محبوب ترین مقالات

تحلیل قصص قرآن

دوشنبه, بهمن ۲۳, ۱۳۹۶ – ۰۹:۲۶
هدف: اشنایی با قصص قرآن کریم و زندگی پیامبران (علیهم السلام) و کیفیت تبلیغ آنان و رفتار اقشار مردم هر عصری در برابر انبیاء

این درس بر اساس زندگی حضرت آدم (علیه السلام) و بررسی روایات کتاب شریف «حیات القلوب» مرحوم علامه مجلسی به صورت نکات مهم روایات در ذیل ارائه می شود:

بسم الله الرحمن الرحیم

-مقدمه
تعریف قصه: قصه از ماده ی [ قُ صْ صَ] گرفته شده است که در لغت به معنای موی پریشان است .جمع آن قُصَصْ و قِصاص است.
قصه در لغت به معنای پی گرفتن اثری است.قصه گویی قرآن با همین معنای لغوی پیوند دارد زیرا پی گرفتن وقایعی است که در گذشته رخ داده است. اگر این وقایع در گذشته ی دور رخ داده باشد معمولا از تعبیر انباء از آن یاد می شود مانند آیه ی شریفه ی:

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ » (کهف، ۱۳)

و معمولا در مورد وقایع نزدیک یا آنچه باید نزدیک تلقی شود تعبیر اخبار به کار می رود مانند آیه ی شریفه ی:

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ » (محمد صلی الله علیه وآله، ۳۱)

به هر حال در هر دو معنای پیگیری و دنباله جویی ملاحظه می شود.

تفاوت قصص قرآن با سایر قصه ها:
۱-هدفمندی و حکیمانه بودن قصه های قرآن در مقابل سایر قصه ها نشان از انتقال مفاهیم حیات بخشی دارد که انسان را از گمراهی نجات می دهد.
۲- قصه های قرآن برای بیدار کردن انسان ها ارائه می شود نه برای به خواب رفتن .
۳-قصه های قرآن بر اساس حقیقت است نه خیال، براساس علم است نه گمان.
۴-قصه های قرآن وسیله ی عبرت است نه سرگرمی.
«لَقَدْ کانَ فی‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ» (یوسف، ۱۱۱)
۵-قصه گو خدا است. «نَحْنُ نَقُصّ»ُ (یوسف، ۳ )
۶-ویژگی داستان های قرآن به دلیل حدیث بودن این کتاب غیر قابل اندراس است.
۷-قصه های قرآن، در سطح فهم و درک تمام طبقات جامعه است.
کارکلاسی اول: سایر تفاوت های قصه های قرآن با سایر قصه ها را ارائه کنید.

-علت تسمیه حضرت آدم(علیه السلام) و حوا:
۱.حضرت آدم (علیه السلام) را آدم نامیدند چرا که او از اَدیم ارض یعنی از روی زمین خلق شده است و حضرت حوّا را حوّا نام گذاری کرده اند چون از استخوان دنده ی حیّ یعنی زنده (حضرت آدم(علیه السلام)) خلق شده است.

نکته ۱: ادیم ارض،زمین چهارم است.

نکته ۲: حضرت آدم(علیه السلام ) از خاک های متفاوت خلق شد تا مردم یکدیگر را بشناسند و بر یک صورت نباشند.مانند خاک های دنیا که سفید و سبز و سرخ و سرخ نیم رنگ و رنگ خاکی و کبود است و در آن شیرین و شوره زار و هموار و ناهموار و زمین سخت وجود دارد پس به همین سبب مردم جامعه نرم و درشت و سفید و زرد و سرخ رنگ و….هستند.

نکته۳ : بر اساس روایات برخی از احکام از ابتدای خلقت اثبات می شود مانند:
۳-۱ : به دلیل خلق حضرت حوّا از حضرت آدم(علیه السلام ) حق طلاق در اختیار مردان است.
۳-۲ : به دلیل خلق حضرت حوّا ازقسمتی از حضرت آدم(علیه السلام) حکم قصاص در مرد و زن یکسان نیست.
۳-۳ : به دلیل خلق حضرت حوّا از باطن حضرت آدم(علیه السلام) پوشش ظاهری زنان واجب شده است.
۳-۴ : به جهت خلق حضرت حوّا از جانب چپ حضرت آدم(علیه السلام ) بانوان یک سهم و آقایان دو سهم و در موضوع شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است.

نکته ۴ :زن را برای این مرأه می گویند که از «مرء »یعنی مرد خلق شده زیرا که حضرت حّوا از حضرت آدم خلق شده است. همچنین زنان را برای این نساء می گویند که حضرت آدم(علیه السلام) انیسی به غیر از حوّا نداشت.
نکته ۵ : پیکر پاک حضرت آدم(علیه السلام) چهل سال در بهشت بود و ملائکه از آن می گذشتند و می گفتند: تو برای امری عظیم خلق شده ای و به دلیل ورود و خروج شیطان از دهان حضرت آدم(علیه السلام) و از جانب دیگر ایشان هر چه در جوف حضرت آدم(علیه السلام) و اولاد او باشد خبیث ، بدبو و غیر طیب است.
نکته ۶ : به دلیل اینکه از میان جبرائیل،اسرافیل،میکائیل و عرائیل جناب عزرائیل توانست بخشی از خاک را برای خلقت حضرت آدم(علیه السلام) از زمین بیاورد قبض روح بنی آدم به او سپرده شد.
نکته ۷ : به دلیل نشان دادن قدرت خدا به خلقت ، خداوند حضرت آدم(علیه السلام ) را بدون پدر و مادر و حضرت عیسی(علیه السلام) را بدون پدر آفرید تا تمامیت قدرت خدا مشخص شود.

نکته ۸: اولین مخلوق خدا در کره ی زمین، حضرت آدم (علیه السلام ) بود که حجّت خدا است؛ بنابراین خدای متعال اول ارسال رسل کرده و بعد، از مخلوقات خود عبودیت و بندگی می خواهد.
نکته ۹: هنگامی که خدای متعال حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید و در او روح دمید، قبل از اینکه روح در تمام پیکر او وارد شود برخاست و تعادل خود را حفظ نکرد و همان جا افتاد پس حق تعالی فرمود:
«خُلِقِ الاِنسانُ عَجولاً» یعنی: انسان تعجیل کننده آفریده شده است.
این مفهوم روایی در آیات زیر نیز اشار شده است:
«وَ کانَ الاِنسانُ عَجولاً » (اسراء، ۱۱)
« خُلِقَ الاِنسانُ مِنْ عَجَل » (انبیاء، ۳۷)
نکته ۱۰: جن و نسناس هفت هزار سال قبل از حضرت آدم (علیه السلام ) در زمین حضور داشتند که خداوند اراده کرد و بعد از این زمان حضرت آدم (علیه السلام ) را خلق کرد.
-نسناس چگونه موجودی است؟
نسناس دو گونه در روایات معرفی شده است: بنا به استناد برخی روایات موجوداتی قبل از خلقت حضرت آدم (علیه السلام) بوده اند و بنا بردسته ی دیگری از روایات به گروهی از انسان ها که به دلیل انجام گناهان زیاد از جنبه های ملکوتی خود دور شده اند «نسناس»گفته می شود، که همین نکته سبب آگاهی فرشتگان از سوء پیشینه ی انسان است که این هردو با یکدیگر قابل جمع است.
« وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ » (بقره،۳۰) یعنی: و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می‌دانم که شما نمی‌دانید.
در برخی روایات، دسته ای از قوم عاد که در اثر مخالفت با پیامبر زمان خود خداوند آن هارا مسخ نمود و به صورت نسناس در آورد، دیده می شود که هریک از آن ها دارای یک دست و یک پا بودند و از یک طرف بدن مانند پرنده چنگ به زمین می زدند و مانند چهار پایان می چریدند.(نک : علامه مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۲۴ ،ص ۹۶ )
به هرحال این جریان هم با آیات قرآن سازگاری دارد، چرا که خداوند متعال می فرماید:
« إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً » (فرقان، ۴۴)‌
-فلسفه ی خلقت این جهان
وقتی خدای متعال اراده کرد، این جهان را بیافریند، ملائکه با توجه به عملکرد قبلی نسناس ها به خداوند اعتراض کردند که اگر این موجود را بیافرینی در زمین به فساد، خونریزی، حسد، بغض و عداوت خواهند پرداخت در حالی که ما مشغول تسبیح و تنزیه تو هستیم.
خداوند فرمود: من می دانم چیزی که شما نمی دانید و می خواهم خلق کنم به دست قدرت خود از ذرّیه ی حضرت آدم (علیه السلام) پیامبران و امامان هدایت یافته ای که از معصیت من انسان ها را دور کنند و آنان را به هدایت و رضایت من سوق دهند. پس ملائکه گفتند: ای پروردگار ما، انجام بده آنچه می خواهی که ما نمی دانیم مگر آنچه تو به ما تعلیم کرده ای. پس خدای متعال پانصد سال ملائکه را به جهت این اعتراض از عرش دور کرد و بعد از تذلّل و فروتنی رحمت خود را شامل آنان کرد و بیت المعمور را برای آن ها وضع کرد تابه دور آن طواف کنند و موجبات خوشنودی خدا را فراهم آورند.

-بیت المعمور
بیت المعمور به معنای خانه ی آباد، مکانی است که خداوند به آن در قرآن قسم خورده است.
بنابر نظر بیشتر محققان بیت المعمور خانه ای است در آسمان (چهارم یا هفتم) که درست برابر (محاذی) کعبه قرار گرفته است که هر روز هفتاد هزار فرشته در آن نماز می گذارند و وقتی خارج می شوند تا روز قیامت به آن جا برنمی گردند.
نکته۱: بنا بر روایات خلقت، اشرف مخلوقات پیامبران و امامان هستند نه همه ی انسانها چون در میان انسانها افراد ناشایست نیز وجود دارد.
نکته۲: خداوند متعال بیت المعمور را برای توبه ی اهل آسمان و کعبه را برای اهل زمین قرارداد.
-کیفیت خلقت انسان
خداوند، انسان را از صلصال (یعنی گِل خشک شده که صدا می کند یا گل نرم که با ریگ مخلوط باشد ) از حمأ مسنون (یعنی گل متغیر شده ی بدبو) آفرید و روح در آن دمید.
«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» (الحجر، ۲۸) یعنی:و [یاد کن] هنگامى را که پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشک از گلى سیاه و بدبو خواهم آفرید.
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ » (الحجر، ۲۹)یعنی: پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید.
نکته: خداوند جسم نیست که دارای روح باشد و این که فرموده است از روح خود در آن دمیدم بنا به فرمایش امام رضا(علیه السلام) به جهت شرافت روح در میان مخلوقات خداست، آن چنان که در قرآن و روایات تعابیری از این دست آمده است،؛ مانند: « بیتی»، «ناقه الله»
پروردگار از مخلوط آب شیرین و خاک ، پیامبران و رسولان و بندگان شایسته و امامان هدایت یافته ی خود را و پیروان آنها تا قیامت را آفرید، و از مخلوط آب شور و تلخ با خاک ،جبّاران، فراعنه، عاصیان، برادران شیطان و خوانندگان مردم به سوی آتش و پیروان آن ها تا قیامت را آفرید.
و این به معنای جبر نیست چرا که علم خداوند جنبه ی کاشفیت بر اعمال ما دارد نه جنبه ی علیّت، همانند پدر و مادری که به دلیل سرماخوردگی فرزند خود را از خوردن بستنی منع می کنند اما کودک بدون توجه به دستور والدین خود با بستنی خورده و بیماری او تشدید می شود. در این مثال کودک با اختیار خود از خوراکی منع شده استفاده کرده و نمی تواند والدین خود را محکوم کند، خدای متعال نیزعلیم و خبیر است و با توجه به فرجام انسان می داند که او را از چه گلی خلق کند، بنابراین آگاهی او علت اعمال انسان نیست.

