السلام) پایین پایش. آنگاه پیامبر خدا به مؤمن توجه می کند و خطاب می کند ای دوست خدا بشارت باد تورا من رسول خدایم همانا که من برای تو از تمام چیزهایی که در این دنیا رها کردی بهترم،سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به پا خواسته، امام علی (علیه السلام) از جایش بر می خیزد و به محتضر توجه کرده و می گوید: ای دوست خدا بشارت باد برتو من علی ابن ابی طالب (علیه السلام) هستم که در دنیا مرا دوست داشتی،آگاه باش که حتما به تو کمک خواهم کرد.محبّت من امروز به دردت می خورد.»
آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: «به درستی که این امر در کتاب خداوند آمده است.»
گفتم: کجای قرآن خدا مرا فدای شما گرداند؟
فرمود:«در سوره ی یونس آیات ۶۲-۶۳-۶۴»

حارث(از بزرگان و اصحاب امام علی(علیه السلام)) می گوید:
شبی به خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) شرفیاب شدم. حضرت فرمودند: ای اعور(حارث همدانی به خاطر عارضه ای که در چشمش بود به اعور مشهور شده بود) آمده ای اینجا چه کنی؟ می گوید: عرض کردم ای امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خدا قسم دوستی و محبت شما مرا به اینجا آورده است.حضرت فرمودند: آگاه باش و توجه کن به درستی که من مطلبی را برای تو می گویم تا شکر این نعمت را بداری.بدان هر بنده ای که مرا دوست داشته باشد و سرمایه ی والای مرا حفظ کرده باشد از دنیا نمی رود تا آنکه مرا به نحوی که مایل است ببیند و بنده ای که با من دشمنی می ورزد از دنیا نمی رود تا آنکه ناراحت شود مرا ببیند.

-انواع مرگ

مرگ به خودی خود آنچنان که قبلا اشاره شد پدیده ای سخت و ناگوار است ولی سختی مرگ برای بعضی از افراد بیشتر و برای برخی از انسان ها آسان تر است. بنابراین مرگ را به چهار دسته تقسیم می کنیم:
۱-مرگ مؤمن پرهیزگار
۲-مرگ مؤمن گناهکار
۳-مرگ کافر نیکوکار
۴-مرگ کافر بدکار

۱-مرگ مؤمن پرهیزگار

مؤمن باتقوا کسی است که به خدا و پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) ایمان آورده باشد و عمل صالح را در دستور کار زندگی خود قرار دهد و از آن چه دین نهی کرده است بپرهیزد ،چنین فردی به هنگام مرگ آسان جان می دهد و مأموران قبض روح با او مدارا می کنند و لحظه ی مرگ فرشتگان به او بشارت می دهند.
قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ»(فصّلت،۳۰)
«ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ؛ ﺳﭙﺲ [ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ] ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ، ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ [ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ]ﻣﺘﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﻰ ﻛﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻧﺪ ، ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺑﺎﺩ .»

در روایات اهل بیت(علیهم السلام) پایداری به ایمان به پایداری به ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) تفسیر شده است.
امام صادق(علیه السلام) به نقل از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند: اگر مؤمنی پروردگارش را قسم دهد که اورا نمیراند،خدا هم اورا هرگز نمی میراند ولی هنگامی که اجل او فرا می رسد خدای بزرگ دو نسیم به او می فرستد،نسیمی که مُنسیه نام دارد و نسیم دیگری که مسخیه نام دارد. پس وزش مُنسیه مسأله ی خانواده و اموال را از یاد او میبرد و با وزش مسخیه او از دنیا دل می کند و مقام های بلندی را که نزد پرودگار سبحان دارد بر می گزیند.
در روایات امام صادق(علیه السلام) مُنسیه و مسخیه دو گل بهشتی معرفی شده اندکه برای مؤمن در نزدیکی مرگ فرستاده می شود تا مرگ مؤمن با اشتیاق کامل او انجام گیرد. بنابراین درجه ی سهولت مرگ مؤمن بر اساس روایات به درجه ی ایمان،اعتقاد و توسّل و تمسّک او به اهل بیت(علیهم السلام) بستگی دارد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند: نحوه ی مرگ شیعیان ما به میزان محبّتی است که نسبت به ما دارند،پرسید حدّ آن چیست؟ حضرت فرمودند: شیعه ای که بیشترین محبّت را به ما داشته باشد جان دادنش مانند کسی است که در روز گرم تابستان آبی گوارا و خنک می نوشد و از آن بهره مند می شود اما سایر شیعیان آنگونه می میرند که یکی از شما از بستر خویش بر می خیزید.

۲-مرگ مؤمن گناهکار

مرگ مؤمنی که در دنیا گناهانی مرتکب شده است و هنوز گناهان او با بلایا و گرفتاری هایی از قبیل فقر،بیماری،فقدان مال و فرزند،اذیت و آزار حاکم ظالم و سختی های دوران پیری و…پاک نشده است،سخت و ناگوار می باشد چون خداوند می خواهد با سختی مرگ گناهان اورا پاک کند تا پس از مرگ گناهی در پرونده ی اعمال او نباشد. سختی جان دادن برای چنین شخصی در حقیقت لطفی از جانب خداوند برای رهایی از عذاب های سخت تر آخرت است.
امام صادق(علیه السلام) به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند: مرگ کفّاره و پاک کننده ی گناهان مؤمن است.
امام هادی(علیه السلام) می فرمایند:مرگ برای مؤمن به منزله ی حمّام است که انسان در دنیا با آن کثیفی ها را از خود دور می کند.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:به خدا سوگند کسی که مؤمن باشد آتش جهنم اورا در برنمیگیرد و نمی سوزاند. راوی پرسید : من از دوستان شما برخی را دیدم که گناه کارند چگونه آنها به آتش جهنم نمی سوزند؟ امام(علیه السلام) فرمودند: چنین افرادی را خداوند در دنیا دچار بیماری هایی می کند که کفّاره ی گناهانشان است و اگر دچار نشدند آن ها را دچار فقر و تنگدستی می کند تا کفّاره ی گناهانشان باشد و اگر چنین نشد خداوند مرگ سختی برای آن ها مقدّر می فرماید تا وقتی به ملاقات خداوند نائل می آیند هیچگونه گناهی نداشته باشند،آنگاه وارد بهشت می شوند.

-تذکّر: در دیوان محاسبات الهی دوستداران گناهکار اهل بیت(علیهم السلام) هرگز با دشمنان آنان یکسان نیستند و در جهنم قرار نمی گیرند،جهنم مربوط به منکران و دشمنان اولیاء دین بوده و مؤمنین گناهکار بعد از دریافت عذاب لازم در صورت رعایت کردن چهارچوب های شفاعت به واسطه ی شفاعت اهل بیت(علیهم السلام) به بهشت منتقل می شوند،هرچند که مقدار عذاب آنان به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) ۳۰۰ هزارسال باشد.

۳-مرگ کافر نیکوکار

کافر و غیر مؤمنی که کارهای خیر فراوانی داشته،فرد مهربان و دلسوزی بوده و با اینکه به خدا یا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و یا اهل بیت(علیهم السلام) ایمان نداشته به والدین خود نیکی می کرده و بدی او به کسی نمی رسیده و در یک کلام فرد نیکوکاری بوده چنین کسی مرگ آسانی خواهد داشت و خداوند جانش را آسان می گیرد تا جزای اعمال نیک خود را در همین دنیا ببیند و پس از مرگ چشم طمع به رحمت و لطف خداوند ندوزد،زیرا شرط پاداش اخروی ایمان است. بدین ترتیب کارهای نیک چنین فردی هنگام مرگ تصفیه می شود و برای عذاب های دردناک پس از مرگ آماده می گردد و دیگر طلبی از خداوند نخواهد داشت.

-نکته: کسی که منکر ولایت معصوم(علیه السلام) باشد نیز کافر محسوب می شود.کافر و غیر مؤمن هیچ گاه از ثمرات عالم آخرت بهره نمی برد،اگرچه به ظاهر مسلمان و نیکوکار باشد، خداوند او را تنها از ثمرات دنیوی که آخرین آنها مرگ راحت است بهره مند می سازد.

امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: مرگ پاک کننده است چرا که گناهان افراد مؤمن را می شوید و آخرین درد و رنجی را هم که از کفّاره ی گناهانشان باقی مانده بر‌طرف می سازد و همچنین نیکی های کافران را می شوید تا آخرین بهره ی خود را هم از لذّت ها و راحتی های دنیا که پاداش اعمال نیکشان است ببرند.

فردی از امام صادق(علیه السلام) پرسید: چرا برخی کافران مرگ راحتی دارند در حالیکه مؤمنان و عموم کافران از سختی های فراوانی در مرگ برخوردار خواهند بود؟
امام(علیه السلام) فرمودند: مرگ راحت مؤمن پاداش سریع او بوده ،سختی های مرگ باعث پاک شدن او از گناهان می شود تا در آخرت پاکیزه و پاک بر خداوند وارد شود و بدون هیچ مانعی شایسته ی پاداش ابدی باشد و سهولت مرگ کافر، پرداخت کامل اجر کارهای او در دنیا است تا وقتی در آخرت برخدا وارد شود تنها عذاب گناهانش باقی مانده باشد و مرگ سخت کافر ابتدای عذاب خداوند پس از نابودی حسناتش می باشد زیرا خداوند عادل بوده و ستم نمی کند.

۴-مرگ کافر بدکار

کافری که بیشتر عمر خود را به زشتی ها و بدی ها آلوده ساخته است مرگ سخت و دشواری خواهد داشت که این مرگ مقدمه ی عذاب های بی حد و حصر الهی است که در عالم آخرت خواهد داشت.
قرآن کریم می فرماید:
«وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیق»(انفال،۵۰)
«ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺟﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ ، ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﻨﻰ [ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ] ﻛﻪ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﺸﺎﻥ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﺳﻨﮕﻴﻨﻰ ﻣﻰ ﻛﻮﺑﻨﺪ ﻭ [ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻬﻴﺐ ﻣﻰ ﺯﻧﻨﺪ ﻛﻪ ] ﻋﺬﺍﺏ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﻴﺪ !»

در اینجا منظور از کافر فقط منکر خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و امام زمان(علیه السلام) نیست،بلکه کافر کسی است که از حد خود تجاوز می کند بنابراین کسی که مسلمان است ولی طغیان می کند،کسی که شیعه است ولی علائم شیعه را ندارد،کسی که معتقد به قرآن است ولی طبق اعتقاداتش عمل نمی کند به یک معنا همه کافر محسوب می شوند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:
«مَن تَرَکَ الصَلوه مُتعمدا فَقَد کَفَر» کسی که نماز را عمدا ترک کند کافر است.(بحارالانوار،جلد ۳۰، ص ۶۷۳)
در روایات نیز بسیاری از گناهان در حد کفر و شرک معرفی شده است.مثلا یکی از گناهان کلیدی(اصتثغار ذم) است،یعنی کوچک شمردن گناه! دیگری نارضایتی پدر و مادر و نیز ظلم مالی به مردم که از ظلم غیر مالی بسیار بدتر است.
روزی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) چشم درد شدیدی عارض شدکه برایشان طاقت فرسا بود.رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) برای اینکه درد ایشان را تسکین بخشند امام علی(علیه السلام) را به یاد عذاب های سخت و ناگوار جان دادن یک کافر انداختن تا درد چشم خویش را فراموش کنند.حضرت فرمودند:وقتی فرشته ی مرگ به چنین فردی فرود می آید چنگک آتشینی با خود می آورد و به وسیله ی آن روح او را میگیرد که از شدت درد جهنم فریاد می کشد.(بحارالانوار،جلد ۶،ص۱۷۰)

-جنس روح

آنگونه که از روایات بر می آید جنس روح از مادّه ای رقیق و لطیف است که وزن ندارد و با حواس پنجگانه ی بشر قابل درک نیست چرا که این مادّه ی رقیق از سنخ مواد و عناصر دنیوی نیست بلکه از جنس عالم ملکوت است.
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:خداوند سبحان پروردگاری خویش را در آفرینش مخلوقات و ترکیب روح های لطیف آن ها با جسد های فشرده و مادیشان آشکار کرده است.
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به مرد زندیق(کافر) در معرفی روح فرمودند: روح مادّه ای است رقیق که به قالبی فشرده (لباس دنیایی بدن) پوشانده شده است.
در روایت دیگری امام باقر(علیه السلام) علت نامیدن روح به این لفظ را تشابه جنس آن با (ریح) به معنی هوا و باد معرفی کرده است.
آب مادّه ای است مایع که نسبت به جمادات رقیق تر است،آتش و باد و هوا که از مواد و عناصر دنیوی هستند نسبت به آب رقیق تر و لطیف تراند،خود هوا و باد نسبت به آتش رقیق تر است چرا که آتش با چشم سر دیده می شود اما هوا و باد دیده نمی شود،نور نیز از هوا لطیف تر است،روح صدها درجه و به مراتب از همه ی این موادّ لطیف دنیوی رقیق تر و لطیف تر است ولی جنس مادّه ی آن دنیوی نیست که بتوان آن را با ابزارهای مادّی و در آزمایشگاه های دنیا دید،درست مانند جن و شیطان که از آتش و مادّه ی لطیف آفریده شده اند،(اعراف،۱۲) و با ابزارهای مادّی قابل رؤیت نیستند. بنابراین در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) جنس روح از مادّه ای لطیف و رقیق دانسته شده که آن مادّه از جنس مادّه ی عنصری نبوده و مجرد از مادّه ی دنیوی است. به عبارت دیگر، روح مادّی است،اما نه از جنس مادّه ی این دنیا بلکه از مادّه ی لطیف عالم دیگر است. برخی به اشتباه روح انسان را مطلقاً غیر مادّی می پندارند،یعنی آن را نه از سنخ مادّه ی دنیا و نه از جنس مادّه ی لطیف می دانند. آن ها تجرد روح را این گونه معنا می کنند درحالی که این دیدگاه با قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) سازگاری ندارد.(دیدگاه فلاسفه)

-معنای روح در قرآن

در قرآن کریم کلمه ی روح در مجموع ۲۱ بار به کار رفته است که معانی گوناگونی را در بر دارد.

-۱-روح القُدُس:
عنوان بزرگترین فرشته ی خداوند است که مقامش از جبرئیل و میکائیل نیز بالاتر است. در بسیاری از آیات با تعبیر روح از او یاد شده است مانند:

«تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ»(قدر،۴)
«ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺭﻭﺡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ[ ﺗﻘﺪﻳﺮ ﻭ ﺗﻨﻈﻴﻢ ] ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻯ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ.»

یعنی در شب قدر همه ی فرشته ها و حتی فرشته ی روح که مقام اول را در عالم ملکوت داراست بر حجت خدا فرود می آیند. این فرشته همواره با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و پس از او با اهل بیت (علیهم السلام) همراه است تا جایی که از منابع علم معصوم به شمار می آید.