بر همین اساس خداوند طبایع چهارگانه را خلق کرده است که عبارتند از:سودا،خون ،صفرا،بلغم
• از ناحیه ی سودا : تمایل به جنس مخالف،طول اَمل (آرزوها) ، و حرص
• ازناحیه ی بلغم : تمایلات خوردن و آشامیدن ، نیکی ،حکم و مدارا
• از ناحیه ی صفرا : غضب ،سفاهت ،شیطنت،تمرد و تعجیل در امور
• از ناحیه ی خون : لذت ها ،ارتکاب به محرمات و شهوات پدیدار می شود.
در رساله ی ذهبیه، مزاج های اربعه در دوران زندگی در بیان امام رضا ( علیه السلام ) این گونه بیان شده است :
-حالت اول : تا ۱۵ سالگی حالت بدن طراوت، نرمی و گرمی دارد که سلطنت دم (خون) است.
-حالت دوم : ۲۰ تا ۳۵ سالگی است که قوه ی صفرا یعنی جوانی و حرارت قوی است که تا ۴۰ سالگی ادامه دارد.
-حالت سوم : ۶۰ سالگی و سلطنت سودا است که در این حالت اندیشه ی انسان قوی و در امور صاحب نظر است.
-حالت چهارم : ۷۰ سالگی که تا آخر عمر ادامه دارد که سلطنت بلغم است، رطوبت اصلی از بین می رود، اندام سست می شود، فراموشی غالب می شود تا جایی که فرد در نزد مردم می خوابد و در ساعت خواب بیدار است، هرچه گذشته در یادش است اما هرچه حادث می شود فراموش می شود.
هنگامی که خداوند حضرت آدم (علیه السلام) را خلق کرد و روح را در جسم او دمید وقتی روح به دماغش رسید، عطسه کرد و با الهام الهی گفت : «الحمدلله رب العالمین» پس خداوند به او خطاب کرد :« یرحمک الله » و فرمود: « مرا حمد کردی به عزت خود سوگند می خورم که اگر آن دو بنده را که میخواهم از تو در آخر الزمان خلق کنم، خلق نمی کردم، تو را نیز خلق نمی کردم.»
آدم (علیه السلام) گفت: اسم ایشان چیست؟
خطاب رسید به عرش خود نظر کن. وقتی حضرت آدم (علیه السلام ) به عرش خدا نگریست در سطر اول نوشته شده بود: «لااله الا الله، محمدٌ نبیُ الرحمه و علیٌ مفتاحُ الجنه » و در سطر دوم نوشته شده بود: «سوگند خورده ام به ذات مقدس خود که به هرکه با ایشان دوستی کند، رحم کنم و هرکه با ایشان دشمنی کند اورا عذاب کنم.»
-بهترین خلق خدا
به سند معتبر از حضرت صادق (علیه السلام ) منقول است: فرزندان حضرت آدم (علیه السلام ) جمع شدند و نزاع کردند که چه کسی برترین خلق خدا است؟ برخی گفتند: بهترین خلق خدا، پدر ما حضرت آدم (علیه السلام ) است، بعضی گفتند: بهترین خلق خدا ملائکه مقرب اند، برخی دیگر حاملان عرش را بهترین دانستند در این حال هبه الله داخل شد از او خواستند تا مشکل را برطرف کند. به نزد پدر آمد و این چنین پاسخ شنید: که بر روی عرش خدا نوشته شده است: «بسم الله الرحمن الرحیم ، محمدٌ و آلُ محمدٍ خیرٌ من کل مخلوق ٍ خلق الله » یعنی : «محمد و آل او –صلوات الله علیه وآله- بهتر است از هرکه خدا خلق کرده است.»

-مسئله ی خلقت جناب حوّا (علیه السلام)
در بینش اهل تسنن حضرت حوّا (علیه السلام) از دنده ی پهلوی حضرت آدم (علیه السلام) آفریده شده است؛ آنان به آیه ی :«خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا » (النساء، ۱) استناد می کنند.
در تفاسیر شیعه پیرامون (مِنْ) اقوال متعددی وجود دارد. به عنوان مثال:
برخی مِنْ را «مِن ابتدایی» گرفته اند اما اصحّ اقوال از نظر علامه مجلسی این است که «مِن تعلیلی» است؛ یعنی از برای آن نفس، جفت او را خلق کرد. چنان چه در حدیث معتبر زراره از امام صادق (علیه السلام) این مفهوم را بیان کرده است که آیا خدا قدرت نداشته است که برای حضرت آدم از غیر از دنده ی او زوجی بیافریند ؟
هنگامی که حضرت آدم(علیه السلام) از خواب بیدار شد حضرت حوّا(علیه السلام) را دید که شبیه به صورت اوست و احساس کرد که به او انسی پیدا کرده است. حضرت آدم(علیه السلام) مناجات کرد و در نیایش خود از خداوند خواست که حضرت حوّا(علیه السلام) را معرفی کند.
خدای متعال فرمود این کنیز من حوّا است، میخواهی او مونس تو باشد؟
پاسخ حضرت آدم(علیه السلام) مثبت بود پس حق تعالی فرمود: از او خواستگاری کن که برای رفع شهوت تو خوب است.حضرت آدم(علیه السلام) از خداوند حضرت حّوا(علیه السلام) را خواستگاری کرد و سؤال نمود در مقابل چه چیزی در برابر این نعمت از من راضی می شوی؟ خداوند فرمود : رضای من در آن است که معالم دین را به او بیاموزی. حضرت آدم (علیه السلام) قبول کرد و خداوند او را به تزویج حضرت حوّا (علیه السلام) در آورد بر همین اساس مردان باید برای خواستگاری به سراغ زنان بروند.
نکته: هدف از ازدواج فقط «رفع شهوت» نیست و در این خصوص باید سایر آیات و روایات را تحلیل کرد که با بررسی این آیات و روایات می توان به آنها پی برد. برخی از این شاخصه ها عبارتند از: آرامش، ارتقای جایگاه معنوی انسان، بقای نسل، هدفمند شدن زندگی و…
-امر کردن فرشتگان بر سجده بر حضرت آدم (علیه السلام)
«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ»: هنگامی که خداوند متعال به ملائکه فرمود:«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»: من در زمین می خواهم خلیفه ای قرار دهم،«قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ»: گفتند: آیا در زمین می خواهی کسی را که فساد کند و خون بریزد قرار دهی؟ «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ»: در حالی که ما تسبیح و تنزیه تو می کنیم؛ «وَنُقَدِّسُ لَکَ»: و زمین تورا از آن که نافرمانی می کند، پاک می کنیم؛ «قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»: خدای متعال فرمود : من می دانم آن چه شما نمی دانید.» (البقره،۳۰)
در تفسیر امام حسن عسکری(علیه السلام ) آمده است تعبیر: «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» اشاره به شیطان دارد. یعنی خداوند می داند که در میان فرشتگان کسی است که در باطن کافر است.
بنا بر فرمایش امام رضا(علیه السلام ) به نقل از امیرالمؤمنین(علیه السلام ) و پیامبر خاتم( صلى اللّه علیه و آله و سلم) دلیل سجده کردن ملائکه بر حضرت آدم (علیه السلام ) این بود که پیامبر ( صلى اللّه علیه و آله و سلم) و امیر مؤمنین(علیه السلام ) و امامان از نسل امام علی (علیه السلام ) در صلب حضرت آدم (علیه السلام ) به امانت سپرده شده بودند؛ بنابراین خداوند، اهل بیت (علیهم السلام) را بر همه ی پیامبران مرسل و ملائکه ی مقرب فضیلت داده است.
نکته: سجده ی ملائکه برحضرت آدم(علیه السلام ) به عنوان عبادت و پرستیدن نبود چراکه سجده برای غیر از خدا شرک است. این سجده به جهت تکریم حضرت آدم(علیه السلام ) بود، به سبب آن چه که در بالا گفته شده است. چنان چه مردم رو به کعبه می کنند اما خدارا سجده می کنند.
پاسخ دوم:
در پاسخ دیگر به این پرسش که چرا خداوند امر به سجده حضرت آدم(علیه السلام) کرد؛ امام صادق(علیه السلام) می فرماید:«هرکس به امر خدا سجده کند، سجده از برای خدا کرده پس سجده ملائکه هم برای خدا بوده است».
در ادامه حضرت می فرمایند:«ابلیس بنده ای بود که خدا او را برای عبادت خلق کرد، اگرچه می دانست که او کیست و عاقبتش چیست. وقتی از روی حسد و شقاوتی که بر او غالب شد به آدم (علیه السلام) سجده نکرد از صف ملائکه اورا بیرون کرد و به سوی زمین راند و دشمن حضرت آدم (علیه السلام) و فرزندانش گردید.اما برای او سلطنتی نیست مگر وسوسه کردن انسان و دعوت آن ها به غیر از راه خدا.این همه در حالی است که ابلیس اقرار به پروردگاری خدا داشت.»
«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (ص، ۸۲و۸۳)
بر همین اساس ما انسان ها هم در هنگام انجام اعمال ناشایست اغلب می دانیم که عملکرد ناثواب داریم اما به کار خود ادامه می دهیم.

بر مبنای روایات شیطان اولین کسی بود که خود را با حضرت آدم (علیه السلام) قیاس کرد و اولین معصیت را در هستی که تکبر است مرتکب شد در حالی که از خداوند خواسته بود که از سجده ی حضرت آدم (علیه السلام) او را معاف دارد تا عبادتی انجام دهد که هیچ ملک مقرب و پیغمبر مرسل آن را انجام نداده باشد اما خداوند فرمود : به عبادت تو مرا احتیاجی نیست و تنها از جهتی که من می خواهم باید عبادت کنی. شیطان وقتی از بهشت رانده شد به خداوند گفت چگونه مرا محروم میگردانی در حالی که تو خداوند عادلی ؟ خداوند فرمود : از امر دنیا آنچه می خواهی درخواست کن که به تو عطا کنم.
-در خواست شیطان و پذیرش خداوند
۱-زنده ماندن تا روز قیامت که خداوند تا روز ظهور امام عصر (علیه السلام) درخواست اورا پذیرفت.
۲- تسلط بر فرزندان آدم (علیه السلام).
۳-جاری شدن در رگ و ریشه ی فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) مانند خون.
۴- به ازای هر فرزند آدم ۲ فرزند دارا باشد.
۵-به هر صورتی که بخواهد مصوّر شود.
۶-قلب های بنی آدم وطن شیطان و فرزندان او شود.
که همه ی این موارد –به جز توقیت دار کردن مورد اول – را خداوند پذیرفت و شیطان به عزت خداوند سوگند یاد کرد که همه را گمراه می گرداند مگر بندگان خالص، و از پیش او و پشت سر و جانب راست و جانب چپ بر ایشان حمله خواهم کرد تا جایی که اکثر آن ها شکر گذار خداوند نباشند.
-درخواست حضرت آدم (علیه السلام) و پذیرش خداوند
وقتی خدای متعال به شیطان قدرت های متفاوتی عطا کرد حضرت آدم (علیه السلام) گفت: پروردگارا شیطان را بر فرزندان من مسلط کردی و او را مانند خون در رگ ها جاری کردی، به من و فرزندانم چه عطایی خواهد داشت؟
حضرت باری تعالی فرمود: «گناهان بنی آدم را یکی و حسنات ایشان را ده برابر خواهم نوشت. حضرت آدم (علیه السلام)گفت: بیش از این می خواهم. خدای متعال فرمود: توبه ی ایشان را قبول می کنم. حضرت آدم (علیه السلام) گفت: بیش از این می خواهم. خدای متعال فرمود: گناهان ایشان را خواهم بخشید. (استغفار کنند خواهم بخشید)
در همین روایت راوی از امام صادق (علیه السلام) می پرسد که:
فدای تو شوم، ابلیس به چه چیز مستوجب این شد که خداوند این نیروها را به او عطا کند؟
حضرت می فرمایند: به دو رکعت نماز در آسمان که چهار هزار سال به طول انجامید.
– خلقت پنج تن قبل از آفرینش
خدای متعال به ابلیس فرمود :
«أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِین » (ص، ۷۵) یعنی: آیا تکبر کردی از سجده کردن آدم یا ازعالین بودی؟
مراد از عالین موجوداتی برتر از ملائکه هستند که به بیان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) آن حضرت،امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، حضرت زهرا (سلام الله علیها )، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) هستند که ۲ هزار سال قبل از خلقت آدم در سراپرده ی عرش مشغول تسبیح خدا بودند و ملائکه با الگو پذیری از پنج تن آل عبا به تسبیح مشغول بودند و خداوند ملائکه را امر به سجده کرد در حالی که مارا امر نکرد، چرا که ما عالین هستیم.

-اولین قیاس کننده
قیاس در دین باطل شمرده می شود و وظیفه ی ما بر این است که در مسائل و به ویژه احکام دین قیاس نداشته باشیم چرا که اولین کسی که در خلقت قیاس کرد شیطان بود که میان آتش و گِل مقایسه کرد .
« خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ » (الاعراف، ۱۲ )
در حالی که حتی اگر درست قیاس می کرد فضیلت نور حضرت آدم (علیه السلام) با نور آتش برایش مشخص می شد، اشتباه شیطان از آن جهت بود که منشأ فضیلت حضرت آدم (علیه السلام) را جسم او گرفت در حالی که شرافت انسان به روح اوست که با انوار معرفت ، علم و محبت آراسته شده است.
نکته ی دیگر این که شیطان آتش را اشرف از خاک می دانست در حالی که جمیع کمالات و خیرات از جانب خدای متعال افاضه می شود.
در روایات معتبر آمده است هیچ خلقی نیست مگر آنکه از خاک مخلوق شده است ولی مقدار آتش در شیطان غالب بود، به همین دلیل گفت:
«خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین» (الاعراف، ۱۲) پس قیاس شیطان اساسا غلط بود.

– پیدایش اولین ها
۱- اولین بقعه ای که (جایگاهی که) خداوند بر روی آن عبادت شد نجف اشرف است که خداوند امر کرد ملائکه در آن جا بر آدم سجده کنند.
۲-اولین کافر به خداوند شیطان بود که در برابر امر خدا نسبت به سجده ی آدم کفر ورزید.
۳- اولین حسدی که در زمین به وجود آمد حسد قابیل بر هابیل بود.
۴- اولین حرصی که شکل گرفت حرص حضرت آدم (علیه السلام) از خوردن شجره منهیه بود .
۵- حضرت آدم (علیه السلام) بعد از سجده ی ملائکه به نزد ایشان رفت و اولین تهیّت را با این عبارت به آنان گفت: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» و این سلام به دستور خداوند تهیّت فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) تا قیامت شد.

-ویژگی های یاران امام عصر (علیه السلام)
آنچنان که قبلا اشاره شد خداوند شیطان را تا روز وقت معلوم مهلت داد که بر اساس روایات ،آن روزگار ظهور امام عصر (علیه السلام) است.
امر ظهور بر اساس روایت قضای حتمی خداست و پروردگار زمین را از کفر و شرک و گناه پاک خواهد کرد و بندگانی که دل های ایشان را بر ایمان خود امتحان کرده است به عنوان یار امام (علیه السلام) در برپایی حکومت عدالت گستر او کمک خواهند کرد این ویژگی ها عبارت است از:
ورع، اخلاص،یقین،تقوا،خشوع،راست گویی،صبر ، وقار ،زهد در دنیا ، و رغبت به آخرت.
این گروه اولیاء خدا و از امت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند و لشکریان سواره، پیاده و جمیع جنود شیطان را هلاک خواهند کرد.
_ تعریف برخی از این ویژگی ها:
– ورع به معنای خودداری از امور شبهه ناک و تنفر از گناه است.
– اخلاص یعنی: تمام کارهای انسان اعم از کردار، گفتار و زندگی فقط برای کسب رضایت خدا باشد؛ فرد مخلِص خداوند را برای همه ی امور زندگی اش کافی می داند.«کَفی‏ بِاللَّهِ شَهیداً» (الرعد، ۴۳)
– یقین در لغت به معنای شک نداشتن در یک امر می باشد. از مصادیق یقین می توان در ابتدای سوره بقره یاد شده است:«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقین…» (البقره، ۲)
– تقوا: از ماده ی وقایه به معنای حفظ کردن چیزی در برابر آفات به کار می رود. به عبارت دیگر تقوا به معنای محفوظ داشتن روح و نفس است از آنچه بیم زیان می رود، است.
– خشوع: در لغت به معنای فروتنی است. خواری به خرج دادن در مقابل بزرگی به طوری که تمام توجه فرد معطوف او گشته و از جای دیگر قطع می شود؛ و ظاهراً این حالت درونی با نوعی عنایت به اعضا و جوارح نیز نسبت داده می شود.
– وقار در لغت به معنای آرامش و سکون است که متوجه آرامش بدنی و ظاهری است.
– زهد زمانی تحقق می یابد که انسان از چیزی که دارد خوشحال نباشد و نسبت به چیزی که ندارد غمگین نباشد.
– رغبت به آخرت به معنای میل انسان به محوریت قرار دادن خدا در هرکاری است و توجه به این معنا که زندگی در آخرت جاودانه است بنابراین لذت و خوش های آخرت قابل مقایسه با دنیا نیست.
امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند:«مَن اَکثَرَ مِن ذِکرِالآخِرهِ قَلَّت مَعصیَته » یعنی:هرکسی که زیاد به یاد آخرت باشد نافرمانی او کم می شود.

-ویژگی های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
وقتی حضرت آدم (علیه السلام) به ذریه ی خود نگریست نگاهش به گروهی افتاد که نور ایشان از همه درخشنده تر بود. آدم (علیه السلام) پرسید: این ها کیستند؟
حق تعالی فرمود: ایشان پیغمبران از فرزندان تو هستند. پرسید: چند نفرند؟ فرمود: صدو بیست و چهار هزار پیغمبر و ۳۱۳ نفر از ایشان مرسل اند؛ پرسید: چرا نور این ها از همه بیشتر است؟ پاسخ شنید:چون از همه بهترند. پرسید: این پیغمبر کیست و نامش چیست ؟ فرمود: این محمد (صلی الله علیه و آله) است. پیغمبر، رسول، امین، حبیب و همراز من است… و از همه ی مخلوقات به لحاظ این صفات بهتر است:
علم ، حلم ، ایمان ، یقین ، راستی ، نیکی ،عفت ، عبادت ،خشوع ، تقوا ،پرهیزگاری و انقیاد.
از برای او حاملان عرش خود را پیمان گرفتند و خواستند هرکس پایین تر از آنها در آسمان و زمین است به او ایمان بیاورند و به نبوت او اقرار کنند.
بنابراین پیغمبر، اولین پیامبر و رسل پسر تو محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم و آخر الانبیاء و رسل است. درقیامت هم اولین کسی که شفاعت کننده است اوست و شفاعتش مورد قبول قرار می گیرد و اول کسی که درب بهشت را می کوبد و اول کسی که داخل بهشت می شود و تورا به کنیه ات «ابو محمد» نامیدم.

– ترک اولی حضرت آدم و حوا (علیه السلام)
نکته ۱: در تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده است منظور از درخت در آیه ی«وَلا تـَقرَبا هذه الشجره» درخت محمد و علم محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) بود که خدای متعال ایشان را برای این علم اختیار و مخصوص گردانید و کسی اجازه ی خوردن از این درخت نداشت.
پیامبر،امیر المؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) بعد از آنکه از طعام خود به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند و خداوند سوره ی انسان را در شأن آنان نازل کرد به دلیل خوردن از این درخت بهشتی دیگر احساس گرسنگی و تشنگی و مشقت نمی کردند.
ویژگی دیگر این درخت آن است که نسبت به سایر درخت های بهشت ممتاز است از آن جهت که سایر درخت های بهشتی هریک از یک نوع میوه و مأکول بهشتی هستند اما آن درخت به جهت طعم ها و میوه های مختلف در یک درخت ممتاز شده بود.
بنابراین اختلاف مفسران پیرامون شجره که از جنس گندم ، انگور ،انجیر، عناب و… به دلیل همین ویژگی درخت است.
نکته ۲: ویژگی بعدی این درخت این است که هرکه از این درخت بخورد به اذن پروردگار به علم اولین و آخرین آگاه می شود و هرکسی بدون اجازه از آن استفاده کند از مراد خود نا امید می شود و نافرمانی پروردگار را کرده است.« فَتَکونا مِنَ الظالِمین » (البقره، ۳۵)
باید به این نکته دقت داشت که تعبیر ظلم در این آیه ی شریفه به معنای «ترک اولی» است و امر الهی نسبت به نخوردن از شجره جنبه ی ارشادی دارد نه مولوی.