روزی یهودی ها به تحریک کفّار فردی را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرستادند تا آن حضرت را بر اساس اسراری که در دینشان بود آزمایش کنند و ببینند آیا او پیامبر الهی است یا خیر. یکی از آن سوالات این بود که روح القُدس چه موجودی است؟ بلافاصله این آیه در پاسخ آنان نازل شد:

«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»(اسراء،۸۵)
«ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺡ القدس ﻣﻰ ﭘﺮﺳﻨﺪ ، ﺑﮕﻮ :فرشته یﺭﻭﺡ ﺍﺯ ﺍﻣﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.

لفظ روح به این معنا جمعاً ۸ بار و در ۷ آیه از قرآن به کار رفته است.
(نباء،۳۸)-(قدر،۴)-(اسراء،۸۵،دوبار)-(شوری،۵۲)-(نحل،۲)-(غافر،۱۵)-(معارج،۴)

-۲-روح الامین:
منظور فرشته ی وحی یعنی جبرئیل است. جبرئیل یکی از چهار فرشته ی مقرّب الهی است که علاوه بر حمل وحی کارهایی چون یاری پیامبران ،عذاب کردن کافران و تسلّی بخشیدن مؤمنان را به ایشان نسبت داده اند.
این معنا با الفاظ دیگری چون روح نیز آمده است که جمعاً ۶ بار در آیات قرآن به چشم میخورد که عبارتند از:
(مریم،۱۷)-(نحل،۱۰۲)-(شعراء،۱۹۳)-(بقره،۸۷ و ۲۵۳)-(مائده،۱۱۰)
در فلسفه و عرفان حقیقت و جایگاه جبرئیل به لحاظ فلسفی و عرفانی بحث شده است و فیلسوفان و عرفای مسلمان با تعابیری چون (عقل فعّال) از آن یاد کرده اند و در متون یهودیت و مسیحیت نیز از آن یاد شده است.القاب قرآنی جناب جبرئیل به شرح زیر است:

۱-امانت دار
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ»(شعراء،۱۹۳)
«ﻛﻪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﺎﻣﻴﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.»

این آیه بدان معناست که جناب جبرئیل از هرنوع غفلت و اشتباه در انتقال وحی مصون است و در حدیثی از امام سجّاد (علیه السلام) آمده است که:«جبرئیل امین امانت دار وحی الهی بود و اهل آسمان ها مطیع او هستند.»

۲-طهارت و پاکی
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ»(نحل،۱۰۲)
«ﺑﮕﻮ : ﺁﻥ [ ﺁﻳﺎﺕ ] ﺭﺍ ﺭﻭﺡﺍﻟﻘﺪﺱ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﻰ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ..»

برخی مراد از روح القدس در این آیه را جناب جبرئیل معرفی کرده اند.

۳-صاحب رسالت،کرامت و منزلت
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ذِی قُوَّهٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»(تکویر،۱۹و۲۰ و ۲۱)
«ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻛﻠﺎم ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩﺍﻯ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ نیروﻣﻨﺪﻯ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﺮﺵ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﻣﻘﺎم ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖﺍﺳﺖ ودر ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻃﺎﻋﺖ [ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ]ﻭ ﺍﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ »

۴-تعلیم دهنده ی صاحب قدرت ودرایت
برخی از مفسران گفته اند که آیات پنجم تا هفتم سوره ی مبارکه ی نجم اشاره به جناب جبرئیل دارد.آنجا که میفرماید:
«عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَىٰ»(نجم،۵و۶)
«[ ﻓﺮﺷﺘﻪ ] ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.[ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ]ﺩﺍﺭﺍﻯ ﺩﺭﺍﻳﺖ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﻯ ﺷﮕﻔﺘﻰ ﺍﺳﺖ ، ﭘﺲ [ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﻧﺠﺎﻣﺶﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ ] ﻣﺴﻠﻂ ﻭ ﭼﻴﺮﻩ ﺍﺳﺖ.»

-۳-روح الله:
منظور از روح الله حضرت عیسی(علیه السلام) است که یک بار در قرآن بدین معنا آمده است.

«یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَىٰ مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ…»(نساء،۱۷۱)
«ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ ! ﺩﺭ ﺩﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﻏﻠﻮ [ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﻁ ] ﻧﻮﺭﺯﻳﺪ ، [ ﻭ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭﭼﻮﺏ ﺁﻳﺎﺕ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ ، ﺧﺎﺭﺝ ﻧﺸﻮﻳﺪ ] ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺟﺰﺣﻖ ﻣﮕﻮﻳﻴﺪ . ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺴﻴﺢ ﻋﻴﺴﻰ ﺑﻦ ﻣﺮﻳﻢ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻛﻠﻤﻪ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪﺑﻪ ﻣﺮﻳﻢ ﺍﻟﻘﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ [ ﺍﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﭘﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻟﺺ ] ﺭﻭﺣﻰ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺍﻭﺳﺖ…»
-۴-روح ایمان:
این روح را خداوند به انسان های باتقوا عطا می کند،این روح بنابر روایات با ارتکاب معاصی از انسان ها سلب می شود.لفظ روح با این معنا در قرآن یک بار به کار رفته است که عبارت است از:

«لَّا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(مجادله،۲۲)
«ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﻧﻤﻰ ﻳﺎﺑﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺩﺷﻤﻨﻰ ﻭ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﺩﻭﺳﺘﻰ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻛﻨﻨﺪ ، ﮔﺮﭼﻪ ﭘﺪﺭﺍﻧﺸﺎﻥ ﻳﺎﻓﺮﺯﺍﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﻳﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﺸﺎﻥ ﻳﺎ ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩ ، ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺣﻰ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﺷﺎﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ [ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ] ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ،ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﺸﻨﻮﺩﻧﺪ . ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺣﺰﺏ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺁﮔﺎﻩﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺣﺰﺏ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﺍﻧﻨﺪ.»

-۵-روح حیوانی:
و آن حقیقت ملکوتی و روحانی انسان است.خداوند این روح را در بدن مادّی انسان می دهد و با آن بدن مادّی انسان به حرکت در می آید و حیات می یابد.این روح نیز محور شخصیت و منبع عواطف انسان است.لفظ روح با چنین معنایی در پنج آیه ی قرآن به کار رفته است و در تمامی آن ها با فعلی از ریشه ی نفخ (دمیدن) همراه است مانند سوره ی سجده آیه ی ۹ ،سوره ی حجر آیه ی ۲۹، سوره ی ص آیه ی ۷۲، سوره ی انبیاء آیه ی ۹۱ و سوره ی تحریم آیه ی ۱۲.

-روح مخلوق خدا:

یکی از متشابهات قرآن که موجب بروز لغزش هایی در اعتقادات برخی مسلمان ها شده است آیه ی شریفه ی زیر است:
«وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی…»(حجر ،۲۹-ص،۷۲)
«ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺡ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻭ دمیدم…»

برخی افراد از این آیه این گونه برداشت کرده اند که (روح انسان ها جوهری الهی است که از ذات خداوند سرچشمه گرفته است یعنی حقّ متعال از ذات خود در ما قرارداده است) در حالیکه این برداشت مسلّّماًً با اصول اسلامی سازگار نیست.
زیرا اولاً: یکی از القاب حضرت عیسی (علیه السلام) آن چنان که گفته شد روح الله بوده و نیز در سوره ی مریم از حضرت جبرئیل با عبارت روحَنا تعبیر کرده است:

«فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا»(مریم،۱۷)
«ﻭ ﻣﺎ ﺭﻭﺡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ، ﭘﺲ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ [ ﺑﻪﺻﻮﺭﺕ ] ﺑﺸﺮﻯ ﺧﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍم ﻭ ﻣﻌﺘﺪﻝ ﻧﻤﻮﺩﺍﺭ ﺷﺪ.»

اگر روح به دلیل لفظ روحی جوهری الهی است که در انسان دمیده شده است پس(روح الله) و (روحَنا) نیز به همین معنا است و باید حضرت عیسی(علیه السلام) و جناب جبرئیل را موجودات الهی بدانیم که در این صورت اعتقاد اسلامی شبیه مسیحیت می شود زیرا آنان نیز معتقد به حلول خداوند در حضرت عیسی (علیه السلام) هستند و جبرئیل را خدا فرض کرده و به همین دلیل مشرک قلمداد می شوند.

ثانیاً: لازمه ی این سخن شباهت و سنخیت خدا و روح انسان است که با اصل تنزیه(عدم شباهت خدا و خلق) که از اصول مسلّم توحید ادیان آسمانی است تعارض دارد و همچنین با آیه ی شریفه ی زیر توافق ندارد:

«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ…»(شوری،۱۱)
«ﻫﻴﭻﭼﻴﺰﻯ ﻣﺎﻧﻨﺪ خدا نیست…»

حال که روشن شد روح انسان جوهری الهی نبوده است و تعبیر روحی در قرآن نباید به این معنا به کار رود پس روح خدا به چه معناست؟

-معنای روح خدا:
عبارت است از روحی که خداوند خلق کرده است و از عظمت و شأن والایی برخوردار است و به همین خاطر خداوند متعال آن را به خود نسبت می دهد همانطور که لقب (روح الله) برای حضرت عیسی (علیه السلام) و (روحَنا) برای حضرت جبرئیل به این معنا می باشد.

امام باقر(علیه السلام) درپاسخ به یکی از اصحاب درباره ی روحی که خداوند در آدم دمیده است و روحی که در حضرت عیسی(علیه السلام) است می فرمایند:
« آن ها دو روح اند که هر دو مخلوق خدا هستند-و علت آنکه به خدا منتسب شده اند این است که- خداوند آن ها را انتخاب کرده و برگزیده است.»(بحارالانوار،ج۴،ص۱۲)

خداوند در قرآن علاوه بر انتساب روح بشر و روح حضرت عیسی (علیه السلام) به خود،خانه ی کعبه را نیز بیتی و شتر بینه ی حضرت صالح(علیه السلام) را که از کوه درآمد (ناقهُ الله) یعنی شتر خدا نامید.

تمامی این انتساب ها نه از این بابت است که در این مخلوقات جوهر ربوبی داخل شده است بلکه به جهت نشان دادن برتری کعبه بر سایر خانه ها و شتر حضرت صالح (علیه السلام) بر سایر شتران ، و این روح بر سایر ارواح و مخلوقات است.

– حقیقت انسان

منشأ حیات انسان روح است یعنی تعلق روح به بدن باعث زنده شدن بدن می شود.وقتی در چهار ماهگی به امر خدا روح به جنین تعلق میگیرد جنین زنده می شود و پس از آن روح انسان به این دنیا وارد می شود و تا زمانی که روح در لباس تن قرار دارد این بدن زنده خواهد ماند. هرچه تعلق روح به بدن قوی تر باشد آثار حیات در بدن بیشتر جلوه می کند.مثلا در بیداری تعلق روح به بدن بیش از حالت خواب است.هنگام خواب به علت کم شدن تعلق روح به بدن آثار حیات نیز در آن کاهش می یابد و هنگام مرگ ارتبا‌ط روح به طور کلی با بدن قطع می شود.

مرکز ادراک انسان روح است یعنی منشأ هرچه انسان می فهمد و درک می کند،چه ادراکات حسّی و تجربی و چه ادراکات عقلی و غیر مادّی ، و مغز صرفاً واسطه ای برای ادراکات اوست.

محور شخصیت و هویت انسان روح اوست چرا که این بدن همواره در حال تغییر و دگرگونی است.بنابراین ثبات شخصیت و منیّت انسان به علت تعلق روح به بدن است.جایگاه عواطف و احساسات روح انسان است.ریشه و مرکز دوستی ها، دشمنی ها،هیجان ها و اضطراب ها هم روح و روان انسان است ،نه بدن خاکی و جسمانی او در این دنیا. بنابراین حقیقت و جوهر وجودی انسان روح اوست.

خداوند ابتدا روح انسان را آفرید و بعد از آن بدنش را خلق کرد،یعنی خلقت روح مقدّم بر آفرینش بدن است. پس انسان قبل از اینکه به دنیا بیاید وجود داشته اما فاقد بدن مادّی است و زمانی که برای او مقدّر شود پا در این دنیا می نهد و به فرمان خدا سوار بر مرکب بدن شده و وارد این دنیا می شود.هنگام مرگ نیز از مرکب خویش پیاده می شود و به گونه ای دیگر به زندگی خود ادامه می دهد. پس انسان موجودی دنیوی و مادّی نیست بلکه موجودی ملکوتی است که برای مدّتی موقّت به این دنیا وارد شده است.

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

اگر انسان همواره به این نکته توجه داشته باشد که حقیقت او این بدن مادّی نیست بلکه حقیقتش روح است در آن صورت محور همه ی تلاش هایش رسیدگی به روح و توجه به آن خواهد بود.در حدیثی مشهور آمده است:
«موتوا قَبلَ اَن تَموتوا. قبل از اینکه شمارا بمیرانند بمیرید.»(بحار الانوار،ج ۶۹،ص ۵۹)
منظور این است که انسان ها باید ترک تعلق از این بدن دنیوی کنند و خود را از زندان تن رها سازند و فریب مرکب خویش را نخورند و خود را سرگرم آن نکنند و قبل از این که روح از بدنش جدا شود در پی اصلاح و سلامتی باشد.

برزخ

آنچنان که پیش تر گفته شد مرگ انسان هرگز توقفی در حیات انسان ایجاد نمی کند بلکه حیات او به صورت دیگری در عالم دیگری به نام برزخ ادامه پیدا می کند،با این تفاوت که در عالم دنیا اعمال حیاتی انسان از طریق بدن انجام می گیرد و بعد از مرگ،حیات او بدون واسطه ی بدن مادّی ادامه می یابد.پس مرگ لحظه ی تحویل مرکب دنیوی نفس و ورود نفس به عالمی دیگر است که برزخ نام دارد.
بحث برزخ در هیچ یک از کتاب های آسمانی مطرح نشده است و بحثی است مختصّ به اسلام است و در میان مسلمانان نیز تمام فرقه ها حیات برزخی را قبول دارند و تنها فرقه ای که با حیات برزخی مخالف هستند گروه اندکی از معتزله هستند که امروز حیات اجتماعی ندارند.

-مشائین جهان اسلام(فلاسفه ارسطویی مسلمان)

به دلیل انتقاداتی که به نظریه ی مثل افلاطونی دارند عالم مثال را که (عنوان فلسفی برزخ است) انکار می کنند و به آن معتقد نیستند . آن ها صرفاً به دو عالم مجرّدات و طبیعت اعتقاد دارند و به نظر آنان ارواح انسان ها پس از مرگ به افلاک تعلّق می یابند و برای ارواح جایگاهی به نام برزخ اعتقاد ندارند.
حکمای اشراق ناهمگون با مشّائیان به نشأت هستی را سه عالم می دانند.آنان میان جبروت و ناسوت به جهانی قائلند که نام آن عالم مثال است که با برزخ مکتب اهل بیت (علیهم السلام) کم و بیش قابل تطبیق است.