– کیفیت تناول از درخت ممنوعه
مرحله ی اول : شیطان به حضرت آدم (علیه السلام) گفت:
«وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْن»ِ (الاعراف؛ ۲۰)به این معنی که اگر از آن درخت تناول کنید به غیب قادر می شوید و بر آن کسی که خدا او را مخصوص گردانیده قادر خواهید شد.
مرحله ی دوم :
«أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» (الاعراف، ۲۰)
در ادامه شیطان قسم یاد کرد که خیر خواه شما هستم.
مرحله ی سوم:
«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِین» (الاعراف، ۲۱)
شیطان که در دهان مار داخل بهشت شده بود و حضرت آدم (علیه السلام) گمان می کرد که مار با او سخن می گوید، موضع محکمی گرفت و فرمود: ای مار جملات تو فریب های ابلیس است. چگونه تو تعظیم خدا می کنی و به او قسم دروغ می خوری. وقتی شیطان از فریب دادن حضرت آدم (علیه السلام) مأیوس شد بار دیگر میان دهان مار رفت و با حضرت حوا سخن گفت به نحوی که او گمان کرد که با مار سخن می گوید .
گفت: ای حوا آن درختی که خدا برای شما حرام کرده بود به دلیل اطاعت نیکوی شما حلال شد. اگر شما قصد درخت کنید ملائکه ای که موکل پروردگار هستند شمارا دفع نمی کنند و این خود نشانی است بر حلال بودن این درخت پس زودتر از آن تناول کن که تو بر حضرت آدم در امر و نهی تسلط پیدا کنی.
حضرت حوا (علیه السلام) این چنین کرد؛ وقتی ملائکه خواستند او را از درخت دور کنند خدای متعال وحی نمود با توجه به قدرت عقل و اختیار بر فعل و ترک او را واگذارید که بر حجت عقل خود تصمیم بگیرد اگر اطاعت کند مستحق ثواب من می شود و اگر عصیان کرد مستحق جزای من است. وقتی حضرت حوا (علیه السلام) گمان کرد خداوند نهی ملائکه را از منع او بر حلّیت درخت برداشته است از آن درخت تناول کرد و هیچ تغییری در خود نیافت.
پس نزد حضرت آدم (علیه السلام) آمد و به دلیل عدم منع ملائکه خواست که اوهم از آن درخت تناول کند.« فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ» (البقره، ۳۶)
شیطان انسان را لغزانید و از بهشت به فریب خود بیرون کرد پس ایشان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد.

کارکرد توبه در زندگی
خدای متعال بعد از جاری شدن کلماتی توسط حضرت آدم (علیه السلام) توبه ی او را پذیرفت.
«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم» (البقره،۳۷)
از این رو توبه به عنوان مسئله ای بسیار مهم در زندگی انسان قابل بررسی است با این تذکر مجدد که توبه ی حضرت آدم (علیه السلام) جهت ترک اولی بود.
توبه در لغت به معنای دست کشیدن از گناه و بازگشتن به مسیر حق است.توبه ی عبد به معنای برگشتن بنده به سوی خدا باترک گناهان است و توبه ی خدا به معنای برگشت خدا به سوی عبد با نظر لطف و مرحمت است.
– براساس آیات و روایات توبه ی واقعی دارای شرایط زیر است:
۱- اگر فرد گناهکار،گناهی از روی نادانی انجام دهدخداوند توبه ی اورا خواهد پذیرفت. منظور از جهالت و نادانی اعم از عدم علم به حرام و گناه بودن عمل و طغیان غرائز و تسلط هوس های سرکش و چیره شدن آن ها بر نیروی عقل و ایمان است؛ در غیر این صورت اگر گناه بر اثر چنین جهالتی نباشد بلکه از روی انکار حکم خداوند و دشمنی انجام بگیرد چنین گناهی حکایت از کفر دارد و به همین جهت توبه ی آن قبول نیست.

۲- عدم تأخیر آن تا زمان مرگ
اگر کسی بداند تا چند لحظه ی دیگر بیشتر زنده نیست و توبه کند، توبه ی او طبق صریح آیه ی قرآن در جریان فرعون در پیشگاه حضرت موسی (علیه السلام) پذیرفته نیست.

۳- تصمیم جدی بر ترک گناه.

۴- ندامت، اگر کسی از گناه خود واقعا پشیمان نباشد در حقیقت توبه نکرده است هرچند گناه را ترک کرده باشد.

۵-جبران گناه و لغزش های گذشته.

۶- استغفار و طلب آمرزش از خداوند،بنابراین اگر کسی واقعابا رعایت این شرایط توبه کند هرگز نباید از رحمت الهی مأیوس باشد، زیرا هرچه گناه او بزرگتر باشد ،باز رحمت الهی واسع تر است.
نکته : امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند که: «ترک گناه آسان تر از توبه کردن است».
همچنین باید توجه داشت که توبه تنها ذکر«استغفرالله» گفتن نیست؛ بلکه تصمیم جدی برای انجام ندادن گناه است و جبران آن به گونه ای که اگر تضییع حق خدا باشد باید در عملکرد نسبت به خدا تغییری ایجاد کرد و اگر ضایع کردن حق مردم باشد باید حق الناس را ادا کرد. بنابراین امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید توبه ی نصوح یعنی:
توبه ای که گناهکار در درون خود پشیمان شود و با زبان استغفار کند و تصمیم بگیرد گناه خود را تکرار نکند.
روایت شده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مردی شنید که استغفرالله می گوید. حضرت فرمود : آیا میدانی استغفار به چه معناست؟ استغفار در درجه ی علّییّن است و برای تحقق آن شش شرط مطرح است:
۱-پشیمانی از گناه گذشته.
۲-تصمیم جدی برتکرار نکردن آن.
۳-حقوق مردم را بپردازی و با پاکی خداوند را ملاقات کنی به گونه ای که هیچ گناهی برتو نباشد.
۴-انجام بدهی هر واجبی را که به جا نیاورده ای.
۵-همت کنید گوشتی را که از حرام برتن تو روییده ذوب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه ای بروید.
۶-رنج عبادت را به تن بچشانی، چنان که شیرینی معصیت را به آن چشانده ای.
پس آنگاه بگو استغفرالله…

-دلیل پذیرش توبه ی حضرت آدم (علیه السلام )
حضرت آدم (علیه السلام ) بعد از عذر خواهی به سوی خدای متعال از پروردگار خواست تا به مرتبه ی قبلی برگردد و درجه اش افزایش یابد. خدای متعال فرمود: آیا در خاطر نداری که تو را امر کردم تا مرا در بلاها و سختی ها به محمّد (صلی الله علیه و آله) و آل طیبین او بخوانی؟
حضرت آدم (علیه السلام ) گفت: بله و خداوند فرمود: پس به این بزرگواران به خصوص محمّد و علی و فاطمه والحسن و الحسین (صلوات الله علیهم اجمعین) بخوان تا دعای تورا پیش از آنچه از من طلبیدی مستجاب کنم.
دقت در این روایت به ما این مطلب را می رساند که همواره باید بر پیامبر و آل او به ویژه پنج تن آل عبا توسل کنیم که نتیجه ی این توسل عنایت مافوق رغبت ما از جانب خدای متعال است.
برای حضرت آدم (علیه السلام ) این سوال مطرح شد که با توجه به موضوع سجده ی ملائکه بر او و مباح شدن بهشت برای او و زوجه اش و خدمت ملائکه به آنان چطور خدای متعال چنین جایگاهی را به پنج تن آل رسول داده است که درپاسخ این پرسش خداوند فرمود: من ملائکه را به سجده امر نکردم مگر برای اینکه تو ظرف انوار اهل بیت بودی و حتی اگر پیش از ترک اولی خود از من می خواستی تا تو را از گناه بازدارم هر آینه از تو می خواستم به این خاندان توسل کنی تا حاجتت مستجاب شود.
بنابراین امروز در زندگی ما باید بحث توسل به خاندان اهل بیت دارای جایگاه ویژه ای باشد و با برنامه ریزی روزانه به این موضوع اهمیت دهیم؛ توسل به اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین) شامل این موارد است:
۱- به یاد اهل بیت بودن
۲-در شبانه روز حتما به آنها سلام کردن که توصیه شده است و اینکه بعد از هر نماز به آنان با این ذکر متوسل شویم: رَضِیتُ‏ بِاللَّهِ‏ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ- عَلِیِ‏ بْنِ‏ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ- وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ أَئِمَّهً اللَّهُمَّ وَلِیَّکَ الْحُجَّهَ فَاحْفَظْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ وَ امْدُدْ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ اجْعَلْهُ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ الْمُنْتَصِرَ لِدِینِکَ وَ أَرِهِ مَا یُحِبُّ وَ تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی نَفْسِهِ وَ فِی ذُرِّیَّتِهِ- وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ وَ فِی شِیعَتِهِ وَ فِی عَدُوِّهِ وَ أَرِهِمْ مِنْهُ مَا یَحْذَرُونَ وَ أَرِهِ فِیهِمْ مَا یُحِبُّ وَ تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ وَ اشْفِ بِهِ صُدُورَنَا وَ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِین‏».(شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه،ج‏۱،ص۳۲۷)
۳-احیای نام اهل بیت(علیهم السلام)
۴-گرامیداشت اهل بیت در تولدها و شهادت ها
۵- درخواست تمام حاجات خود از اهل بیت به ویژه در روزگار ما امام عصر (عجّل الله فرجه)
۶-به یاد آن بزرگواران در طول شبانه روز بودن، مثلاً انجام کار خیر به نیابت از ایشان،صدقه برای سلامتی امام عصر(علیه السلام )،خواندن قرآن و هدیه به آن بزرگواران و…

-ویژگی های دنیا
«وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ»(الاعراف،۲۴) یعنی:[شماراست در زمین محل استقرار و اقامت] بعد از پذیرش توبه ی حضرت آدم(علیه السلام) دستور خدا زندگی در این دنیا بود تا درشب و روز این دنیا حضرت آدم(علیه السلام) و فرزندانش برای تحصیل آخرت اقدام کنند.بنابراین:
۱-اولین ویژگی این دنیا ایجاد فرصت برای بنی آدم جهت ارتقای معنوی است.
۲-این زمین سرشار از بلا و امتحان است تا انسان برای خدا خالص و پاک شود بنابراین گاهی در دنیا در اوج لذت ها بلاهایی برای انسان رخ می دهد این بلاها ضمن اینکه انسان را از برخی آسیب ها نظیر ادعای الوهیت (همچون فرعون)،غرور،تکبر،حسد و… باز می دارد باعث ارتقای معنوی انسان می شود.
بنابراین در میان بلاهای دنیا رحمت هایی دیده می شود همچنین باعث بخشیدن گناهان گذشته ی انسان می گردد که در آن هم رحمت دنیا و راحتی آخرت است.
نکته: اتفاق های ناگوار برای مؤمنان به گونه ای رقم می خورد که فرد در این دنیا از ناخالصی ها رهایی یابد تا در قیامت در پیشگاه الهی سربلند حاضر شود پس نباید مشکلات زندگی مردم مجوز قضاوت عجولانه ی ما قرار بگیرد.

-نقش شیطان در خلقت
«یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُون»(الاعراف،۲۷) یعنی:[ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد و گمراه سازد همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون نمود، به طوری که لباس از تن آنها بیرون می کرد تا عورت هایشان را به خودشان بنمایاند! بی تردید او و قبیله اش شما را می بینند از آنجا که شما آنان را نمی بینید البته ما شیطان ها را سرپرستان کسانی قرار داده ایم که ایمان ندارند.(الاعراف،۲۹)
شیطان به واسطه ی برخی از انسان ها، افکار و اعمال انسان را فریب می دهد.
آن چنان که در مباحث پیشین آمد ما باتمام وجود می یابیم که تک تک اعمالمان را خودمان انجام می دهیم پس نقش شیطان در رفتار ما فقط اغواگری است به این معنا که تشویق به کار ناشایست می کند و این ما هستیم که باید در برابر تشویق او ممانعت به عمل آوریم.
از امام صادق(علیه السلام)منقول است که می فرمایند: وقتی آیه ی مربوط به استغفار نازل شد ابلیس بالای کوهی در مکه رفت و با صدای بلند فریاد کشید و سران لشکرش را جمع کرد.گفتند چه شده است که مارا فرا خواندی؟ ابلیس گفت: فلان آیه نازل شده که پشت را میلرزاند و مایه ی نجات بشر است چه کسی می تواند با آن مقابله کند ؟ یکی از شیاطین بزرگ گفت من می توانم نقشه ام چنین است و چنان. ابلیس طرح او را نپسندید؛ دیگری برخواست و طرح خود را ارائه داد. باز هم معقول نیفتاد در این حال (وسواس خناس) ازجا برخواست و گفت: من از عهده ی آن برمی آیم. ابلیس گفت از چه راه؟ گفت آن هارا با وعده ها و آرزوها سرگرم می کنم تا آلوده گناه شوند و هنگامی که گناه کردند توبه را از یادشان می برم. ابلیس گفت: تو می توانی از عهده ی این کاربرآیی! نقشه بسیار ماهرانه است این مأموریت را تا زمان قیامت به تو سپردم.
خدای متعال با معرفی شیطان به عنوان دشمن اول انسان بشریت را از نزدیکی با او برحذر داشته است.

-مراد از فراموشی حضرت آدم(علیه السلام)
قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»(طه،۱۱۵)یعنی:[و همانا ما به آدم از پیش سفارش کردیم (که از شجره ممنوعه نخورد) پس فراموش نمود و ما برای او عزمی (راسخ) نیافتیم.] جمعی پیرامون این آیه تفسیر کرده اند که حضرت آدم(علیه السلام) دستور خدا را فراموش کرد در حالی که صفت فراموشی پسندیده ی حضرت آدم(علیه السلام) به عنوان حجت خدا نیست.
پاسخ می دهیم «نسیان» در این آیه براساس روایت تفسیر عیاشی به معنای ترک کردن است یعنی حضرت آدم (علیه السلام) امر خدا را ترک کرد.

– مباحث تکمیلی بحث خلقت
۱- ارواح دو هزار سال قبل از ابدان خلق شد و در میان ارواح شریف ترین روح ها،ارواح محمد (صلی الله علیه و آله) ،امیرالمؤمنین،فاطمه زهرا،امام حسن و امام حسین و امامان بعد از ایشان (صلوات الله علیهم اجمعین) است.
خداوند ارواح ایشان را به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه نمود و نور ایشان همه جا را فرا گرفت خداوند به آسمان و زمین و کوه ها فرمود: این ها دوستان و اولیاء و حجت های من برخلایق اند، هرکه ایشان را دوست داشته باشد بهشت از آن اوست و هرکه با آنها دشمن باشد آتش جهنم برای اوست و هرکه ادعای جایگاه ایشان را داشته باشد او را آن چنان عذاب می کنند که احدی از عالمیان را عذاب نکرده باشند و او را با آنها که شرک به من آوردند در پایین تر درجات جهنم جا می دهم. از این روایت استفاده می شود که غاصبان حق ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سایر امامان در بدترین وضعیت در قیامت خواهند بود.

۲-حضرت آدم(علیه السلام) از خداوند درخواست کرد که جایگاه ستمکاران و ظالمان حق ولایت را ببیند پس خداوند آتش را ظاهر کرد و در آن انواع عذاب ها را قرار داد تا حضرت آدم(علیه السلام) از نزدیک جایگاه ظالمان را ببیند.

۳-خداوند ولایت اهل بیت را امانتی برای آفرینش معرفی کرد و خطاب به مخلوقات فرمود:کدام یک از شما سنگینی بار این امانت را بر دوش می کشید؟ پس آسمانیان و زمینیان و کوه ها ابا کردند و این امانت به آدم(علیه السلام) سپرده شد . وقتی خداوند توبه ی حضرت آدم(علیه السلام) را قبول کرد، پیامبران که از این جریان آگاه شدند این امانت را حفظ کردند و اوصیای خود را به این امانت باخبر می کردند و مخلصان امّت نیز این امانت را پذیرفته اند و در جهت حفظ آن کوشا بوده اند.
«اِنّا عَرَضنا الاَمانَهَ علی السَّمواتِ و الارْضِ و الجبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنها وَ حَمَلَها الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظلُوما جَهولا»(الاحزاب،۷۲)یعنی: ما امانت را برآسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم پس از آنکه آن را بردارند امتناع کردند و از آن ترسیدند و انسان آن را برداشت ،به درستی که او بسیار ظلم کننده و جاهل است.

-شیطان در چهار وقت ناله و فریاد کرد:
۱-روزی که ملعون شد.
۲-روزی که اورا به زمین فرستادند.
۳- روزی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) مبعوث شد بعد از آنکه مدت ها پیامبری مبعوث نشده بود(فترت).
۴-وقتی ام الکتاب (حمد) نازل شد.

و دونخیر کرد زمانی که حضرت آدم(علیه السلام) از شجره خورد و از بهشت به زمین آمد.
نکته: دونخیر صدایی است که در وقت شادی از بینی خارج می شود.

-فلسفه ی اوقات نماز، وضو بر چهار عضو و روزه ی سی روزه
امام حسن مجتبی(علیه السلام) به نقل از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: گروهی از یهودیان نزد پیغمبر (صلی الله علیه وآله) آمدند و از مسائل بسیاری سؤال کردند و از جمله ی آن مسائل این بود که:
۱-علت خواندن نماز در پنج وقت چیست؟
حضرت فرمودند: وقت نماز عصر آن ساعتی است که حضرت آدم(علیه السلام) در آن ساعت از آن درخت خورد و خدا او را از بهشت بیرون کرد بنابراین خدا ذریه ی حضرت آدم (علیه السلام) را تا قیامت به این نماز امر کرد که نماز عصر محبوب ترین نمازهاست. نماز شام ساعتی است که خداوند توبه ی حضرت آدم(علیه السلام) را قبول کرد که میان خوردن از درخت و توبه ی حضرت آدم(علیه السلام) سیصد هزار سال فاصله بود .بعد از این حضرت آدم(علیه السلام) ۳ رکعت نماز خواند ،یک رکعت برای خطای خود ،یک رکعت برای خطای حوّا و یک رکعت برای توبه ،بنابراین خداوند سه رکعت را بر امّت پیامبر واجب کرد.

۲-به چه علت وضو بر این چهار عضور واقع می شود؟
حضرت فرمود: خداوند وضو را بر ۴ عضو واجب کرد به دلیل آنکه:
۱-امر کرد رو را بشورید به دلیل آنکه حضرت آدم(علیه السلام) نظر به آن درخت کرد.
۲-امر کرد دست ها را بشورید چون دست به سمت آن درخت دراز کرد.
۳- امر کرد به مسح سر چون وقتی زیور ها از بدنش پرواز کرد دست خود را بر سر گذاشت و گریست.
۴-و امر کرد اورا به مسح پا،چون به سوی گناه رفت.

۳-سؤال شد که سبب سی روز روزه گرفتن بر امّت چیست؟
حضرت فرمود: وقتی حضرت آدم(علیه السلام) از آن درخت خورد ۳۰روز در شکمش ماند پس خدا بر فرزندانش ۳۰ روز گرسنگی و تشنگی را واجب گردانید و آن چه درشب می خورند تفضلی از سوی خدای متعال بر ایشان است.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (البقره،۱۸۳) یعنی:ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما نوشته و مقرر شده همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند مقرر شد، شاید اهل تقوا شوید.

-ایام البیض
از پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) منقول است وقتی حضرت آدم(علیه السلام) خدا را نافرمانی کرد، منادی او را ندا داد: ای آدم بیرون برو از جوار من به درستی که در جوار من کسی که نافرمانی کند نمی باشد، پس حضرت آدم(علیه السلام) و ملائکه گریستند و…
از آسمان ندا شد امروز برای پروردگار خود روزه بدار و آن روز سیزدهم ماه بود که سبب شد ثلث سیاهی برطرف شود. پس روز چهاردهم ندا رسید روزه بدار که به سبب آن دو ثلث سیاهی بر طرف شد و در روز پانزدهم به او ندا رسید و روزه داشت پس همه ی سیاهی از بدنش زایل شد.بدین سبب این روز ها «ایام البیض» نام دارد؛ پس از آسمان ندا رسید ای آدم این سه روز را برای تو و فرزندان تو مقرر کردیم هرکه در هرماه این سه روز را روزه بدارد چنان باشد که تمام عمر را روزه گرفته است.