-معنای برزخ

لفظ برزخ در لغت به معنای حائل و حدفاصل میان دو چیز است .علی ابن ابراهیم قمی در تفسیر خود می گوید: برزخ چیزی است که میان دو چیز دیگر قرار گرفته باشد . این لفظ در همین معنای لغوی در قرآن به کار رفته است.در جایی که می فرماید:
«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ»(الرحمن،۱۹)
«بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ»(الرحمن،۲۰)
«دو دریا را روان ساخت چنان که بهم رسند میانشان حائلی است به گونه ای که آن دو از مرز خود بیرون نمی روند.»

در اصطلاح این جهان پس از مرگ را از آن جهت که حدفاصل بین دنیا و قیامت است برزخ می نامند.پس برزخ عالمی است که هر انسانی با مرگ به آن وارد می شود و تا لحظه ی پایان جهان و برپایی قیامت در آن عالم زندگی می کند. قرآن کریم در این باره می فرماید:
« وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ »(مؤمنون،۱۰۰)
«ﻭ ﭘﻴﺶ ﺭﻭﻳﺸﺎﻥ ﺑﺮﺯﺧﻰ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ.»

امام صادق(علیه السّلام) در معرفی عالم برزخ می فرمایند:
«برزخ همان عالم قبر است وپاداش و کیفر در فاصله ی میان دنیا و آخرت در آنجاست.»

-شواهد تجربی حیات برزخی

روشن ترین شاهد در وجود حیات برزخی رویاهای صادقانه است چرا که خواب و مرگ از یک جنس هستند و تفاوت آن ها فقط در رتبه ی آن هاست.خواب مرگ ناقص و مرگ خواب کامل است.بنابراین رویای صادقه ی انسان به هنگام خواب حقیقتی برزخی است که بدن در آن نقشی ندارد و حاکی از فعالیت و حیات روح به هنگام خواب است.

اساساً یکی از حکمت های ارائه ی رویا به انسان در خواب گشودن بابی به عالم برزخ است. امام کاظم (علیه السّلام) می فرمایند:
«در آغاز آفرینش مردم خواب نمی دیدند و خواب دیدن بعدها پدید آمد .هنگامی که راوی حکمت آن را پرسید امام(علیه السّلام) حکمت ارائه ی رویا به مردم را هدایت و نجات آنان از تکذیب عالم آخرت و ثواب و عقاب اخروی دانست.اولین باری که مردم خواب دیدند و آن را برای پیامبر دوران خویش نقل کردند او فرمود: خدای عزوّجل اراده کرده است که به وسیله ی رویاها با شما احتجاج کند.شما نیز که مردید ارواح شما این گونه خواهند بود،هرچند که بدن هایتان بپوسد و روحتان در عذاب خواهد بود تا (در قیامت) بدن های شما برانگیخته شوند.»

-اثبات حیات برزخی در قرآن

قرآن کریم در آیات فراوانی درباره ی حیات برزخی سخن گفته است که در برخی از آن ها تکلّم فرشتگان با اموات و در بعضی دیگر حالات مؤمنان و اهل تقوی یا کفّار و ستمگران را پس از مرگ گزارش می دهد که ما به ۴ نمونه اشاره می کنیم:

۱-«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ »(نحل،۳۲)
«ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ [ ﺍﺯ ﺁﻟﻮﺩﮔﻰ ﻫﺎﻯ ﻋﻤﻠﻰ ﻭ ﺍﺧﻠﺎﻗﻰ ] ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺳﻠﺎم ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ، [ ﺍﻛﻨﻮﻥ ]ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻳﺪ ، ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭﺁﻳﻴﺪ .»

تعبیر(توفّیٰ) از مرگ خود از شواهد حیات پس از مرگ و بقای انسان در عالم برزخ است چرا که توفّیٰ در لغت به معنای دریافت کردن است و مفهومی معادل اصطلاح قبض روح دارد و به معنای از بین رفتن و فنا نیست.

۲-«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا»(نساء،۹۷)
«ﻗﻄﻌﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ [ ﺑﺎ ﺗﺮﻙ ﻫﺠﺮﺕ ﺍﺯ ﺩﻳﺎﺭ ﻛﻔﺮ ، ﻭ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺯﻳﺮ ﺳﻠﻄﻪ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ] ﺑﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﺳﺘﻢ ﻛﺮﺩﻧﺪ [ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ]ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﺒﺾ ﺭﻭﺡ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : [ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﻳﻦ ﺩﺍﺭﻯ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ]ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﻰ ﺑﻮﺩﻳﺪ ؟ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ، ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﺑﻮﺩﻳﻢ . ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺁﻳﺎ ﺯﻣﻴﻦ ﺧﺪﺍ ﻭﺳﻴﻊ ﻭ ﭘﻬﻨﺎﻭﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ [ ﺍﺯ ﻣﺤﻴﻂ ﺷﺮﻙ ﺑﻪ ﺩﻳﺎﺭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ] ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﻛﻨﻴﺪ ؟ ! ﭘﺲ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﮔﺎﻫﻰ ﺍﺳﺖ .»

آیات فوق صحنه ی گفتگوی ملائکه با دو گروه از انسان ها را نشان می دهد و به دلیل اینکه این گفتگو پس از مرگ آنان انجام شده بیانگر حیات برزخی انسان پس از مرگ است.

۳- «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»(آل عمران،۱۶۹)
«ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﺒﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ.»

این آیه بیانگر حیات برزخی شهدای راه دین است و به حیات آنان پس از مرگ تصریح می کند،تعبیر روزی گرفتن تاکید بیشتری بر حیات ایشان است.ناگفته نماند بر اساس فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السّلام) همه ی آنان که با ولایت اهل بیت(علیهم السّلام) از دنیا می روند مقام شهید را دارا هستند.
«مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَهِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، مَاتَ شَهِیداً.»(نهج البلاغه،خطبه ۲۳۲)

به همین دلیل امام صادق(علیه السّلام) آیه ی فوق را در شأن شیعیان دانسته اند.(ن.ک:تفسیر قمی،ج ۲،ص۱۲۷)

۴-«وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَاب»(غافر،۴۵ و ۴۶)ِ
«ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﺨﺘﻰ ﻓﺮﻋﻮﻧﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﻛﺮﺩ .[ ﻋﺬﺍﺑﺸﺎﻥ ] ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎم ﺑﺮ ﺁﻥ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ، ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﻮﺩ [ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﺪ : ]ﻓﺮﻋﻮﻧﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻋﺬﺍﺏ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﻳﺪ .»

در آیه فوق دو گونه عذاب برای آل فرعون ذکر شده است که دوّمی آن پس از برپایی قیامت است،از این رو عذاب نخست باید پیش از قیامت و پس از مرگ یعنی در عالم برزخ باشد .همچنین تعبیر روز و شب در این آیه دلیل دیگر بر تعلّق آن به بحث برزخ می باشد،زیرا در قیامت خورشید و ماه و بامداد و شامگاه وجود ندارد.(تفسیر قمی،ج۲،ص۲۵۸)

-اثبات حیات برزخی در روایات

حیات برزخی در روایات فراوانی مورد تاکید قرار گرفته است.تنها باب هشتم از مجلّدات کتاب بحارالانوار نگاشته ی علامه ی بزرگوار مجلسی(رحمه الله علیه) ۱۲۸ حدیث از معصومان نقل کرده است.اینک به چند نمونه اشاره می کنیم:

۱-پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) بعد از پایان نبرد بدر و انتقال اجساد مشرکان به درون چاه متروکه ای در آن منطقه ،برسر چاه رفتن و خطاب به اجساد آن ها فرمودند:

«شما بد همسایگانی برای رسول خدا بودید اورا از خانه اش بیرون کردید و راندید،آنگاه بر ضد او هم داستان شدید و با وی جنگیدید، من وعده ی خدایم را حق یافتم آیا شما نیز وعده ی خدایتان را حق یافتید؟»
عُمَر که شاهد این گفتار بود به زبان اعتراض گفت: ای پیامبر سخن گفتنت با تن های بی جان چه معنایی دارد؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) در پاسخ فرمودند:
«مَه یابن الخطاب، فَوَللهِ ما اَنتَ بِاَسمَعَ مِنهُم. خاموش باش ای پسر خطاب به خدا سوگند که تو از آن ها شنواتر نیستی.»(بحارالانوار،ج ۶،ص ۲۵۴ تا ۲۵۵)(کنزالعمال متّقی هندی،ج ۱۰،ص ۳۷۶)

۲-امیرالمؤمنین(علیه السّلام) بعد از پایان جنگ جمل در بین کشتگان دشمن می گذشتندکه در میان اجساد به جسد کعب ابن سوره ،قاضی بصره برخوردند، فرمودند:اورا بنشانید.پس دو نفر از یاران حضرت با گرفتن بازوی کعب جسد اورا نشانیدند آن حضرت خطاب به جسد کعب گفت:
«ای کعب!من وعده ی پروردگارم را حق یافتم آیا تو نیز وعده ی خدایت را حق یافتی؟»
آنگاه دستور دادند که جسد اورا بخوابانند و جسد طلحه ابن عبیدالله فرمانده ی دیگر جنگ را بنشانند ، پس خطاب به جنازه ی طلحه فرمودند:
«ای طلحه! من وعده ی پروردگارم را حق یافتم آیا تو نیز وعده ی خدایت را حق یافتی؟»
فردی از یاران آن حضرت عرضه داشت ای امیر المؤمنین(صلوات الله علیه) چگونه با دو مقتولی سخن میگویی که حرف تو را نمی شنوند؟ آن حضرت فرمود:
«ای مرد! به خدا قسم آن دو کلام مرا شنیدند همان گونه که مردگان درون چاه سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم)را شنیدند.»(بحارالانوار،ج ۶،ص ۲۵۵)

۳-امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در بازگشت از جنگ صفّین در کنار گورستانی پشت دروازه ی کوفه ایستادند و خطاب به مردگان فرمودند:
«شما برما پیش قدم شدید و ما نیز به شما خواهیم پیوست،خانه هایتان را دیگران ساکن شدند و همسرانتان به ازدواج دیگران درآمدند و اموال شما تقسیم شد، این ها خبرهایی بود که در نزد ماست.پس چه خبری در نزد شماست؟ آنگاه رو به یاران نمودند و فرمودند آگاه باشید اگر به آن ها اجازه ی سخن گفتن داده می شد،به شما می گفتند که بهترین توشه ی سفر آخرت تقواست»(نهج البلاغه،حکمت۱۳۰)

۴-سلمان فارسی از جانب امیرالمؤمنین(علیه السّلام) استاندار مدائن بود.در اواخر ایّام حکومتش به شدّت بیمار بود، از این رو اَصبغ ابن نُباته به عیادت او شتافت.سلمان به اصبغ گفت :رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:آن زمان که مرگت نزدیک شود مرده ای با تو سخن خواهد گفت،اکنون میخواهم بدانم که آیا زمان مرگ من رسیده است یا خیر؟
اصبغ به کمک چهار نفرسلمان را به قبرستان بردند.سلمان به ساکنان گورها سلام کرد.مرده ای به او پاسخ داد و از چگونگی مرگ و احوال خود پس از مرگ سخن به میان آورد و پرسش های سلمان را یکایک جواب داد.آنگاه سلمان با خدای خود به مناجات پرداخت و شهادتین گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.(بحارالانوار،ج ۶،ص۲۵۵)

از مجموعه ی این دلایل و شواهد روشن می شود که مرگ انتقال از عالم دنیا به عالمی برتر و بالاتر به نام عالم برزخ است که محل ثواب و عقاب موقّت انسان قبل از محاسبه و جزا و پاداش ابدی در عالم آخرت است.
-حقیقت عالم برزخ

بنابر نصوص دینی و آن‌چه ما در تجربیات عالم رؤیا می‌یابیم: عالم برزخ عالمی مادّی و لطیف است، برخلاف نظر عرفا و فلاسفه‌ای که گمان کرده‌اند این عالم صرف صورت‌های محض و بدون ماده است.
مثالی که می توان برای تفهیم بحث مطرح کرد مادّه ی وجودی جن است که بنا بر قرآن از آتش خلق شده ولی به دلیل لطافت به چشم مادّی ما در نمی آید و حواس ظاهری آن را درک نمی کند اما تمام خصوصیات اصیل مادّه نظیر حدوث،زمان دار بودن،مکان داشتن،تناسل،حرکت،تغذیه،مرگ و…دارند.
قرآن کریم در یادکِرد عذاب و نعمت برزخی از روزی گرفتن مؤمنان و کیفر شدگان و کیفر شدن کافران در بامداد و شامگاه سخن می گوید:
«لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَهً وَعَشِیًّا»(مریم،۶۲)
«ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ [برزخ]ﻛﻠﺎم ﻟﻐﻮ ﻭ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺍﻯ ﻧﻤﻰ ﺷﻨﻮﻧﺪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰ ﺷﻨﻮﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﺳﻠﺎم ﻭ ﺩﺭﻭﺩ ﺍﺳﺖ ؛ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎم ، ﺭﺯﻗﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺁﻣﺎﺩﻩ ] ﺍﺳﺖ.»

این آیه نشان می دهد که عالم برزخ نیز عالمی مادّی و زمان دار است.
تجربیات نفسانی ما در خواب و رؤیا نیز یکی از راه های دریافت حقیقت برزخ است.
ما در عالم خواب به علت قبض ناقص روح از جهان مادّه کنده می شویم ولی تمامی صفات فوق را در وجود روحانی و برزخی خود تجربه می کنیم.
حوادث عالم برزخ محسوس حواس ظاهری ما نیست،چرا که مادّه ی عالم برزخ و موجودات برزخی غیر از عالم دنیا و موجودات طبیعی است،یعنی همان طور که در عالم دنیا جن وجود دارد و در رفت و آمد است ولی ما معمولا آن ها را نمی بینیم،ملائکه نیز هستند ولی ما آن هارا مشاهده نمی کنیم.همچنین حوادثی که محتضِر در هنگام مرگ می بیند اطرافیان او نمی بینند و اگر با وسیله ای از درون قبر فیلم برداری کنند حوادث درون قبر را از نعمت یا عذاب هرگز مشاهده نمی کنند ،زیرا آن حوادث از جنس حوادث دنیا نیست و به چشم ما در عالم دنیا قابل مشاهده و درک نیست.
انسان علاوه بر بدن مادّی از حقیقتی روحانی نیز برخوردار است،بدن ما در دنیاست و مادّی است ولی روح ما موجودی برزخی است.قدرت،ادراکات و امکانات روح ما نسبت به بدنمان قابل مقایسه نیست.اندکی از این امکانات و توانایی های شگفت انگیز روح در رؤیاها جلوه گر می شود.بنابراین یکی از دلایل بزرگی روح و قدرت شگفت انگیز آن عظمت عالم برزخ است که دنیا با همه ی شگفتی ها و بیکرانگی هایش نسبت به بزرگی عالم برزخ به حساب نمی آید.
این دنیا همانند کودکی در رحم مادر است که عالم بعد از تولّد به قدری برایش گسترده است که هرگز قابل ادراک نیست.و این عظمت به قدری شگفت انگیز است که حقایق پس از مرگ را کسی به غیر از معصومان(علیهم السلام) یارای سخن گفتن از آن نیست.

-مکان عالم برزخ

عالم برزخ در آسمان ها و دیگر کرات آسمانی و یا در با‌‌طن عالم دنیا نبوده بلکه در همین عالم مادّی و جهان عنصری است و آنچه باعث تفاوت دنیا و برزخ و عدم تزاحم حوادث دنیا با وقایع عالم برزخ می شود تفاوت اعراض مادّه ی این دو عالم است. بنابراین برزخ در همین زمین است،مسکن برزخی هرکس قبر اوست و باغ های اختصاصی مؤمن یا عذاب های ویژه ی کافر در قبر او قرار دارد.قرآن کریم می فرماید:

«أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا أَحْیَاءً وَأَمْوَاتًا»(مرسلات ۲۵،۲۶)
«آیا ما زمین را جایگاه زنده هاو مرده ها قرار ندادیم؟»

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بازگشت از نبرد صفّین به گورستانی می نگریستند و فرمودند: «این ها مساکن مردگان است» آنگاه به به خانه های کوفه نگریستند و فرمودند:«این ها مساکن زندگان است» و بعد آیه ی فوق را تلاوت کردند.(معانی الاخبار،شیخ صدوق ،ص ۳۴۲)
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به این پرسش که روح پس از مرگ به کجا می رود فرمودند:«روح در دل زمین،آنجا که بدن آرمیده است قرار دارد و تا زمان قیامت آن جا خواهد بود.»(احتجاج شیخ طبرسی،ج ۲،ص ۹۶)

-جسم برزخی

جسم انسان با مرگ از روح فاصله می گیرد در حقیقت مرگ ،مرگ بدن است و روح با مرگ تن آزاد می شود. اما اینکه آیا حیات انسان پس از مرگ حیات روحانی است یا جسمانی ،دانشمندان شیعه دو دیدگاه در این خصوص مطرح کرده اند:
-دیدگاه اول:
روح پس از مرگ به قالبی از جنس عالم برزخ که اصطلاحاً قالب مثالی نامیده می شود تعلّق می گیرد و فعالیت های خود را از طریق آن بدن انجام می دهد. این دیدگاه ویژه ی متکلمان و برخی از دانشمندان شیعه است.
– دیدگاه دوم:
روح با آزادی از اسارت تن به بدن دیگری تعلّق نمی گیرد ولی در عالم برزخ گاه به شکل بدن دنیوی خود که در دنیا به آن متعلّق بوده است ظاهر می شود که این جلوه ی بدنی را نیز می توان قالب مثالی نامید . در این دیدگاه نیز قالب مثالی کابدی مجزا نیست و همان تجسّم و تمثّل روح است.
آنچه مسلّم است ما در عالم خواب و برزخ از شکلی مشابه کالبد دنیوی خود برخورداریم زیرا بارها خود را در خواب به آن صورت دیده ایم ،اموات را نیز در خواب به صورت قبلی آن ها در دنیا مشاهده کرده ایم.

-زندگی پس از مرگ

آنچنان که قبلا اشاره شد بر اساس آیات قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) حجاب ها و غفلت ها در لحظه ی مرگ کنار می رود و انسان با چشم برزخی حقایق عالم را مشاهده می کند و خود را در معرض ورود به عالم برزخ می بیند.

-آداب تدفین

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده اند:«سرعت بگیرید در امور وابسته به جنازه ها و آنان را به تاخیر انداختن در مراسمشان اذیت نکنید.»(مستدرک الوسائل، ج ۱،ص۹۴)

در روایات متعدد به تعجیل و شتاب در مراسم تجهیز و تدفین اموات تاکید شده است و به تعبیر ملا محمد تقی مجلسی(مجلسی اول) بیشتر از مقدار اعلام و خبر دادن به مؤمنین برای حضور در مراسم مجوز تاخیر نداریم.

در سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است که هرگاه تشییع جنازه می نمود سکوت فراوانی داشت و آثار غم و اندوه بر چهره ی آن حضرت نمایان بود . در مواردی از حضرات معصومین (علیهم السلام) سفارش شده است که هنگام تشییع جنازه با پای برهنه حرکت کنید تا جایی که حضرت صادق(علیه السلام) در تشییع جنازه فرزندش اسماعیل بدون کفش و ردا بیرون آمد و به تشییع پرداخت. از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که هر که بر جنازه ای بخندد(در مراسم تشییع جنازه بخندد) خدای متعال اورا در قیامت در برابر مردمان مورد اهانت قرار می دهد.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تشییع جنازه ای شنید مردی می خندد ،فرمود:«گویا مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویا حق در آن بر غیر ما لازم شده و گویا آن ها که از مردگان می بینی مسافرینی هستند که به زودی به سوی ما بر می گردند و ما آن ها را در قبرشان می نهیم و میراث آن ها را می خوریم،گویا همیشه می مانی و پس از آن ها مخلّد هستی،آنـگاه همه ی پندها و موعظه ها را فراموش نموده و به هر آفت و حادثه ای مبتلا گشتیم.»(نهج البلاغه، حکمت ۱۲۲)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)‌پرسیده شده از کسی که اورا هم به ولیمه دعوت کرده اند و هم به شرکت در تشییع جنازه فراخوانده اند کدام یک را اجابت کند؟
حضرت فرمودند:«شرکت در تشییع جنازه را بپذیرد چون جنازه انسان را به یاد آخرت می اندازد و ولیمه را رها کند که یادآور دنیای فانی است.»(بحارالانوار،ج ۸۱،ص۲۶۷)

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:«مرگ ناگهانی آدمی را به خاک می افکند ،پس هرگاه به کسی خبر مرگ عزیزش رسید بلافاصله بگوید: انّا لله و انّا الیه راجعون. ما از آن خداییم و به سوی او بر میگردیم و انقلاب ما به طرف پروردگار است.بارالها اورا نزد خودت در زمره ی سبک باران رقم زن و نامه ی کردارش را جایی بلند بدار و جانشین او بر بازماندگانش باش و مارا از اجر او محروم ندار و پس از او دچار فتنه مساز.»(مستدرک الوسائل، ج ۱،ص۱۵۰)

-تشییع جنازه های ممنوع(حرام)

علی رغم تاکیدات فراوان برای شرکت در مراسم تشییع جنازه در برخی روایات پیرامون بعضی از افراد شاهد نهی شدید هستیم،از جمله ی آن ها اهل ذمّه هستند.(اهل کتاب و غیر مسلمان هایی که با شرایطی تحت پوشش و حفاظت حکومت اسلامی هستند)
دسته ی دیگر روایات ،با شدت بیشتر از شرکت در تشییع جنازه ی شارب الخمر نهی می کند مانند روایت امام صادق(علیه السلام) که می فرمایند:«با شارب الخمر ننشینید و پیوند زناشویی منعقد نکنید و اگر بیمار شد به عیادتش نروید و اگر از دنیا رفت جنازه اش را تشییع نکنید.»(امالی شیخ صدوق، ص۳۴۰)

-تشییع جنازه ی مؤمن

در مباحث قیامت و مرگ آن چنان که اشاره شد نباید فقط ظاهر امر را معیار تشخیص دانست ،بلکه جنبه ی ملکوتی هرموضوع را باید بررسی نمود. یکی از جلوه های ملکوتی بحث مرگ، تشییع جنازه ی مؤمن است که اگر چه شاید از نظر ظاهری تعداد کمی در مراسم تشییع شرکت کرده باشند اما از جنبه ی ملکوتی بسیار با شکوه برگزار می شود . امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
«هرگاه جنازه ی مؤمن را از خانه اش بیرون برند فرشتگان اورا تا کنار قبرش تشییع می کنند و برآن ازدحام نموده و گردش جمع می شوند.»
و در روایت دیگری آمده است که:«هرگاه مؤمن را بر تابوتش حمل نمایند ملائکه به تشییع او آمده و او را محافظت می نمایند در حالی که شیاطین در دو طرف صف از دور تماشا می کنند و راهی برای نزدیک شدن و تسلّط بر او ندارند و فرمود آنگاه خداوند دو صف از فرشتگان را می فرستد (غیر از ملائکه ای که مأمور قبض روح او بودند ) در فاصله ی منزل و قبر او ایستاده و برایش طلب مغفرت نمایند و در مقام شفاعتش بر می آیند.»

– چگونگی جذب ملائکه در تشییع جنازه

بعضی از امور در متن روایات آمده است که فرشتگان را به تشییع جنازه ی انسان می کشاند مانند:

۱- مداومت بر تلاوت سوره ی مبارکه ی نور
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:«هرکس مداومت به خواندن سوره ی نور داشته باشد در هر روز یا هرشب ،هیچ کدام از اهل بیتش آلوده دامن نشوند تا بمیرد و چون از دنیا رفت هفتاد هزار ملک به تشییع جنازه اش می آیند و همه ی آن ها در حق او دعا نموده و طلب مغفرت نمایند تا در قبرش داخل شده و دفن گردد.»

۲- محبت و دوستی خالصانه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام)
در روایت امام صادق(علیه السلام) از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده است که:«کسی که ابراز محبت و دوستی امیرالمؤمنان(علیه السلام) را در زندگی اجرا می کند هفتاد هزار ملک در تشییع جنازه ی او حاضر می شوند.»

۳- زیارت امام حسین(علیه السلام)
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:« زیارت کنید اما حسین(علیه السلام) را ولو هر سال،به درستی که خداوند چهار هزار ملک را موکّل قبر امام حسین(علیه السلام) نموده که همه براو می گریند و در موقع بازگشت زائران به سوی اهل و کسانشان آن ها را مشایعت می کنند ،پس اگر مریض شوند به عیادت آن ها می روند و اگر از دنیا بروند بر جنازه اش حاضر می شوند و برای او طلب مغفرت و رحمت می کنند.»(کامل الزیارات،ص ۸۶)
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:«اگر مردم بدانند در زیارت امام حسین(علیه السلام) چه برکاتی است از شوق می میرند . پس اگر زائر قبر سیدالشهدا(علیه السلام) آن سال از دنیا برود فرشتگان رحمت برای مراسم غسل و کفن او حاضر شده و برای او استغفار نموده و جنازه اش را تا قبرش تشییع می کنند و برای او طلب مغفرت می کنند.»(کامل الزیارات،ص۱۴۲)

-حکمت غسل میّت

در اسلام به نظافت و پاکیزگی آن چنان تاکید شده است که بخشی از ایمان معرفی شده است تا جایی که انسان را به بهشت می رساند. این حالت بعد از حیات نیز ادامه دارد و تمیزی بدن و لباس و خوش بو بودن و سایر آداب به سبک خاصّی باید برای متوفی پیاده شود.
امام رضا(علیه السلام) می فرمایند:«علت غسل میّت این است که او را غسل می دهند تا پاک و پاکیزه شود از پلیدی بیماری و آنچه که در ایام کسالت و بیماری به او رسیده باشد ،زیرا با فرشتگان دیدار می کند و با اهل آخرت مباشرت می نماید لذا پسندیده است وقتی بر خداوند وارد می شود و اهل طهارت را می بیند و آنها اورا مس می نمایند و او با آن ها تماس پیدا می کند طاهر،پاک و نظیف باشد و در چنین حالتی توجه به حق پیدا کند تا عنایت خاص پروردگار شامل حالش گردد.»

-آداب غسل حُنوط میّت

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:«هرکس میّتی را غسل دهد و به او ستر کند(عیوب و نقایص اورا بپوشاند) خداوند اورا از گناهان بپوشاند.»
بنابراین یکی از آدابی که غسّال باید رعایت کند اطلاع ندادن از آنچه که مشاهده می کند است.
حُنوط کردن عبارت است از مالیدن کافور به به بدن میّت،که واجب است به هفت موضعی که در حال سجده بر زمین قرار می گیرد کافور بمالند.
حنوط کردن بعد از غسل یا تیمّم کردن میّت واجب است و خوشبو کردن میّت به سایر موارد خوش بو کننده مکروه است.همچنین مستحب است کافور را با تربت امام حسین(علیه السلام) مخلوط نمایند و به مواضعی که اشاره شد بمالند.
-نماز میّت

از نظر فقهای شیعه نماز خواندن بر میّت مسلمان یا کودکی که ۶ سال او تمام شده باشد واجب است. کیفیت نماز میّت به شرح زیر است.
نماز میّت پنج تکبیر دارد که در بین هر تکبیر این اذکار باید گفته شود:
بعد از گفتن تکبیر اول می گوییم:«أشهدُ أَن لا اِلهَ اِلّاَ لله و أنَّ محمداً رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم»
بعد از گفتن تکبیر دوم می گوییم:«اللهم صلّ علی محمدٍ و آل محمّد»
بعد از تکبیر سوم می گوییم:«اللهمَ اغفِر لِلمؤمنین و المؤمنات»
بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد باشد می گوییم:«اللهمَ اغفِر لِهٰذَالمَیِّت» و اگر زن باشد می گوییم::«اللهمَ اغفِر لِهٰذَهِ المَیِّت»
و بعد از تکبیر پنجم نماز به پایان می رسد.

مسأله:اگر میّت از روی عمد یا فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز میّت دفن شود و یا بعد از دفن معلوم شود نمازی که بر او خوانده شده باطل بوده ،بنابر نظر اکثر علما باید نماز بر قبرش خوانده شود و این وجوب تا زمانی است که جسد او از هم نپاشیده باشد.

-ملک نقّاله در روایات

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:«به درستی که خداوند متعال فرشتگانی دارد که اموات را به هر کجا که مناسب آنان باشد نقل مکان می دهند.»
در روایت دیگر از میثم تمّار آمده است که تصمیم داشت مادرش را برای دفن به مدینه النبی بیاورد.امام علی(علیه السلام) به او فرمودند:«اگر شایسته و صالحه باشد اورا بدان جا خواهند برد.»
کمیل بن زیاد از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:«مردگان خود را هرکجا که خواهید به خاک سپارید که اگر صالح و نیکوکار باشند فرشتگان آنان را به جوار خانه ی خدا و مدینه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) منتقل می سازند و اگر فاسق و بدکار باشند آن ها را به هرکجا که لایق باشند می برند.»

-توصیف عالم برزخ

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:« عالم برزخ همان عالم قبر است و آن ثواب و عقابی است که در فاصله ی دنیا و آخرت به انسان می رسد.»
در روایت دیگر آمده است که معصومین(علیهم السلام) فرموده اند:« به خدا سوگند بر شما بیمی جز از برزخ نداریم اما وقتی در قیامت کار به دست ما رسید ما سزاوارتر به شما هستیم.(شمارا با شفاعت از آتش دوزخ رهایی می بخشیم)»

-رفیقان برزخ

مرحوم صدّوق در کتاب الخصال از امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«۶ خصلت است که مؤمن بعد از مرگش از آنها بهره مند می گردد:
۱-فرزند شایسته ای که برای او طلب مغفرت و آمرزش بنماید.
۲-مصحف و قرآنی که تلاوت گردد.
۳-چاهی که حفر کرده باشد.
۴-درختی که کاشته باشد.
۵-آبی که به عنوان صدقه جاری نموده و در اختیار مردم گذاشته باشد.
۶-سنّت و روش پسندیده ای که پس از او مورد عمل قرار بگیرد.»