-توقیت نماز(وقت گذاری)
وقتی حضرت آدم(علیه السلام) از بهشت فرود آمد، خط سیاهی در بدن او به هم رسید و در صورتش از سرتا پا مشخص شد.پس حضرت آدم(علیه السلام) بسیار گریست جبرئیل نزد او آمد و پنج وقت نماز را به او تعلیم کرد. در نماز اول سیاهی تا سینه اش، در نماز دوم سیاهی تا نافش، در نماز سوم سیاهی تا زانوهایش، در نماز چهارم سیاهی تا پاهایش و در نماز پنجم همه ی سیاهی از بدنش برطرف شد و حضرت آدم(علیه السلام) خدارا شاکر شد. پس جبرئیل گفت: ای آدم مَثل فرزندان تو در این نماز مانند مَثل تو در این سیاهی است، هرکه از فرزندان تو در هر روز و شب پنج نماز بخواند از گناهانش چنان بیرون می رود که سیاهی از بدن تو بیرون رفت.(علل الشرایع)

-وجوب حج
در روایات آمده است ملائکه به سبب غضب خدا در جریان خلق حضرت آدم(علیه السلام) هفت سال در دور عرش دعا و استغفار کردند.
وقتی حضرت آدم(علیه السلام) به زمین آمد بنا بر برخی روایات در هند فرود آمد که بعد از درخواست الهی به «بیت الله الحرام» انتقال داده شد و در نزد این خانه هفت شوط(دور) طواف کرد، در منا و عرفات حضور یافت و جمیع مناسک حج را ادا کرد.
طواف حضرت آدم(علیه السلام) به دور کعبه هفت شوط شد چون ملائکه در عرش هفت سال طواف کردند. پس جبرئیل به حضرت آدم(علیه السلام)گفت: گوارا باد تورا ای آدم که آمرزیده شدی و من سه هزار سال پیش از تو طواف این خانه کردم. حضرت آدم(علیه السلام) فرمود: خداوندا مرا و ذریه ی مرا بیامرز. خدای متعال فرمود : هرکه ایمان بیاورد به من و رسولان من او را خواهم بخشید. حضرت آدم(علیه السلام) صد سال به دور خانه ی کعبه طواف کرد و به سوی حضرت حوّا نگاه نکرد وبسیار گریست تا خدای متعال از ترک اولی او درگذرد. از امام صادق(علیه السلام) منقول است که بسیار گریه کنندگان پنج نفرند:
۱-ابومحمّد(صلی الله علیه و آله)(کنیه حضرت آدم(علیه السلام))
۲-حضرت یعقوب(علیه السلام)
۳-حضرت یوسف(علیه السلام)
۴-حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
۵-امام زین العابدین(علیه السلام)

پس حضرت آدم آنقدر گریست که در دو طرف رویش مانند رودخانه بهم رسید.
جناب حوّا گیسوهای خود را از برگ درختان بهشت خوشبو کرده بود و وقتی به زمین فرود آمد بعد از آنکه به معصیت مبتلا شده بود، خون حیض دید پس مأمور به غسل شد. وقتی گیسوهای خود را گشود خداوند بادی فرستاد که آن بوی خوش را به مغرب و مشرق ببرد پس اصل هربوی خوشی از آن بود. پس چون این باد در هند ایستاد به درختان و گیاهان آنجا چسبید پس اولین حیوانی که از آن گیاه خورد آهوی مشک بود. پس مشک در ناف آهو به هم رسید چرا که بوی آن گیاه در بدن و در خونش جاری شد تا آنکه در نافش جمع شد.

-بنای کعبه
هنگامی که خداوند رحمت خود را به سبب گریه و تضرّع به حضرت آدم(علیه السلام) و حوّا روانه کرد به جبرئیل دستور داد برای آنان خیمه ای از خیمه های بهشتی ببرد و آن را بر بلندی میان کوه های مکّه نصب کند. جبرئیل خیمه را آورد و آن مساوی ارکان و پی های کعبه بود و در آن جا برپا کرد.
آدم(علیه السلام) را از صفا و حوّا را از مروه فرود آورد و هردو را در میان خیمه جا داد. خیمه و عمود آن از بهشت بود به همین سبب حرم محترم شد و خداوند حسنات را در حرم مضاعف گردانید و گناهان را هم در آنجا افزایش داد؛ پس خداوند به جبرئیل وحی کرد که بر خیمه هفتاد هزار ملک را فرو فرستد تا از متمردان جن و انس آن را وراثت کنند.پس جبرئیل بعد ازانجام اعمال حج توسط حضرت آدم(علیه السلام) خبر داد که خداوند ملائکه را فروفرستاده تا پی های خانه ی خدارا به سنگی از صفا و سنگی از مروه و سنگی از طور سیناء و سنگی از جبل السلام(نجف اشرف) بلند کنند، پس خداوند وحی کرد به جبرئیل که این خانه را بنا کن به سنگ هایی که به امانت در کوه ابو قبیس سپرده شده است که آن عبارت است از حجرالاسود.
حجرالاسود فرشته ی بزرگی بود از ملائکه ی خدا که وقتی خداوند از ملائکه پیمان گرفت اولین کسی که ایمان آورد و اقرار کرد او بود. پس خداوند اورا امین خود بر خلقش گردانید و میثاق را نزد او سپرد و امر کرد هرسال مخلوقات به حج خود در نزد او اقرار می کنند. وقتی حضرت آدم(علیه السلام) از عهد و میثاقی که خدا بر او و فرزندانش برای حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) و وصی او بسته بود فراموش کرد و توبه نمود خداوند آن مَلک را به صورت درّ سفیدی از بهشت به سوی حضرت آدم(علیه السلام) در سرزمین هند انداخت و این سنگ به اذن خدا به سخن در آمد تا عهد فراموش شده ی حضرت آدم(علیه السلام) را یادآور شود.