در مواعظی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) به ابن مسعود فرمودند این جمله دیده می شود:« ای پسر مسعود! زنهار که سنّت و روش ناپسند و بدعتی بگذاری، زیرا وقتی بنده ای راه و رسم نادرستی را به جا بگذارد عقاب آن و گناه همه ی آنان که به آن رفتار نمایند به او میرسد چرا که خداوند می فرماید:
«وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ»(یس،۱۲)
«و می نویسیم آنچه پیش فرستاده اند و فراهم آوردند و آثار آن هارا»
و نیز فرموده است:
«یُنَبَّأُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ »(قیامه،۱۳)
«انسان در قیامت از تمام کارهایی که انجام داده است-درگذشته ی دور یا نزدیک- آگاه می شود»(بحارالانوار ،ج ۷۷،ص۱۰۴)

-چه کنیم دچار وحشت قبر و هراس برزخ نشویم؟

از مجموع روایات رسیده انجام برخی از امور سبب رفع وحشت قبر و هراس برزخ می شود که بخشی از آن ها به شرح زیر است:

۱-روزه ی ماه مبارک رمضان

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:«هرکس ماه مبارک رمضان را روزه بدارد خداوند مایه ی انسی برای وحشت قبر او فراهم آورد و او را از تنهایی برهاند.»

۲- دو رکعت نماز در تاریکی شب

امام صادق(علیه السلام) از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که : «جناب ابوذر غفّاری کنار کعبه ایستاد و خود را معرفی کرد ،وقتی مردم دورش جمع شدند چنین گفت:اگر یکی از شما قصد سفری داشته باشد هر آینه آن چه از زاد و توشه برای آن سفر لازم است و مشکلات سفر او را بر طرف می کند ،فراهم می آورد،سفر روز قیامت در پیش دارید .آیا نمی خواهید آنچه در این سفر به دردتان می خورد و سبب اصلاح امرتان می گردد فراهم آورید؟ مردی به پا خواست و گفت مارا ارشاد کن. ابوذر پاسخ داد: روزهای بسیار گرم را روزه بدار برای روز قیامتت، و فریضه ی حج را برای امور دشوارت به جای آور و دو رکعت نماز در تاریکی شب برای وحشت قبرت بخوان.»(بحارالانوار،ج ۷۸،ص۴۴۸)

۳-روزی صد مرتبه این ذکر شریف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) را بخوانیم که فرمود: «از فقر و ناداری و وحشت قبر و ترس لَحْد ایمن خواهیم شد و درهای بهشت به روی ما گشوده خواهد شد. لا اِلهَ اِلّا أنت اَلمَلِکُ الحَقُ المُبین»

۴-رکوع نماز را کامل و تمام به جای آوریم که به گفته ی امام محمد باقر(علیه السلام) وحشت قبر بر ما وارد نگردد.

۵-خواندن سوره ی یٰس پیش از خواب

۶-نماز لیله الرغائب در شب جمعه ی اول ماه رجب

۷-نماز لیله الدفن(نماز وحشت)

۸-خواندن نافله ی شب(نماز شب)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:«نماز شب برای صاحبش در ظلمت و تاریکی قبر چراغ است.»(معالم الزلفیٰ، ص۱۲۱)

۹-شیعه ی امام علی (علیه السلام) بودن
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:«علی جان! مسرور باش و دیگران را نوید بخش که بر شیعیان تو حسرتی در دم مرگ نباشد و بیم و وحشتی در قبر ندارند و حزن و اندوهی در قیامت آنان را فرا نمی گیرد .»(تفسیر فرات کوفی،ص۱۲۸)

۱۰-از نخستین دعای صحیفه ی سجّادیه بر می آید که حمد و سپاس خدا موجب روشنایی برزخ است.

-ضِغطَه(فشار قبر)

یکی از مسائل مهم عالم قبر و جهان برزخ مسئله ی فشار قبر است که دیدگاه های متفاوتی پیرامون آن مطرح می شود.تا جایی که برخی از دانشمندان شبهات و اشکالاتی پیرامون فشار قبر مطرح می کنند اما از آنچه از روایات استفاده می شود ضِغطه یک حقیقت غیر قابل انکار است.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
«اگر کسی از دنیا در حالت کفر برود (از دنیا رفته کافر باشد) وقتی اورا به خاک سپردند زمین به او می گوید:خواهی دید که امروز با تو چه می کنم،آن گاه آن چنان بر او تنگ می گیرد که استخوان های پهلویش شکسته و در هم فشرده شده و به هم می رسد.»(فروع الکافی،کتاب الجنائز، حدیث ۱۲)

-موجبات فشار قبر

یکی از حوادث مهم هستی فشار قبر است آن گونه که از برخی از روایات استفاده می شود فشار قبر برای همه مگر افراد اندکی است و به منزله ی کفّاره ی گناهان و جبران کوتاهی هاست.البته به یقین بعضی از انسان ها مانند انبیاء و امامان و مؤمنان از فشار قبر مستثنی هستند و زمین آماده ی پذیرایی از آنان بوده و برای آن ها تدارک دیده است.آن ها راضی و خشنود اند و خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) از آنان راضی و فرشتگان به او بشارت می دهند.

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ
ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً
فَادْخُلِی فِی عِبَادِی
وَادْخُلِی جَنَّتِی»(فجر،۲۷ -۳۰)
«ﺍﻯ ﺟﺎﻥ ﺁﺭﺍم ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﻳﺎﻓﺘﻪ !
ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﻯ ﻭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩ .
ﭘﺲ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺩﺭﺁﻯ
ﻭ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺘﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮ .»(فجر،۲۷ -۳۰)

ابوبصیر می گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم آیا کسی از فشار قبر رهایی می یابد؟
امام در پاسخ فرمودند:«از فشار قبر به خدا پناه می برم فقط عدّه ی کمی فشار قبر نمی گیرند…»
در برخی از روایات آمده است مؤمنی که بعضی از اعمال خیر مانند نماز شب و مداومت بر تلاوت بعضی از سوره های قرآن(مانند تلاوت سوره تکاثر قبل از خواب،تلاوت سوره ی نساء در هر جمعه و…)یا برخی از اذکار را داشته باشد از فشار قبر در امان است و از دیگر سو برخی از امور موجب فشار قبر است مانند:
۱-تباه کردن نعمت
۲-بداخلاقی با خانواده مانند سعد بن معاذ
۳-سخن چینی
۴-مراقبت نکردن از آلودگی بدن به قطره های بول
۵-دوری کردن از اهل و عیال

-قیامت
-اسامی قیامت

سوره هایی که به نام قیامت مشهور اند عبارتند از:
۱-واقعه
۲-قیامه
۳-تغابن
۴-نباء
۵-قارعه
۶-زلزال
۷-انفطار
۸-تکویر
که برخی از پژوهشگران سوره های رعد،حشر،جاثیه،مرسلات،معارج و الحاقه را نیز از جمله سوره های معروف به قیامت بر می شمارند.
حدود هفتاد نام و وصف درباره ی قیامت در قرآن آمده است که برخی از آن ها به شرح زیر است:
۱-یوم الساعه
۲-یوم الحساب
۳-یوم الدّین
۴-یوم الفصل
۵-یوم الموعود
۶-یوم الوعید
۷-یومً عبوسً قمطریرا
۸-یوم تبدل الارض
۹-یوم تبلی السرائر
۱۰-یوم یقوم الاشهاد
۱۱-یوم لا ینفع مالٌ و لا بنون
۱۲-و…

بر اساس قرآن نشانه های وقوع روز قیامت به شرح زیر است:

۱-متلاشی شدن کوه ها

«یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیبًا مَّهِیلًا»(المزمّل،۱۴)
«ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﻩ ﺩﺭﺁﻳﻨﺪ ، ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕﺗﻮﺩﻩ ﺍﻯ ﺷﻦ ﺭﻭﺍﻥ ﮔﺮﺩﻧﺪ !»

«وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّهً وَاحِدَهً»(الحاقه،۱۴)
«ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﻚﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﻫﻢ ﻛﻮﺑﻴﺪﻩ ﻭ ﺭﻳﺰ ﺭﻳﺰ ﮔﺮﺩﻧﺪ !»

«وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا»(الطور،۱۰)
«ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ [ ﭼﻮﻥ ﮔﺮﺩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ] ﺳﺮﻳﻊ ﻭ ﺗﻨﺪ ، ﺭﻭﺍﻥ ﺷﻮﻧﺪ.»

«وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ»(القارعه،۵)
«ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺸﻢ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﺣﻠﺎﺟﻰ ﺷﺪﻩ ﮔﺮﺩﺩ !»

«وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا»(نبأ،۲۰)
«ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﺟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ] ﺭﻭﺍﻥ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﺑﻰ ﺷﻮﻧﺪ !»

«فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا»(طه ،۱۰۶)
«ﭘﺲ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺷﺘﻰ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﻭ ﺻﺎﻑ ﻭﺍﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩ»

«وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا»(الواقعه،۵)
«ﻭ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺩﺭﻫﻢ ﻛﻮﺑﻴﺪﻩ ﻭﺭﻳﺰ ﺭﻳﺰ ﺷﻮﻧﺪ»

«فَکَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثًّا»(الواقعه ،۶)
«ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻏﺒﺎﺭﻯ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﮔﺮﺩﺩ»

۲- انفجار دریاها

«وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ»(الانفطار ،۳)
«ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎ ﺷﻜﺎﻓﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﭙﻴﻮﻧﺪﻧﺪ ]»

«وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»(التکویر ،۶)
«ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺩﺭﻳﺎﻫﺎ ﻣﺸﺘﻌﻞ ﻭ ﺑﺮﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﮔﺮﺩﻧد»

۳- زلزله های عظیم و ویرانگر

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ»(الحج ،۱)
«ﺍﻯ ﻣﺮﺩم ! ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ، ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻗﻴﺎﻣﺖ ،ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺍﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ.»

«یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَىٰ وَمَا هُم بِسُکَارَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ»(الحج ،۲)
«ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ [ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ] ﻫﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻴﺮﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﻛﻪ ﺷﻴﺮﺵ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﺑﻰ ﺧﺒﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﻭﻫﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻯ ﺑﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﻘﻂ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﻣﺴﺖ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻣﺴﺖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺨﺖﺍﺳﺖ.»

«إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»(الزلزله، ۱)
«ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ [ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮﻳﻦ ] ﻟﺮﺯﺷﺶ ﺑﻠﺮﺯﺍﻧﻨﺪ.»

«وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»(الزلزله،۲)
«ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺭﻫﺎﻯ ﮔﺮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ.»

۴-تاریک شدن خورشید،ماه و ستارگان

«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»(الشمس ،۱)
«ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺭﻭﺷﻨﻰ ﺍﺵ»

«وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»(الشمس ،۲)
«ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻰ ﺁﻥ ﺑﺮﺁﻳﺪ.»

«وَإِذَا الْکَوَاکِبُ انتَثَرَتْ»(الانفطار ،۲)
«ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ.»

«فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ»(المرسلات ،۸)
«ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﻣﺤﻮ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺷﻮﻧﺪ.»

«فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ»(القیامه ،۷)
«ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ [ ﺍﺳﺖ ] ﻛﻪ ﭼﺸﻢ [ ﺍﺯ ﺳﺨﺘﻰ ﻭ ﻫﻮﻟﻨﺎﻛﻰ ﺁﻥ ] ﺧﻴﺮﻩ ﺷﻮﺩ.»

«وَخَسَفَ الْقَمَرُ »(القیامه،۸)
«ﻭ ﻣﺎﻩ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﻭ ﺑﻰ ﻧﻮﺭ ﮔﺮﺩﺩ.»

«وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ»(القیامه،۹)
«ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ.»

«یَقُولُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ »(القیامه،۱۰)
«ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮔﻮﻳﺪ : ﮔﺮﻳﺰﮔﺎﻩ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟»

۵-شکافتن کرات آسمانی

«إِذَا السَّمَاءُ انشَقَّتْ »(الانشقاق ،۱)
«ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺸﻜﺎﻓد»

«وَانشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَهٌ»(الحاقه ،۱۶)
«ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺸﻜﺎﻓﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮔﺴﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﺘﻠﺎﺷﻰ ﮔﺮﺩﺩ.»

«وَیَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِکَهُ تَنزِیلًا »(الفرقان، ۲۵)
«ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻦ ] ﺭﻭﺯﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﺑﺮﻯ [ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ] ﻣﻰ ﺷﻜﺎﻓﺪ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﻳﺞ [ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﻭﻳﮋﻩ ] ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﻮﻧﺪ.»

«إِذَا السَّمَاءُ انفَطَرَتْ»(الانفطار ،۱)
«ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺸﻜﺎﻓﺪ.»

«وَإِذَا السَّمَاءُ کُشِطَتْ»(التکویر ،۱۱)
«ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺑﺮﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﭼﻴﻨﻨﺪ.»

«وَإِذَا السَّمَاءُ فُرِجَتْ»(المرسلات ،۹)
«ﻭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺸﻜﺎﻓﺪ.»

«وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا»(نبأ ،۱۹)
«ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺭﻫﺎﻳﻰ ﺩﺭﻣﻰ ﺁﻳﺪ.»

۶-نفخ صور

«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَىٰ فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ»(الزمر،۶۸)
«ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﻣﻴﺮﺩ ، ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﭘﺎﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ [ ﻣﺎﺕ ﻭﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮ ] ﻣﻰ ﻧﮕﺮﻧﺪ [ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪﺷﺪ ! ] »

«وَیَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ وَکُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ»(النمل،۸۷)
«ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻦ ] ﺭﻭﺯﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﻣﻰ ﺩﻣﻨﺪ ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﭼﺎﺭ ﻫﺮﺍﺱ ﺷﻮﺩ ، ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻰﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ؛ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﺮﻭﺗﻦ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺍﻭ ﺁﻳﻨﺪ.»

-نفخ صور

نفخ در لغت به معنای دمیدن و صور به معنای شیپور و شاخ میان تهی است که برای حرکت یا توقف قافله یا لشکر به صدا در می آمد،اما در اصطلاح قرآنی تعبیر کنایی زیبایی است که نشان برپایی قیامت است به طوریکه صدای مهیب و هولناک آن به گوش همه ی موجودات آسمان و زمین خواهد رسید.قرآن در این باره می فرماید:
«وَیَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ»(النمل،۸۷)
«ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻦ ] ﺭﻭﺯﻯ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﻣﻰ ﺩﻣﻨﺪ ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﭼﺎﺭ ﻫﺮﺍﺱ ﺷﻮﺩ.»