– محل دفن حضرت آدم (علیه السلام)
در مورد محل دفن حضرت آدم (علیه‌السلام) نقل‌های تاریخی و روایات مختلفی وجود دارد.
بسیاری از روایات محل دفن آن ‌حضرت را شهر مکه و مناطق مشخص پیرامون آن بیان کردند: «عِدَّهٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ اَبِی نَجْرَانَ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: صَلَّی فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ سَبْعُمِائَهِ نَبِیٍّ وَ اِنَ‌ مَا بَیْنَ‌ الرُّکْنِ‌ وَ الْمَقَامِ‌ لَمَشْحُونٌ‌ مِنْ‌ قُبُورِ الْاَنْبِیَاءِ وَ اِنَّ آدَمَ لَفِی حَرَمِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ» .( کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۴، ص۲۱۴، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق )
اما روایات دیگر محل دفن آن حضرت را شهر نجف اشرف و با محل دفن حضرت علی (علیه‌السلام) یکی می‌دانند.( طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۳، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. )
با دقت در روایت متوجه می شویم که تعارضی بین آنها نیست؛ زیرا در همین روایتی که محل دفن حضرت آدم(علیه السلام) کوفه)نجف) بیان شده است، راوی از امام می‌پرسد: معروف این است که حضرت آدم (علیه السلام) در حرم خدا دفن شده است؛ چگونه می‌فرمایید در نجف است؟ امام (علیه السلام) در جواب می‌فرماید: «در جریان طوفان حضرت نوح(علیه السلام)، تابوت حضرت آدم (علیه‌السلام) نمایان شد و حضرت نوح(علیه‌السلام) تابوت آدم (علیه‌السلام) را همراه خود به کوفه آورد و در آن‌جا دفن کرد.
– فرزندان حضرت آدم
او هابیل، قابیل و حضرت شیث (علیه‌السلام) فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) می‌باشندکه جناب شیث(هبه الله) بعد از حضرت آدم(علیه السلام) جانشین او در زمین به عنوان حجت خدا بود، این مهم نشان می دهد که مسأله ی جانشینی پیامبران از همان ابتدای خلقت در نسل حضرت آدم (علیه السلام) ساری و جاری بوده و زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نمی ماند.
– بهشت حضرت آدم و حوا(علیهم السلام)
عبدالله بن سنان می گوید: از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آدم و حوّا(علیهم السلام) قبل از خروج از بهشت چه مدّتی را در آنجا به سر بردند؟ حضرت فرمود: «خداوند تبارک و تعالی به هنگام غروب روز جمعه از روح خویش در آدم(علیه السلام) دمید( دقت در این مسأله خواهیم داشت که روح به دلیل عظمت خود به خداوند انتساب پیدا کرده چه در غیر این صورت خداوند دارای جسم و روح است که با آیه ی « لیس کمثله شی» سازگاری ندارد، پس تنها به سبب عظمت مخلوق خداوند یعنی روح، تعبیر «نفخت فیه من روحی» مورد استفاده قرار گرفته است). آنگاه جناب حوّا(علیه السلام) را از پهلوی حضرت آدم(علیه السلام) آفرید و در همان هنگام، بعد از سجده فرشتگان، آنها را در بهشت خویش جای داد. به خدا قسم آنها جز شش ساعت را بیشتر، در خلد برین به سر نبردند و شبی را در آنجا به صبح نیاوردند تا آن هنگامی که مرتکب ترک اولی شده و عریان در میان باغستان عرش رها بودند؛ خداوند آنها را مخاطب قرار داد: «مگر من شما را از این درخت منع نکردم؟ حضرت آدم(علیه السلام) از کرده ی خویش پشیمان گشته و به حالت خضوع از راه حیا و شرمندگی درآمده و گفت: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ اعتَرِفنَا بِذُنوُبَنا فَاغفِر لَنَا» خداوند به آن دو فرمود: «از عرش من به زیر آیید؛ زیرا که بهشت من جایگاه گنهکاران نیست.» (عیاشی التفسیر ، ج۲، ص ۱۰٫)
اگرچه برخی تصور کرده‌اند که مراد از بهشت آدم و حوا همان بهشت موعود آخرتی است، ولی مراد از بهشت محل سکونت آنها همان بهشت موعود نیست، زیرا اخراج از آن بهشت معنا ندارد؛ اما سؤال این است که آن بهشت موقت و محل سکونت ایشان کجا بود و چه حقیقتی داشت؟
در این خصوص در بین علما اختلاف نظری وجود دارد که برخی از این نظریات را بیان می کنیم:
۱- باغ آسمانی: بعضى از مفسران معتقدند که: این بهشت در یکى از کرات آسمانى بوده، هر چند بهشت جاویدان نبوده، زیرا در بعضى از روایات اسلامى با کلمه ی «سماء» به بودن این بهشت در آسمان اشاره شده است. (مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، ج‏۱، ص: ۱۸۶، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش.)
۲-باغ زمینی: برخى از مفسران هم نوشته‏اند: این بهشت یکى از باغ‌هاى دنیا و روى زمین بوده است و جمله ی «اهْبِطُوا» نیز بر این دلالت ندارد که از بالا به پایین بیایید، بلکه به معناى انتقال آن‌ها بعد از خوردن میوه ی ممنوعه به نقطه ی دیگر زمین است.
على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود می‌نگارد: از امام جعفر صادق(علیه‌السّلام) پیرامون به بهشت حضرت آدم(علیه السلام) جویا شدند: آیا از بهشت‏هاى دنیا یا از بهشت‏هاى آخرت بوده؟ فرمودند: از بهشت‏هاى دنیوی بوده که خورشید و ماه در آن طلوع می‌کرد، اگر از بهشت‏هاى آخرت ‏بود، هیچ گاه حضرت آدم(علیه السلام) از آن خارج نمی شد.(ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱، ص ۲۱۲، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، ۱۳۷۴ ش)
۳-بهشت برزخی: عده‌ایی نیز معتقدند که منظور از این بهشت، بهشت برزخی بوده، نه بهشت زمینیِ دنیایی؛ علامه طباطبایی در دفاع از این نظر و در توجیه روایات مربوطه، می‌فرماید: مراد از این که از بهشت‏هاى دنیا بوده، این است که از بهشت‏هاى برزخى بوده، که در مقابل بهشت خلد است، این مطلب از برخی روایاتی که از طرف اهل‌بیت(علیهم السلام)‏ رسیده است، روشن می‌شود، چرا که در بعضى از قسمت‌هاى این روایات آمده است که حضرت آدم بر صفا و حضرت حوا بر مروه، هبوط کرد و از این جهت که برزخ در همین جهان قرار دارد، پس در زمین بودن (دنیایی بودن) این بهشت منافاتی با برزخی بودنش ندارد( جوادی، تفسیر تسنیم، ج ۳، ص ۳۳۷ نشر موسسه اسراء، قم).
در مجموع این نظرات می‌توان به این نتیجه رسید که به یقین بهشتی که حضرت آدم و حوا در آن سکونت داشته‌اند، بهشت اُخروی نبوده است، زیرا بهشت اُخروی هرگز جای ابلیس نیست، آن جا محدوده‌ای نیست که شیطان و شیطنت و عصیان در آن راه داشته باشد، از سوی دیگر، کسی که به جنت خلد وارد شود، دیگر خارج نخواهد شد.
نتیجه اینکه این بهشت اخروی نبوده و شیطان که در پی اغوای انسان‌ها است توانسته در آن موقعیت حاضر شده و به نوعی، حضرت آدم(علیه السلام) را فریب دهد.
– آیا ما به سبب خطای حضرت آدم(علیه السلام) به این دنیا آمده ایم؟
برخی این سوال را مطرح می کنند که چرا ما باید تقاص و تاوان خطای حضرت آدم و حوا (علیهم السلام) را بدهیم؟ مگر خداوند نفرمود کسی را به خاطر جرم دیگری مجازات نمی‌کنم؟ آیا این تناقض نیست؟
پاسخ به شبهه: این سؤالات و شبهات بیشتر به خاطر اطلاعات اشتباه از حقایق هستی رایج شده و نیز مخلوط کردن مباحث متفاوت باعث ایجاد این شبهه شده است؛ برای روشن شدن موضوع باید به چند نکته توجه کرد:
الف) سؤال، مشورت و نظرخواهی برای کسی است که به آن نیاز دارد و خدواند علیم، حیکم،، کمال محض و غنای محض است. لذا نیازی به نظرخواهی و مشورت یا کسب اجازه ندارد. پس در مورد خلقت خود از کسی نظرخواهی نکرده و با کسی مشورت ننموده و نمی‌نماید.
ب) بسیاری گمان می‌کنند که هبوط حضرت آدم و حوا (علیهم السلام) به زمین به خاطر گناهشان بوده است. لذا از یک سو این هبوط را نوعی عذاب قلمداد می‌کنند و از سوی دیگر معترض می‌گردند که ما چرا باید به خاطر گناه آنها از بهشت رانده شده و در زمین زندگی کنیم؟! در حالی که اصلاً چنین نیست. بلکه خداوند قبلاً از خلقت حضرت آدم (علیه السلام) به ملائکه فرمود که می‌خواهم در زمین «خلیفه» قرار دهم و همین امر موجب سؤال آنها شد که چرا یک آدم خلق شده از خاک را خلیفه می‌کنی؟! ما را خیلفه قرار بده که فاقد نیازهای مادی و تبعات آن هستیم و تو را تسبیح می‌کنیم:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (البقره، ۳۰) یعنی: و چون پروردگارت بفرشتگان گفت: من می‌خواهم در زمین جانشینى بیافرینم؛ گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى‏آورى که تباهى کنند و خون‌ها بریزند؟ با اینکه ما تو را به پاکى مى‏ستائیم و تقدیس مى‏گوییم؟ گفت: من چیزهایی میدانم که شما نمی دانید.
ج) به یقین خداوند علیم، حکیم، رئوف و رحیم، کسی را به خاطر خوردن گندم یا سیب یا هر چیز دیگری از بهشت بیرون نمی‌کند. بلکه آن چه از آن منع شدند، توجه به نفس بوده که موجب بیرون ریختن طمع، آز، حرص، نزاع، چشم و هم چشمی، حسادت، بخل و … می‌گردد. لذا می‌فرماید: چون از آن خوردند، عیب‌هایشان به آنها نمودار شد:
«فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»‏ (طه، ۱۲۱) یعنی: سر انجام هر دو از آن درخت خوردند و عورتهایشان به ایشان نمودار شد و بنا کردند از برگهاى بهشت به خودشان بچسبانند، آدم نافرمانى پروردگار خویش کرد و از راه برفت.
د) هیچ یک از ما فرزندان حضرت آدم و حوا(علیهم السلام) تقاص گناه آنان را نمی‌دهیم، هر انسانی به صورت مستقل آفریده شده است و در قیامت اعمال او به صورت مجزا در دادگاه عدل الاهی ارزیابی خواهد شد.
خداوند متعال در قرآن کریم به تمامی فرزندان حضرات آدم و حوا (علیهم السلام) می‌فرماید: کاری نکنید که مثل پدر و مادرتان، از بهشت اخراج شوید:
«یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ» (الأعراف، ۲۷) یعنی: اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، لباس ایشان را از تن‏شان مى‏کند تا عورت‏هایشان را به ایشان بنمایاند، شیطان و دسته ی وى شما را از آنجایى مى‏بینند که شما نمى‏بینید، ما شیطانها را سرپرست کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‏آورند.

– جریان شناسی هابیل و قابیل در قرآن و روایات
نام این دو برادر در قرآن نیامده، بلکه با تعبیر «إبنی آدم» از آن دو یاد شده که خطاب به پیامبر اسلام میفرماید:«وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَابْنَی آدَمَ بِالْحَق» (المائده، ۲۷) یعنی: و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان؛ اما در روایات نام آنها بیان شده که نامشان، “هابیل و قابیل” بوده است. (عروسی حویزی ، ج۱، ص۶۱۰)
ماجرای این دو برادر فقط در آیات ۲۷ إلی ۳۱ سوره ی مائده ذکر شده است؛ با بیان اینکه، وقتی حضرت آدم)علیه السلام)، اولین پیامبر الهی، از طرف خداوند مأمور شد که «هابیل» را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب کند، حسادت قابیل که ناشی از انتخاب هابیل به عنوان وصی آدم و إعطای اسم أعظم و اختصاصات نبوت به هابیل بود، او را به مخالفت با این دستور خدا برانگیخت و به این امر اعتراض کرد؛ چون توهّم شایستگی خود را بر هابیل داشت، اما خداوند جهت نشان دادن مقام و منزلت «هابیل» بر «قابیل»، دستور داد که برای خدا قربانی انجام دهند، قربانی هر کس پذیرفته شد، وصی حضرت آدم است؛ در نتیجه قربانی هابیل پذیرفته شد، اما قربانی قابیل مورد قبول واقع نشد و این امر موجب شد که قابیل دست به قتل برادر خود بزند.(همان)
از این جریان مواردی زیر استفاده می شود:
۱-از ابتدای خلقت، خداوند درموضوع رهبری جامعه، خود ورود پیدا کرده و بر اساس شایستگی افراد، حجت خود را از میان انسانها منصوب کرده است، بنابراین نبوت و امامت امری انتصابی است نه انتخابی. بر اساس آیات و روایات ، آنچه در انتخاب وصی مهم است، اراده و انتخاب الهی است که بر اساس لیاقت و شایستگی افراد است نه خواست خود افراد.
۲- خداوند به افراد ستمکار،بر اساس سنت امهال خویش فرصت بازگشت می دهد آن چنان که به قابیل در موضوع قربانی این فرصت را اعطا نمود.
۳- خداوند، فقط اعمالی که خالصانه باشد را می پذیرد، بنابراین نفس عمل در روز قیامت مهم نیست.
۴- در برنامه ریزی الهی،انسان موجودی مختار است که راه سعادت و شقاوت را خود بر می گزیند.
۵- اگر کسی از امر حجت خدا پیروی نکند، دچار هلاکت می شود.
۶- حسادت گناه بزرگی است که منجر به قتل نفس می شود، بنابراین باید ریشه های حسادت را در وجود خود بخشکانیم.

قرآن کریم از مسأله ی حسادت سخنی به میان نیاورده و فقط از جریان قربانی سخن گفته است، ولی در روایتی، امام صادق(علیه السلام) به زراره فرمودند: خداوند به آدم (علیه السلام) وحی فرمود که اختصاصات نبوّت را به هابیل تسلیم نماید و إسم اعظم را به او تعلیم دهد و او را وصیّ خود قرار بدهد؛ قابیل، چون از جهت سنی بزرگتر از هابیل بود و خود را شایسته ‌تر از برادرش می دانست، به هابیل حسادت کرد. حضرت آدم(علیه السلام) بنا به فرمان خداوند به آن دو برادر دستور داد که در راه خدا قربانی کنند؛ قربانی هر کدام مورد قبول واقع شد وصی و جانشین پدر گردد؛ نتیجه ی آزمایش الهی به نفع هابیل شد، به همین سبب حسادت قابیل شعله ور شد.(همان، عیاشی، ۱/۳۱۲ )بنابراین در پیشگاه خداوند معیار برتری افراد تقواست و نه سن و سال افراد؛ البته باید توجه داشت که حرمت بزرگترها در جامعه حفظ شود.
– در ابتدای همین روایت، وقتی زراره به حضرت عرض میکند: مردم عقیده دارند که اختلاف هابیل و قابیل به خاطر ازدواج آنها با خواهرشان بوده است.زراره به امام(علیه السلام) عرض کرد: مردم(اهل تسنن) عقیده دارند که قابیل، هابیل را به این دلیل به قتل رساند که حضرت آدم(علیه السلام) خواهر قابیل (لوزا) را که دختری زیبا بود به هابیل داد و اقلیما را که زشت بود به قابیل تزویج نمود؛ سپس خداوند تزویج خواهر بر برادر را حرام فرمود؛ پس این جریان سبب شد که قابیل نسبت به برادرش هابیل کینه ورزد و او را به قتل رساند.
حضرت در جواب این سخن زراره فرمودند: این عقیده، نادرست و سخیف است که با کمال بی شرمی چنین نسبت ناروایی به حضرت آدم(علیه السلام)، اولین پیامبر و خلیفه ی خدا می دهند و حال آن که ده هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم(علیه السلام) خداوند به قلم قدرت، حوادث و اموری را که تا روز قیامت در عالم باید جاری شود، در لوح محفوظ نوشته و حلالها و حرامها‌ تعیین نموده که از جمله ی محرّمات، ازدواج برادر با خواهر و فرزند با مادر است که تا روز قیامت حرام خواهد بود.(عیاشی،ج۱،ص۳۱۲ و حویزی، ج۱،ص۶۱۰).
– نکاتی پیرامون قربانی هابیل و قابیل
بعد از ماجرای حسادت، که زمینه ی اصلی حسادت قابیل، وصایت و اختصاصات نبوت بر جناب هابیل بود که او با این اعطای الهی از این بهره ی عظیم بی نصیب می ماند، بااعتراض قابیل، قرار بر این شد که آنها برای خداوند قربانی انجام دهند و پذیرش قربانی دلیل بر برتری هریک نزد خدا باشد:«وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَابْنَی آدَمَ بِالْحَق‌ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً…» (المائده، ۲۷) یعنی: و داستان دو فرزند آدم(علیه السلام) را به حق بر آنها بخوان، در آن هنگام که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند.

– الف) مفهوم قربان
“قربان” به معنی چیزی است که موجب تقرب به پروردگار می شود؛ اما در قرآن کریم درباره ی نوع قربانی آن دو برادر اسمی به میان نیامده، بلکه بر مبنای روایات اسلامی، حضرت آدم، طبق فرمان خدا به آنها دستور داد که به درگاه خداوند قربانی تقدیم کنند، آنها قبول کردند؛ پس هابیل که دارای گوسفندانی بود، بامدادان بهترین گوسفند را انتخاب کرد و قابیل که صاحب مزرعه‌ای بود، قسمتی از بدترین زراعت خود را جدا کرد و بر سر کوهی رفتند و قربانی‌ها را بر سر کوه نهادند؛ در این وقت آتشی آمد و قربانی هابیل را سوزاند و به قربانی قابیل نزدیک نشد(حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۶۰۹).

– ب) نحوه ی پذیرش قربانی
در قرآن کریم از نحوه ی پذیرش قربانی نیز سخن به میان نیامده، بلکه به طور مطلق فرموده:«…فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَر» ( المائده،۲۷) یعنی: اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد.»
که از روایات این گونه برمی آید که قربانی هابیل پذیرفته شده و قربانی قابیل مورد قبول واقع نشده است..
– ج) منطق قابیل و هابیل در برابر آزمایش الهی
قابیل از پذیرفته شدن قربانی هابیل بسیار ناراحت شد، در نتیجه تصمیم به قتل او گرفت و به هابیل گفت: «به خدا سوگند که تو را خواهم کشت» (المائده، ۲۷). اما هابیل در پاسخ برادرش، به تقوای الهی اشاره کرده و گفت:«…قالَ إِنَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین» (همان). یعنی: برادر دیگر گفت: من چه گناهی دارم؟ زیرا خداوند، تنها از پرهیزگاران می پذیرد.
هابیل در حقیقت با این کلام، اراده ی داشت که برادرش را هدایت کند تا وی دست از اذیت و جنایت بردارد؛ بااین حال او سخن برادر را جدی نگرفت؛ از این جریان این طور برداشت می شود که پس این تعلیل که خداوند قربانی اهل تقوا را می پذیرد، ضابطه ی قطعی است که استثنا پذیر نمی باشد؛ یعنی این نوع قضاوت بر اساس معیار تقواست که وابسته به اعمال خود انسانهاست؛
و در ادامه افزود: «اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمی‌ گشایم و مرتکب این گناه نمی شوم» (همان) بعد هابیل دلیل عدم ارتکابش به این گناه عظیم را، به قابیل گوشزد کرده و گفت:«إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ» ( المائده،۲۸) یعنی:چون از پروردگار جهانیان می‌ ترسم.
هابیل در ادامه ی این گفتگو، به حقیقت این نقشه ی شوم قابیل(تصمیم وی به قتل برادر) اشاره کرده و خطاب به او گفت: «اگر تو مرا ظالمانه بکشی، گناه خودت و گناه من نیز به گردن تو خواهد بود و ‌خواست من این است که تو مرتکب این جنایت بزرگ شوی و اگر این گناه را عملی کنی، از ستمگران خواهی بود و پاداش ستمگران، آتش جهنم است» (المائده،۲۷).
جواب برخی این است که «هابیل» اراده نکرد که برادرش کار قبیح انجام دهد و او را بکشد؛ بلکه اراده اش این بود که «قابیل» جزاء و عقاب آن کار قبیحی را که خواست اقدام کند خود باید، به دوش بکشد؛ پس قبیح نیست بر اینکه کسی اراده بر نزول عذاب بر شخصی بکند که مستحق آن است؛ چون قرآن دارا بودن تقوای الهی را دلیل بر پذیرش قربانی انسانها از ناحیه ی خدای ترسیم می کند.
در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که هر کس مؤمنی را به عمد بکشد، خداوند همه ی گناهان مقتول را به اسم قاتل می نویسد و مقتول از گناهان پاک می شود و این همان قول خدای متعال است.( شیخ صدوق، ثواب الاعمال، شریف رضی، چاپ دوم، ص۲۷۸)
• نتایج برآمده از جنایت قابیل
۱- سرکشی نفس:
طغیان نفسِ سرکشِ قابیل، او را به سوی گناهی بزرگ کشاند و موجب شد که اولین جنایت و خونریزی روی این کره ی خاکی آن هم بر کسی که قرار است جانشین پیامبر خدا شود، رقم بخورد تا قابیل در زمره ی زیانکاران قرار بگیرد:
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ» (المائده،۳۰) یعنی:نفس سرکش تدریجا او را مصمّم به کشتن برادر کرد، و او را کشت.
کلمه ی «طوع» به معنای مطیع بودن است؛ یعنی نفس قابیل، او را سرکش و رام کرده و تسلیم خود نمود و مسأله ی کشتن برادر و حجت خدا را برای او زینت داده و حیا را از وی برداشت، در نتیجه، مطیع نفس شد.( راغب اصفهانی،المفردات فی غریب القرآن،ص۳۱۱)
۲- جنایت و خسارت:
قابیل با ارتکاب قتل برادر مؤمن خود، موجب خسارت بزرگی شد؛ چون قتل و گناهان مثل آن، سبب زیان در دنیا و آخرت می شود: « فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ» (المائده،۳۰) یعنی: و از زیانکاران شد.
قابیل که مرتکب اولین قتل روی زمین شد، با این عمل شوم خود، در دنیا و آخرت زیانکار شده و از خیر دنیا و آخرت محروم گشت.

۳-سرگردانی بعد از قتل:
وقتی که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان رها کرد و نمی‌ دانست با او چه کند؟ تا اینکه حیوانات درنده، قصد دریدن آن را نمودند؛ از این رو مدّتی جسد برادر را بر دوش خود حمل می کرد، تا این که بوی آن جسد بلند شده و پرندگان و حیوانات اطراف جسد را گرفتند؛ در آن هنگام خداوند دو کلاغ را فرستاد و آنها با یکدیگر جنگیدند، تا این که یکی از آن دو، دیگری را کشت؛ آن گاه با منقار و دو پای خود گودالی را حفر کرد و جسد کلاغ مرده را درون گودال گذاشت و او را پوشاند؛ قابیل که ناظر این صحنه بود، درس خوبی از کلاغ گرفته و برادرش را دفن کرد: (تفسیر نورالثقلین، ج۱،ص۶۱۰)
«فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یُبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیرِیهُ کیفَ یوارِی سَوْأَهَ أَخِیهِ…» (المائده، ۳۰) یعنیسپس خداوند زاغی را فرستاد که در زمین جستجو (و کند و کاو) می‌کرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند.

• پشیمانی قابیل

قابیل بعد از آموزش و تعلیمی که از کلاغ دید و فهمید که جسد برادرش را چگونه پنهان کند، به عجز و ناتوانی خود پی برده و درک و شعور خود را ضعیف تر از کلاغ دیده و ناله ی عجز و ضعفش بلند شد: «قالَ یا وَیلَتی‌ أَعَجَزْتُ أَنْ أَکونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِی سَوْأَهَ أَخِی» (المائده، ۳۱) یعنی: او گفت: وای بر من! آیا من نتوانستم، مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟
این مطلب به دست می آید که ظلم، بالآخره گریبان ظالم را می گیرد و انسانی که مرتکب ظلمی شده و نمی‌ خواهد مردم بر عمل او آگاه شوند، پشیمان شده و سرگردان می ماند؛ چون چنین اعمالی طبیعتاً از اموری است که نظام جاری جامعه آن را نمی‌ پذیرد؛ چرا که اجزای یک جامعه، به هم پیوسته و مرتبط است و خواه ناخواه اثر چنین کارهایی که با نظام جامعه ی بشری منافات دارد، ظاهر می‌شود؛ مثل تغذیه ی طعام سمّی و بروز اثر آن در بدن انسان«فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِین(المائده، ۳۱)یعنی: و سرانجام (از ترس رسوایی و بر اثر فشار وجدان، از کار خود) پشیمان شد.
پشیمانی قابیل یا به خاطر این بود که عمل زشت اش، سرانجام بر پدر و مادر و دیگران آشکار شده و مورد سرزنش قرار خواهد گرفت، یا به دلیل بر دوش کشیدن جسد برادر بود که چرا مدتی آن را دفن نکرده است، و یا به این دلیل است که اصولاً انسان بعد از انجام هر کار زشتی، یک نوع حالت ناراحتی و ندامت در دل خویش احساس می کند؛ ولی- آن چنان که پیشتر اشاره شد- انگیزه ی ندامت، به هر احتمالی که باشد، دلیل بر توبه ی آدمی از گناهش نخواهد بود؛ چون توبه ی واقعی این است که شخص گناهکار از ترس خدا و به خاطر زشتی عمل توبه کند و در آینده هرگز به سراغ چنین اعمال زشتی نرود؛ اما در قرآن هیچ نشانه‌ای از وقوع چنین توبه‌ ای از جانب قابیل، به چشم نمی ‌خورد.