و در آیه ی دیگر می فرماید:
«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَىٰ فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ»(الزمر،۶۸)
«ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦﺍﺳﺖ بیهوش در می افتد، ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﭘﺎﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ [ ﻣﺎﺕ ﻭﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮ ] ﻣﻰ ﻧﮕﺮﻧﺪ [ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪﺷﺪ ! ] »

از این آیات استفاده می شود که :

۱- بعد از نفخ صور اول ، صور دوم تحقق می یابد و انسان و موجودات دیگر در صحنه ی محشر حاضر می گردند و در انتظار حساب و کیفر پاداش خود به سر می برند.ناگهان همه ی مردم از خواب مرگ برخاسته و در صحنه ی محشر حاضر خواهند شد.

۲-با توجه به عبارت «إلّا مَن شاءَ الله» متوجه می شویم که گروهی از نفخ مستثنی بوده و در امنیت کامل به سر می برندکه از نظر شیعه اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) هستند.

-رخدادهای قیامت

۱-زنده شدن انسان ها
در آیه ی ۶۸ سوره ی مبارکه ی زمر از زنده شدن انسان ها سخن به میان آمده است و به غیر از این در آیات مختلفی از این حقیقت پرده برداری شده است.قرآن با صراحت می فرماید:
«کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»(الأعراف، ۲۹)
«همان گونه که در آغاز شمارا آفرید بار دیگر در رستاخیز باز می گرداند»

طبق آیات قرآن خانواده ای که همه ی اعضا از نظر اعتقادی،اخلاقی و عملی شایسته اند در قیامت کنار یکدیگر خواهند بود.

«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ»(الطور،۲۱)
«ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ [ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻰ ] ﺩﺭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺯﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ] ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻠﺤﻖﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﻛﺎﻫﻴﻢ؛ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰ ﺩﺭﮔﺮﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻮﻳﺶ ﺍﺳﺖ.»

«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِّ بَابٍ» (الرعد،۲۳)
«ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻯ ﺟﺎﻭﻳﺪﻯ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ، ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺍﺯﻫﺮ ﺩﺭﻯ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭﺁﻳﻨﺪ.»

«سَلَامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (الرعد،۲۴)
«[ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ]ﺳﻠﺎم ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻭ ﺻﺒﺮﺗﺎﻥ [ ﺩﺭﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﺒﺎﺩﺕ ، ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻭ ﻣﺼﻴﺒﺖ ] ﭘﺲ ﻧﻴﻜﻮﺳﺖ ﻓﺮﺟﺎم ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺍﻯ.»

۲-حسابرسی

در قیامت حقیقت میزان،عدل الهی است و میزان اعمال امام علی(علیه السلام) است.
بعضی از مواردی که در قیامت از انسان پرسیده می شود به شرح زیر است:

۱-نعمت امامت و ولایت اهل بیت(علیهم السلام)

۲-عمر،مال و عملکرد

۳-از مشرکان که در برابر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)چه کردید؟

«وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ»(القصص،۶۵)
«ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ : ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺨﻰ ﺑﻪﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺩﺍﺩﻳﺪ ؟»

۴-از مجرمان درباره گناهان اعتقادی،عملی و اخلاقی

«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ»(الصافّات،۲۴)
«ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺎﺯﭘﺮﺳﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ.»

۵-در مورد دختران زنده به گور شده

«وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ»(تکویر،۸)
«ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ [ ﺩﺧﺘﺮ ]ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ»

«بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»(تکویر،۹)
«ﺑﻪ ﻛﺪﺍم ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ؟»

۶-از قرآن،نماز،هم نشینان،حیوانات،زمین ها،زیر دستان،تکالیف و…

-نامه ی اعمال

بی شک نامه ی اعمال در قیامت چیزی مانند ورق های کاغذ و دفتر نیست بلکه نقش هایی است که هیچکس را یارای نفی آن نمی باشد و سندی زنده و روشن است برای صاحبان آن.

«و َوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا»(الکهف،۴۹)
«ﻛﺘﺎﺏ [ ﺍﻋﻤﺎﻝ ] ﻫﺮ ﻛﺴﻰ [ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﺶ ] ﻧﻬﺎﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ،ﭘﺲ مجرﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ ﻭﺑﻴﻤﻨﺎﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺍﻯ ﻭﺍﻯ ﺑﺮ ﻣﺎ ، ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪﻫﻴﭻ ﻋﻤﻞ ﻛﻮﭼﻚ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﺣﺴﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩﻩ ؟ ! ﻭ ﻫﺮ ﻋﻤﻠﻰ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ ،ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺳﺘﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪﻛﺮﺩ.»

«لَّقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَهٍ مِّنْ هَٰذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»(ق،۲۲)
«[ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ] ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺑﻰ ﺧﺒﺮﻯ ﻭ ﻏﻔﻠﺖﺑﻮﺩﻯ ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻰ ﺧﺒﺮﻯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ [ ﺑﺼﻴﺮﺕ ] ﺍﺕ ﻛﻨﺎﺭﺯﺩﻳﻢ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺕ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﻴﺰﺑﻴﻦ ﺍﺳﺖ.»

یکی دیگر از اتفاق های روز قیامت تجسّم اعمال است. هرکرداری که انسان انجام می دهد یک صورت دنیوی دارد که ما آن را مشاهده می کنیم و یک صورت اخروی دارد که هم اکنون در نهاد عمل نهفته است که در روز رستاخیز عملکرد ما شکل کنونی خود را از دست داده و با واقعیت اخروی خود جلوه می کند.از این حقیقت به تجسّم اعمال یاد می شود که آیات متعددی در قرآن از آن یاد می کند.مانند:

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»(آل عمران،۳۰)
«ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﻚ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﺯﺷﺖ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﺪ ، ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻯﻛﺎﺵ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻭ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻯ ﺯﺷﺘﺶ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯﻯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻮﺩ . ﻭﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ [ ﻋﺬﺍﺏ ] ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺣﺬﺭ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ.»

«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا»(النساء،۱۰)
«ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﻢ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﻧﺪ ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭﺷﻜﻢ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺁﺗﺶ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﻧﺪ ، ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻓﺮﻭﺯﺍﻥ ﺩﺭﺁﻳﻨﺪ.»

-گواهان انسان

بدون تردید گواهی خدای متعال به تنهایی برای همه چیز و همه کس کافی است و نیازی به شاهدان دیگر نیست چون خداوند بر همه چیز آگاه است اما برای اتمام حجّت به بعضی از انسان ها گواهان دیگری وجود دارد مانند:
انبیاء و اوصیای خداوند،فرشتگان،اعضای بدن انسان،زمین و…

-میزان

اصل نصب میزان برای وزن کردن اعمال است اما این که مقصود از میزان چیست از منابع مأثور این ‌طور فهمیده می شود که مراد از آن ترازوی متعارف و معمولی دنیا نیست بلکه در آن جا چیزی که با آن اعمال بندگان سنجیده می شود حق است.

«وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون»(الأعراف،۸)َ
«ﻣﻴﺰﺍﻥ [ ﺳﻨﺠﺶ ﺍﻋﻤﺎﻝ ] ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ؛ ﭘﺲ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭﺯﻥ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻧﺪ.»

-پل صراط

در روایات معصومین(علیهم السلام) به طور صریح و در آیات قرآن به طور اشاره مطالبی درباره ی صراط بیان شده است به این ترتیب که صراط پلی است که بر روی دوزخ کشیده شده و همگان باید از آن عبور کنند. و همچنین اشاراتی به مرصاد شده است که گاهی به معنای صراط و گاهی به معنای گذرگاه مخصوص از همان صراط تفسیر شده است.

«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»(الفجر،۱۴)
«ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺩﺭ ﻛﻤﻴﻦ ﮔﺎﻩ ﺍست»

حتی تعبیر آیه ی ۷۱ و۷۲ سوره ی مریم اشاره به صراط دارد.

«وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا»(مریم،۷۱)
«ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻭﺯﺥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، [ ﻭﺭﻭﺩﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ] ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﺴﻠﻢ ﻭ ﺣﺘﻤﻰ ﺍﺳﺖ.»

«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا» (مریم،۷۲)
«ﺳﭙﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﻛﻔﺮ ، ﺷﺮﻙ ، ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ] ﭘﺮﻫﻴﺰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ،ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ، ﻭ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺩﺭﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺩﺭ ﺩﻭﺯﺥﺭﻫﺎ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ.»

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
«مرصاد پلی بر صراط است.کسی که حق مظلومی بر گردن او باشد از آن نخواهد گذشت»(بحارالانوار،ج ۴،ص۴۵۸)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم)می فرمایند:
«بر دوزخ پلی است باریک تر از مو و تیزتر از شمشیر.»(میزان الحکمه،ج ۶،ص۲۵۰)

و در جای دیگر می فرمایند:
«در قیامت هنگامی که صراط روی جهنّم قرار داده می شود تنها کسانی از آن عبور می کنند که اجازه داشته باشند و آن اجازه ولایت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) است.»(بحارالانوار،ج۸،ص۶۸)

-شفاعت

شفاعت از مادّه ی شفع به معنای ضمیمه کردن چیزی به مثل اوست.از این تعریف راغب اصفهانی استفاده می شود که باید نوعی شباهت و همانندی میان آن دو باشد هرچند تفاوت هایی نیز در میان آن ها دیده شود.
بنابراین در قرآن و روایات ،شفاعت یعنی شخص گنهکاری به خاطر پاره ای از جنبه های مثبت مانند ایمان و عمل صالح ،شباهتی با اولیای خدا پیدا می کند و از پیشگاه خدا تقاضای عفو می کند و با عنایت حجّت های خدا مورد شفاعت قرار می گیرد.در قرآن کریم چهار دسته آیه در مورد شفاعت وجود دارد.

۱-دسته ای از آیات مطلقاً موضوع شفاعت را نفی می کند.

«وَاتَّقُوا یَوْمًا لَّا تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئًا وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ وَلَا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ»(البقره،۴۸)
«ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻯ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻧﻪ ﻛﺴﻰ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﻋﺬﺍﺑﻰ ﺭﺍ ﺩﻓﻊ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ،ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﺷﻔﺎﻋﺘﻰ ﻣﻰ ﭘﺬﻳﺮﻧﺪ ، ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ [ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺶ ]ﻓﺪﻳﻪ ﻭ ﻋﻮﺿﻰ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﻭ ﻧﻪ [ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﺁﺗﺶﺩﻭﺯﺥ ]ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ»

۲-آیاتی که شفاعت را مختص خداوند معرفی میکنند.

«وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ»(الزمر،۴۵)
«ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻳﮕﺎﻧﮕﻰ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ [ ﻭ ﻧﺎﻣﻰ ﺍﺯ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻧﺸﺎﻥﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺁﻳﺪ ] ﺩﻝ ﻫﺎﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ،ﻧﻔﺮﺕ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻳﺎﺩﻯ ﺍﺯ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ، ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﻭ ﺷﺎﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ.»

«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ» (السجده،۴)
«ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺷﺶﺭﻭﺯ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻰ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﭼﻴﺮﻩﻭ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ . ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻳﺎﻭﺭ ﻭ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﻯﻧﻴﺴﺖ ، [ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ]ﺁﻳﺎ ﻣﺘﺬﻛﺮ ﻭ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻳﺪ ؟»

۳-دسته ای از آیات شفاعت را مشروط به اذن الهی می دانند.

«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»(البقره،۲۵۵)
«ﺧﺪﺍﻯ ﻳﻜﺘﺎ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻯ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻗﺎﺋﻢ ﺑﻪ ﺫﺍﺕ [ﻭ ﻣﺪﺑﺮ ﻭ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﻭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ] ﺍﺳﺖ ، ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩﺧﻮﺍﺏ ﺳﺒﻚ ﻭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻧﻤﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻰ ﺍﻭﺳﺖ .ﻛﻴﺴﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺍﻭ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻫﺶ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻛﻨﺪ ؟ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍﭘﻴﺶ ﺭﻭﻯ ﻣﺮﺩم ﺍﺳﺖ [ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ ﻣﺸﻬﻮﺩ ﺍﺳﺖ ] ﻭﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ [ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ]ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ . ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻭ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ. ﺗﺨﺖ [ﺣﻜﻮﻣﺖ ، ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺳﻠﻄﻨﺖ]ﺵ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺍﻭ ﮔﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﺸﻘﺖ ﺁﻭﺭ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ .»

«وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ»(سبأ ،۲۳)
«ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺫﻥ ﺩﻫﺪﺳﻮﺩﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، [ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺷﻔﻴﻌﺎﻥ ﻭ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻀﻄﺮﺑﺎﻧﻪﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ] ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﻭﺭﺍﺫﻥ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺁﺭﺍم ﮔﻴﺮﺩ [ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﻣﻰ ﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪﺷﻔﻴﻌﺎﻥ ] ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﻔﺖ ؟ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺣﻖ ﮔﻔﺖﻭ ﺍﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ .»

۴-برای شفاعت شوندگان شرایطی ذکر می کند.

«یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»(الأنبیاء،۲۸)
«ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ، ﻭ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﻰﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﺩ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ [ ﻋﻈﻤﺖ ﻭﺟﻠﺎﻝ ] ﺍﻭ ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ ﻭ ﺑﻴﻤﻨﺎﻛﻨﺪ.»

«لَّا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَٰنِ عَهْدًا»(مریم،۸۷)
«[ ﺷﻔﻴﻌﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ] ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﻛﺴﺎﻧﻰ [ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ، ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ، ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﺎ ] ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ [ ﺧﺪﺍﻯ]ﺭﺣﻤﺎﻥ ، ﭘﻴﻤﺎﻧﻰ [ ﺑﺮ ﺍﺫﻥ ﺷﻔﺎﻋﺖ ] ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ

به همین دلیل نگرش های متفاوتی در میان فرق مختلف اسلامی پیرامون شفاعت مطرح می شود.یکی از نقد های تفکّر وهّابی (سلفی) و یا برخی از اهل تسنّن به شیعه که آنان را مشرک معرفی می کنند پیرامون مسئله ی شفاعت است در حالی که شیعه معتقد است :
۱-هیچکس نمی تواند شفیع باشد مگر اینکه خداوند یا کسی که او اجازه می دهد از انسان شفاعت کند.
۲-شیعه هیچ گاه مسئله ی شفاعت را مستقل از خداوند بیان نمی کند و بر این باور است که آیاتی که اثبات برای غیر خدا می کند مقصود شفاعت غیر مستقل است.
۳-شفاعت با اذن و اراده ی خداوند صورت می گیرد چنانچه در قرآن درباره ی توفیٰ،خلق و رزق نیز این اصلوب آمده است.
۴-شفاعت در شیعه قطعاً دارای چهارچوبی است که اهل بیت(علیهم السلام) آن را تبیین کرده اند و هرگز به معنای (پارتی بازی) نیست چرا که به عنوان مثال امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:«شفاعت ما به کسانی که نماز را سبک می شمارند نمی رسد.»

-ادلّه شفاعت کنندگان به غیر از خدا

۱-کتاب
در قرآن آیات متعددی وجود دارد که با آن می توان شفاعت را به اذن خدا اثبات کرد از جمله سوره ی طه آیه ی ۱۰۹.

«یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا»(طه،۱۰۹)
«ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻛﺴﻰ ﺳﻮﺩﻯ ﻧﺪﻫﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ [ ﺧﺪﺍﻯ ]ﺭﺣﻤﺎﻥﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺫﻥ ﺩﻫﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭﺵ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ]ﺑﭙﺴﻨﺪﺩ

۲-سنّت
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) به امام علی (علیه السلام) فرمود:«شیعیانت را بشارت بده که من در روز قیامت شفیع آنان هستم.»

۳-از آیه ی ۵ سوره مبارکه ی ضحیٰ نیز بر می آید که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)خشنودی اش تنها در نجات خویش نیست بلکه زمانی راضی و خشنود می شود که شفاعتش درباره ی امّتش پذیرفته شود.

«وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ»(الضحیٰ،۵)
«ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﺸﺸﻰ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺷﻮﻯ.»

همچنین از آیه شریفه ی
«وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّکَ عَسَىٰ أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(الإسراء،۷۹)
«ﻭ ﭘﺎﺳﻰ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻓﺰﻭﻥ [ﺑﺮ ﻭﺍﺟﺐ ، ] ﻭﻳﮋﻩ ﺗﻮﺳﺖ ، ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐﺍﻳﻦ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭﻳﮋﻩ ] ﺑﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻰ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺰﺩ.»
بر می آید که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) مقام شفاعت کبریٰ را در قیامت در اختیار دارد.

-شفاعت کنندگان کیانند؟

۱-پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)

۲-أنبیاء
«وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»(الزخرف،۸۶)
«ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ ، ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ،ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ [ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺑﺼﻴﺮﺕ ] ﺷﻬﺎﺩﺕﺑﻪ ﺣﻖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺣﺎﻝ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻛﻨﻨﺪ ]ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ».

۳-اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)(روایات تفسیری سوره ی بقره،آیه ۲۵۵)

۴-ملائکه
«وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ»(الأنبیاء،۲۶)
«ﻭ [ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ] ﮔﻔﺘﻨﺪ : [ ﺧﺪﺍﻯ ] ﺭﺣﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﻣﻨﺰﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ، [ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ، ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ]ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻰ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﻭ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪﻧﺪ.»

«یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»(الأنبی
«ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ، ﻭ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﻰﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﺩ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ [ ﻋﻈﻤﺖ ﻭﺟﻠﺎﻝ ] ﺍﻭ ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ ﻭ ﺑﻴﻤﻨﺎﻛﻨﺪ.»

۵- علما و شهدا(مستدرک الوسائل،ج۱۱،ص۲۰)

۶-خویشاوندان(بحارالانوار،ج۸،ص۴۳)

۷-قرآن مجید(شیخ کلینی،کافی،ج ۲،ص ۵۹۹)

طبق حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) شفاعت شهید در مورد هفتاد نفر از خانواده اش پذیرفته می شود و ضمن توجه به مبحث حق النّاس که در عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) پیرامون شهیدی که در آستانه ی ورود به بهشت منع شده بود.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:آنگاه که روز قیامت می شود خداوند دانشمندان و عبادت کننده را محشور میکند وقتی در برابر پروردگار قرارمی گیرند به عبادت کننده گفته می شود به بهشت برو و به دانشمند می گویند بایست و بخاطر تربیت نیکویت درمورد مردم از آنان شفاعت کن.(بحارالنوار،ج۸،ص۵۶)
در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام)از امیرالمومنین (ع)از قول پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)فرمودند:چهار گروه هستند که من روز قیامت شفیع آنان هستم
۱-کسانی مه ذریه ام را احترام کنند.
نکته:در صف ذریه پیامبر اهل بیت عصمت و طهارت و در عصر ما امام زمان (علیه السلام) قرار دارد که باید از هر حیث به آنان احترام کنیم همچنین سایر ذریه پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) یعنی از ابتدای ائمه تا سادات امروز.
۲-کسانی که حوائج ذریه ام را برآورند.
نکته:در قضا حوائج ذریه پیامبر در صف اول اهل بیت هستند و در حال حاضر باید به بر آوردن حاجات امام عصر (عج)بپردازیم که البته حوائج امام عصر(عج)عبارت است از:دستگیری از مسلمانان و هدایت به خصوص جوانان به مسیر اصیل اسلام.
۳-کسانی که در امور ذریه ام در حال اضطرار سعی می کنند.
نکته: از القاب امام عصر (عج)مضطر است آنچنان که در روایات ذیل آیه:
« أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء » (نمل،۶۲)
یعنی :چه کسی به مضظر جواب می دهد زمانی که اورا بخواند؟
امام زمان مضطر هستندمضطر کسی است که همه قدرت را داست ولی خداوند اجازه استفاده از آن را به او نداده است بدون شک امام عصر (عج)هنگام دچار شدن مردم بر مشکلات مختلف روحانی و جسمانی ناراحت می شود و چون هنوز خداوند اجازه ی ظهور به او نداده است مضطر واقع می شود.
۴-کسانی که دوستدار ذریه ام باشند قلبی و زبانی

اسامی قیامت

۱-یوم القیامه:
معروف ترین نام رستاخیزقیامت است که از ماده قیام گرفته شده است و درقرآن مجید اینگونه آمده است.
(یَوْمَ‏ یَقُومُ الْحِساب‏)(ابراهیم،۴۱)
یعنی:آن روزکه حساب برپامی شود
(یَوْمَ یَقُومُ‏ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ )(المطففین،۶)
یعنی:آن روزکه مردم دربرابر رب العالمین قیام میکنند
گاهی می فرمایند
(یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ) (النبأ،۳۸)
یعنی:آن روزکه فرشته بزرگ خدا روح وفرشتگان دیگر قیام می کنند
گاهی می فرمایند
(یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ) (غافر،۵۱)
یعنی:درآن روزکه گواهان قیام میکنند
بنابراین قیام ساعت،قیام حساب،قیام فرشتگان،قیام گواهان،روز قیام نشان دهنده ی قیام همه ی مخلوقات است و نشان دهنده ی این است که روزقیامت گویی خود موجود زنده است که قیام و برپایی برای او تصور
می شود.

امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند:
أشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم ثَلاثُ ساعاتٍ السّاعَهُ الَّتى یُعایِنُ فیها مَلَکَ الْمَوْتِ، وَالسّاعَهُ الَّتى یَقُومُ فیها مِنْ قَبْرِهِ، وَالسَّاعَهُ الَّتى یَقِفُ فیها بَیْنَ یَدَیِ الله تَبارَکَ وَتَعالى(علامه جلسی، بحارالانوار، ج۷، ص۱۰۵)
یعنی : شدید ترین ساعات انسان ها سه ساعت است،ساعتی که فرشته ی مرگ را در برابرخود می بینند و ساعتی که از قبر برمی خیزند و ساعتی که دربرابرخداوند متعال می ایستد.

۲-الیوم الآخَر:
نام دیگر قیامت که بسیارمشهور است و در قرآن مجید به طورگسترده آمده است الآخر است که به تعابیری نذیر الدارالآخره و الیوم الآخره ویا به طورخلاصه الآخره که یکصدوچهل بار درقرآن مجید آمده است.
مثلاً درسوره مبارکه بقره در توضیح معنی نیکوکاری می فرمایند:
«وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّین‏»(البقره،۱۷۷)
یعنی:نیکوکاران کسانی هستند که به خدا وروز دیگر وفرشتگان وکتاب آسمانی وپیامبران ایمان آورده اند.
تعبیر الیوم الآخر یا الدارُالآخِرَ و یا الآخره در برابر دار دنیاست که ازآن به عنوان نشئه اولی تعبیر شده است
چنانکه می خوانیم
«وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَکَّرُون‏»(الواقعه،۶۲)
یعنی:وشما عالم نخستین را دانستیدچگونه متذکرنمی شوید.
«وَ لَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى‏»(الضحی،۴)
یعنی:عالم آخرت از عالم نخستین برای تو بهتر است
دنیا رابه دو دلیل دنیا دانسته اند:
۱-به دلیل اینکه به مردم نزدیک است از ماده ی دُنُو گرفته شده است.
۲-بخاطر دنائت و پستی آن نسبت به آخرت
نتیجه : نام گذاری قیامت به یوم الآخر هشداری است به همه ی انسانها که دنیارا سرای جاویدان نشمرند و تمام نیرو وقدرت خودرابه آن متمرکز نکنندبلکه به آن به عنوان گذرگاهی برای وصول به آخرت بیندیشند.

۳- یوم الجمع
این تعبیر دوبار در قران مجیدآمده است ازجمله آیه
«یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ‏ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُن‏»(تغابن،۹)
یعنی:بخاطر بیاوریدکه همه ی شما درآن روز اجتماع جمع آوری میکند و آن روزی است که معلوم می شودچه کسانی مغبون گشته اند.
تغابن از ماده غبن در اینجا به معنی آشکارشدن است یعنی در آن روزظاهرمی شود چه کسی مغبون شده است در صحاح اللغه آمده است که غبن به معنای خدعه و نیرنگ است و مغبون شدن یعنی مورد خدعه و نیرنگ قرارگرفتن در قیامت بدکاران از زیان خود و نیرنگ شیطان و ازدست دادن سرمایه های عظیم باخبر می شوند.
در سوره الشوری آیه ۷ میخوانیم
«لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْع‏»( الشوری،۷)
یعنی:قرآن بخاطر آن نازل شده است که ام الغرا و کسانی را که پیرامون آن هستندانذارکنیم واز روزی که همه خلائق درآن جمعا بترسانیم .
در روزجمع همه جن و انس وحتی ملائکه مغربین واعمال هریک در آنجا جمع آوری می شوند وبرای عرضه به دادگاه الهی آماده می شود.همین نام درآیه ۱۰۳سوره مبارکه هود آمده است
« ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ‏ لَهُ النَّاس‏»(هود،۱۰۳)
یعنی : آن روزی است که همه ی مردم برای آن برای آن جمع آوری می شوند.

۴- یوم الفصل:
به معنای روز جدایی که ۶بار در قرآن تکرار شده از جمله درسوره نبأکه می خوانیم
«إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ‏ کانَ میقاتاً »(نبأ،۱۷)
یعنی:روزجدایی میعاد همگان است
یوم الفصل تعبیر پرمعنایی است که بیان گرجدایی ها در آن روز عظیم است،جدایی حق از باطل ،جدایی صفوف مؤمنان وصالحان از کافران و مجرمان،جدایی برادر از برادر،پدر و مادر ازفرزند و در یک عبارت جدای سرنوشت خوبان وبدان .
این تعبیر گاهی به معنای یوم القضاء یعنی روز داوری نیز می آید چون قاضی به وسیله حکم خود منازعه را پایان
می دهدبنابراین به حکم و قضاوت که علت پایان مخاصمات است الفصل می گویند.

۵- یوم الخروج
این نام تنها در یک آیه ازقرآن مجید آمده است
«ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوج‏»(ق،۴۲)
یعنی:آن روزخروج
که ضمن اشاره به نفخ دوم دمیده می شود اشاره به روزی دارد که همه ی اموات زنده شده و از قبرها خارج می شوند،همچنین آن روز روز خارج شدن از عالم برزخ به عالم آخرت است .همین معنی به شکل دیگری در آیه ۴۳معارج آمده است آنجا که می فرماید:
«یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُون‏»(معارج،۴۳)
یعنی:آنها همان روزی است که ازقبرها به سرعت خارج می شوند گویی به سوی بت هایشان می دوند
سراع جمع سریع به معنای شخص یا چیزی است که به سرعت حرکت می کند.
نصب جمع نصیب در اصل به معنای چیزی است که در جایی نصب می شود لذا بت هایی که در محلی نصب می شد به آن نُصُب میگفتن و تفاوت آنها با صنم در این بود که صنم دارای شکل و صورت خاصی بود ولی نُصُب قطع سنگ بی شکلی بود که به آن احترام می گذاشتن و خون قربانی خدایان را بر آن می ریختن.
یوم الخروج نشان می دهد که حوادث قیامت در آغاز کار باسرعت فوق العاده ای انجام می گیرد و در عین حال طعنه ای است نسبت بت پرستان که مهم ترین بخش زندگی آنان را بت تشکیل می داد به طوری که دویدن آن هابه سمت بت نمونه روشن (شتاب) معرفی شده است.
دویدن و شتاب به سوی بت ها در یک روز جشن و یا غذا و یا در حال بازگشت از سفر در این آیه نکته لطیفی است.
۶- یوم الازِفَه:
این نام یکبار در قرآن مجید درسوره مؤمن در آیه ۱۸آمده است که می فرمایند:
وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَهِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمین‏)مؤمن،۱۸)
یعنی:آنها از روز نزدیک انذار بده روزی که از وحشت آن دلها به گلوگاه می رسد.
آزِفَه از ماده ی اَزَفَ به معنای نزدیک شدن است ولی بعضی آن را به معنی نزدیکی آمیخته با تنگی وقت شمرده اند.
این نام شاید برای آن به قیامت گفته می شود تا بی خبران نگویند هنوز وقت قیامت نیامده است و هنوز وقت بسیار است پس به یاد روزی که جانها به لب می آید و اندوه آمیخته با ترس گلوی مردم را می فشارد به حدی که راه نفس کشیدن را می بندد باشد.

۷-یوم الیم:
این نام دوبار در قرآن کریم آمده است(هرچند)واژه الیم ده ها بار به عنوان توصیفی برای عذاب قیامت در سوره های مختلف قرآن به چشم می خورد.
یکبار در سوره ی مبارکه هودآیه ۲۶ از زبان حضرت نوح (ع)نقل شده که خطاب به قوم بت پرستش می گوید:
«اِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلیم‏»
یعنی : من بر شما از عذاب روز دردناکی بیمناکم.
و یک بار هم در سوره زخرف آیه ۶۵ آمده است:
فَوَیْلٌ لِلَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلیمٍ‏
یعنی: وای برآنها که ستم کردند از عذاب روزی دردناک.
توصیف آن روز به دردناک تنها بخاطر این نیست که عذابش الیم ودردناک است بلکه علاوه بر این آن روز از جهات زیادی مایع درد و رنج و عذاب است:از جهت رسوایی،ندامت ها،پشیمانی های کشنده و انواع رنج های روحی.
مثلاً انسان می بیند دیگران به وسیله ی او اهل بهشت شده اند ولی او خود دوزخی شده.یا دردناک بخاطر اینکه راه بازگشتی وجود ندارد و یا اینکه عذاب و رنج قیامت جاودانه است. نکته جالب از این دو آیه این است که در یک آیه سخن از مشرکان به میان آمده و در دیگری سخن از ظالمان است که میدانیم شرک نوعی از ظلم و ظلم و ستم نیز از انگیزه های شرک حلبی و خفی است.
امیرالمؤمنین امام علی (ع) ظلم را به سه دسته تقسیم می کنند:ِظلم به خدا،ظلم به مخلوقات،ظلم به خویشتن.

۸-یَومَ التَغابُن:
روز آشکارشدن غبن ها این نام در قرآن تنها یک بار آمده است آن هم در آیه ۹سوره مبارکه تغابن که خداوند می فرمایند:
«یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ‏ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُن‏»(تغابن،۹)
یعنی:روزی که همه شما در آن روزاجتماع گردآوری می کنند آن روز، روز تغابن است.
درکتاب لغت آمده است که غبن به معنای خدعه و نیرنگ است و مغبون شدن یعنی مورد خدعه و نیرنگ قرار گرفتن.
در قیامت پرده ها کنار می روند و نتایج اعمال و عقاید و نیت های انسان آشکار می شود و انسان خودش را مقابل انبوهی از نتایج و آثار اعمال خویش می بیند وآنجاست که بدکاران از شکست و زیان خود و فریب و نیرنگ شیطان و از دست دادن سرمایه های عظیم و محروم شدن ازسعادت جاویدان و گرفتاری در چنگال عذاب الهی باخبر می شود و این غبن حقیقی است.
بنابراین این وصف قیامت به معنای روز افسوس خوردن است.

۹-یوم الثقیل:
این نامی است که فقط یکبار در قرآن در سوره ی انسان آیه ۲۷ آمده است.
«إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقیلا»
یعنی:آنها (مجرمان)زندگی زود گذر دنیا را دوست دارنددر حالی که پشت سرخود روز سخت و سنگینی را رها
می کنند.
توصیف قیامت به روز ثقیل توصیفی است گسترده و پر معنی.سنگینی قیامت از جهات متعدد قابل بحث است به عنوان نمونه سنگینی از نظر محاسبه ها،سنگینی از نظر مجازات ها ، سنگینی از نظر اتفاق های محشر ، سنگینی از نظر بار گناهان بردوش مجرمان و…
همچنین تعبیر یَذَرُونَ وَراءَهُمْ – پشت سرانداختن. با اینکه باید گفته می شد پیش رویشان بخاطر آن است که مجرمان آن روز چنان به دست فراموشی سپرده اند که گویی پشت سر انداخته اند.

۱۰- یوم تبلی السرائر(یوم هم بارزون)
دو توصیف مذکور یک حقیقت را در دو عبارت در روز قیامت بیان می کند که مطلب تکان دهنده ای است و در تربیت انسان ها بسیار موثر است .تبل السرائر روزی است که اسرار نهان آشکار می شود.وَ هم بارِزُون اشاره به روزی دارد که پرده ها و حجاب ها به کنار می روند و همه ی انسان ها با تمام اسرار درون و برونشان ظاهر می شوند.در آن روز چیزی مخفی نمی ماند چرا که از یک سو موانع مادی همچون کوه ها، تپه هاو…بر چیده می شود و زمین به صورت قاق صفصف(طه،۱۰۶)بیابان هموار و بدون پستی و بلندی در می آید و از سوی دیگر انسان ها از قبر ها می ریزند و زمین آنچه را در دل دارد بیرون می فرستند.
وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (زلزال،۲)
و از سوی سوم نامه ی اعمال انسانها و امت ها گشوده می شود و محتوای آن دربرابر همگان آَشکار می گردد.
وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت‏)تکویر،۱۰)
دست و پاها و اعضای بدن و حتی پوست تنها به سخن در می آیدوافشاگری
می کند. زمین و زمان سخن می گوید و گواهان اعمال به عملکرد انسان گواهی می دهند.نه تنها اعمال انسان ها بلکه نیّات و عقاید آنها در آن روزبر ملا می شود و به راستی روز رسوایی عجیبی برای بدکاران و روز افتخار بزرگی برای نیکوکاران است.به این نکته هم باید توجه داشت تُبلی از ماده ی بَلی به معنی امتحان است و از آنجاکه هنگام آزمون حقایق اشیا روشن می شود در اینجا به معنی آشکار شدن تفسیر گردیده است در حدیث معاذین جبل می خوانیم که می گوید از رسول خدا پرسیدم منظور از سرائرکه بنده گان خدا در آخرت به آن آزمایش می شوند چیست؟فرمود:«سرائر اعمال شما است همچون نماز ، روزه ،زکات،وضو و غسل جنابت و هرواجب دیگر. زیرا اعمال همه پنهان است و انسان ممکن است بگوید نماز خوانده ام و نخوانده باشدو بگوید وضو گرفته ام و نگرفته باشد. این است معنی آشکار شدن اسرار نهان در آن روز.
توجه داریم به این نکته که آنچه در حدیث شریف آمده است به صورت بیان مثالی از این حدیث کلی است و گر نه آیه شریفه تمام حقایق و نیات و اعمال انسان ها اعم از نیک و بد شامل می گرددو از اینجا روشن می شود بسیاری از شخصیت های کاذبی که بر اثر پنهان کاری در این دنیا به وجود آمده در برابر طوفان محشر بر باد می رودو رسوایی عظیمی به جا خواهد گذاشت.اینکه گفته می شود روزی است که رازها و آنچه که پنهان شده است در آن آشکار می گردد فقط بار منفی ندارد آنچنان که برخی از مفسران گفته اند بلکه روزی است که در میابیم بسیاری از نعمت ها با چه واسطه ای و توسط چه کسانی به ما رسیده است و یا بسیاری از بلایا به سبب چه کسانی یا کدام عملکرد ما به ما رسیده است.

۱۱-یَومَ یَقوم الاَشهاد «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَهُ صَفًّا»(نبأ،۳۸)

در تعبیر یوم یقوم الاشهاد به این نکته باید توجه داشته باشیم که اشهاد جمع شاهد یا شهید به معنی گواهان روز قیامت است.بعضی مفسران آن را تنها به فرشتگان که مراتب اعمال و بعضی به پیامبران و امامان مربوط کرده اند ولی اینطور به نظر می رسد که اشهاد مفهوم وسیعی دارد که هم فرشتگان الهی را شامل می شود و هم پیامبران و مومنان را و هم شامل اعضاء پیکر انسان که گواه اعمال او هستند می شود.
تعبیر به قیام در این جور مواردشاید اشاره به وضع خاصی است که در دادگاه ها وجود دارد و گواهان هنگام ادای شهادت به پامی خیزند تا جدی و مصمم خود و رسمیت دادگاه را نشان دهد.
در تعبیر سوره نبأآیه ۱۸که فرموده است:
روح و فرشتگان در یک صف قیام می کنند.
بعضی از مفسران گفته اند : از آنجا که صف معنی مصدری دارد و مفرد و جمع در آن یکسان است در اینجا ممکن است اشاره به صفوف مختلف ملائکه باشد و یا لااقل اشاره به دو صف که در یک صف روح و در صف دیگر فرشتگان.

۱۲- یوم التلاق:
این نام فقط یکبار در قرآن در سوره مبارکه ی مؤمن آیه ۱۵ آمده است.
« یُلْقِی الرُّوحَ‏ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاق‏»
یعنی : خداوند روح را بر هرکسی از بندگانش بخواهد القا می کند تا انسانهارا از روز تلاقی انذار کند.
در قیامت تلاقی های فراوانی رخ می دهد که همه ی آنها به گونه ای در این آیه جمع شده است و در آیات دیگر برخی از آنها گزارش شده است. مثلا:
۱-« یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه‏» (انشقاق،۶)
یعنی :روزی است که بندگان با پروردگارشان ملاقات دارند.
۲-« وَ تَتَلَقَّاهُمُ‏ الْمَلائِکَه» (الانبیاء،۱۰۳)
یعنی : روزی که انسان ها با فرشتگان حساب و پاداش کیفر تلاقی دارند.
۳-« إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَه‏» (الحاقه،۲۰)
یعنی:روزی که انسان با حساب اعمال وگفتارش در آن دادگاه عدل تلاقی دارد.

۱۳- یوم الحسره
این نام تنها در یک آیه از قرآن آمده تعبیری است تکان دهنده از روز قیامت که روزحسره تاسف و ندامت است.
در سوره مبارکه مریم آِیه ۳۹ می فرمایند:
«وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فی‏ غَفْلَهٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُون‏»)مریم،۳۹)
یعنی:آنهارا روز حسرت بترسان روزی که همه چیز پایان میابد و حکم نهایی صادر می شود و این در حالی است که آنها هنوز درغفلت اند و ایمان نمی آورند.
حسره از ماده حسر به معنی آشکار کردن است.
لذا«حَسَرَه ُعَن الزراع»
یعنی: آستینی را بالازدم و دست خودرا ظاهر کردم.
سپس واژه حسره به غم و اندوهی که در امور از دست رفته حاصل می شود اطلاق می گردد به تعبیر دیگر چهل انسان نسبت به ضرر های عملی که انجان داده کنار نمی رود و حقیقت آشکار می شود.روز قیامت روز ندامت و حسره شدید نه تنها برا ی بدکاران بلکه حتی برای نیکوکاران است . زیرا وقتی پاداش عظیم الهی را می بینند تاسف می خورند که چرا بیشترو بهتر کار نیک انجام نداند برخلاف نظر فخررازی در تفسیرش(جلد ۱ صفحه ۲۲۱) که معتقد است برای اهل بهشت حسرتی نیست چرا که درآنجا هیچ غم و اندوهی نمی تواند وجود داشته باشد.
درپاسخ به فخررازی می گوییم این نوع غم نوعی کمال است و مایه ناراحتی و عذاب روحی نیست بنابراین وجود آن در بهشت مشکلی ندارد .
این مفهوم در آیه ۵۶سوره زمربه شکل دیگری اشاره شده است.
«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فی‏ جَنْبِ اللَّه‏»(زمر،۵۶)
یعنی: این هشدارها و اخطارها بخاطر آن است که مبادا کسی در روزقیامت بگوید واحسرتا از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خداداشته ام.
در سوره انعام آیه ۳۱ نیز شبیه این معنی آمده است و باید توجه داشت که اهل بیت (علیه السلام) فرموده اند:
«نحن نجبُ الله»
یعنی: اطاعت خداوند در گرو اطاعت از حجت معصوم (علیه السلام) است.

۱۴- «یَوْمَ یُکْشَفُ‏ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُون‏»(قلم،۴۲)
یعنی: بخاطر بیاورید روزی را که ساق ها برهنه می شود(ومجرمان)دعوت به سجود می شونداما قادر بر آن نیستند.
احتمالات مختلفی از ناحیه مفسران در خصوص این آیه مطرح می شود مثلا گفته اند کنایه از وخامت کار است که از شدت وحشت آستین هارا بالا می زنند و دامن لباس را به کمر می بندند تا آمادگی بیشتری برای مقابله با حادثه داشته باشند.
برخی احتمال داده اند ساق به معنای اصل و اساس هرچیز ماننده ساقه ی درخت است بنابراین جمله ی «یُکْشَفُ‏ عَنْ ساقٍ»اشاره به بروز و ظهورحقایق اشیاء در آن روز است اما در حدیث امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) آمده است حجابی از نور الهی برداشته می شود و همه مؤمنان به سجده می افتند ولی پشت منافقان آنچنان خشک می شود که توانایی ندارند کمر خم کنند و سجده نمایند.

۱۵-«یَوْمَ یُسْحَبُونَ‏ فِی النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَر»(قمر،۴۸)
یعنی:آن روز که مجرمان به صورتهایشان در آتش دوزخ کشیده می شوند و به آنها گفته می شود بچشید آتش جهنم را.
می دانیم صورت شریف ترین و در عین حال لطیف ترین قسمت بدن است حال فکر کنید اگر کسی را با صورتش در آتش بکشند چه خواهد شد؟!بنابراین این آیه می تواند شدت تحقیر مستکبران را از منظر عذاب روحانی و جسمانی در یک جا جمع و ترسیم کند .
تفسیری از امام صادق (علیه السلام)در منابع آمده است که حضرت می فرمایند:«سَقَر دره ای است که جایگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد دوزخ را می سوزاند.»(تفسیرصافی)

۱۶-یوم الحساب
این تعبیردر۵آیه ازقرآن مجید آمده است واین نام بخاطرآن است که تمامی اعمال آدمی اعم از صغیروکبیرجزئی و کلی،معنوی و مادی،بدنی و روحی بدون استثناء در آن روز مورد محاسبه قرار میگیرد.
قرآن از زبان حضرت موسی (ع) میگوید:
«وَ قَالَ مُوسىَ إِنىِّ عُذْتُ بِرَبىِّ وَ رَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الحِسَاب‏»(غافر،۲۷)
یعنی: موسی (ع) به فرعونیان گفت من به پروردگارم و پروردگارشما پناه می برم از هرمتکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد.
گاهی تعبیر
«یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَاب‏»(ابراهیم،۴۱)
یعنی:روزی که حساب برپا می شود
در مقائیس اللغه چهارریشه برای ماده حساب ذکرشده است،شمردن ،کفایت کردن(حساب به معنای بالش کوچک )واحسب به معنی کسی که براثربیماری پوست بدنش سفید شده وموههای بدنش ریخته است بعضی از القاب لغت این واژه را به هفت معنا رسانده اند که از جمله آنهامجازات و عقاب است.
اگر گفته شده به معنای کفایت به کارمی رود به خاطر آن است که محاسبه برای رسیدن به کفایت صورت میگیرد و همچنین درمورد مجازات درموردآن است که بعد از حساب رسی انجام می شودومعنای دیگر آن که اطلاق به نوعی بیماری پوستی است به خاطرشباهت آن با مجازات الهی است که بعد از حساب واقع می شود و شاید بالش کوچک را از این رو حساب نامیده اند که حساب گردن در موقع حساب به آن تکیه می کنند.

۱۷-یوم التّناد:
روز صدا زدن یکدیگر و یاری خواستن.
این نام یک بار در قرآن کریم در سوره ی غافر(مؤمن)آیه ۳۲ آمده است که مؤمن آل فرعون هنگامی که فرعونیان را از عذاب الهی در دنیا آخرت میترساند می گوید:
«وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ‏ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّناد»
یعنی:ای قوم من برشما از روزی که مردم یکدیگر را صدا می زنند بیمناکم.
(التّناد)درحقیقت (التنادی)بوده که یای آن حذف شده و کسره ی دال که دلیل برآن است برجای مانده و از ماده ی ندا به معنی صدا زدن است.بعضی گفته اند:به این جهت به قیامت یوم التناد می گویندکه دوزخیان و بهشتیان یکدیگر را صدا می زنند.آنچنانکه در سوره ی اعراف آیه ۵۰از قول دوزخیان می خوانیم :
«وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّهِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّه‏»
یعنی:مقداری از آب گوارای بهشتی یا از روزی های خداداد به ما محبت کنید و به بهشتیان در پاسخ می گویند :
«قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرین‏»
یعنی:خداوند این هارا به کافران تحریم کرده است.