جمعه, اسفند 8, 1393 – 01:11
سرفصل:
حج در گستره ی زمان، حج در اقوام و ملل، حج در اسلام، حج در قرآن و سنت، آیات و احادیث حج، حدیث حجه الوداع، روایت حج و انتصاب امام در حجه الوداع
عناوین کارهای کلاسی
1- کشتی حضرت نوح (علیه السلام) در کجا آرام گرفت، رابطه ی کعبه با آن در چیست؟
2- اضافه شدن یاء نسبت به واژه ی «بیت» چگونه تفسیر می شود؟
3- پیامبران مدفون در کنار بیت الله الحرام را بررسی کنید.
4- تطبیق امام در روی زمین با کعبه چه جنبه هایی دارد؟
5-حضرت آدم(علیه السلام) براساس منابع روایی چگونه توبه کرد؟
6- بر اساس آیات و روایات با انجام چه اعمالی «استیناف عمل» برای انسان واقع می شود؟
نام های مکّه
قرآن
– إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ؛ (همانا نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شد، همان است كه در بكّه است، [و] فرخنده و هدايت، براى جهانيان است).
– وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ؛) و اين، كتابى است فرخنده كه نازلش كرديم، [و] تصديق كننده چيزى است كه پيش روى آن است و تا [مردمِ] امّ القرى را و كسانى را كه اطراف آناند، بيم دهى. و كسانى كه به آخرتْ ايمان دارند، به اين [كتاب] هم ايمان دارند و نسبت به نمازشان مراقب اند)
– وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً؛ و اوست آن كه دستهاى آنان (مشركان) را از شما، و دستهاى شما را از آنان در وادى مكّه، پس از آن كه بر آنان پيروزتان ساخت، باز داشت و خداوند به آنچه مى كنيد، بيناست).
حديث
– امام على عليه السلام- در پاسخ مردى از شاميان كه پرسيد: چرا مكّه را «امُّ القرى» ناميده اند؟-:زيرا زمين از زير آن، گسترده شده است.
– كسى از امام على عليه السلام پرسيد: جايگاه مكّه نسبت به بكّه چيست؟ فرمود: «مكّه، اطراف حرم است و بكّه، جاى خانه خدا (كعبه) است».پرسيد: چرا مكّه ناميده شده است؟ فرمود: «چون خداوند متعال، زمين را از زير آن، گسترده است».پرسيد: پس چرا بكّه ناميده شده است؟ فرمود: «چرا كه آن، چشم جبّاران و گنهكاران را گريانده است».
– امام باقر عليه السلام: بكّه، جايگاه خانه خداست و مكّه، حَرَم است و اين همان سخن خداوند است كه: (مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً؛ هر كس وارد آن شود، ايمن است).
– امام صادق عليه السلام: محلّ خانه خدا «بكّه» است و آبادى، مكّه است.
– امام صادق عليه السلام: مكّه را از اين جهت، «بكّه» گفته اند كه مردم در آن [به هنگام طواف] به يكديگر فشار مى آورند [و يكديگر را هل مى دهند].
– امام صادق عليه السلام: نامهاى مكّه، پنج تاست: امّ القرى، مكّه، بَكّه، بَسّاسه (يعنى نابود كننده؛ چون مردم وقتى در مكّه ظلم مى كردند، آنان را بيرون مىكرد و هلاك مى ساخت)، و امّ رُحْم (چرا كه هر گاه معتكف مكّه مىشدند، مورد رحمت، قرار مى گرفتند).
-علل الشرائع- به نقل از عبد اللَّه بن سنان-: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: چرا به كعبه، بكّه گفته اند؟فرمود: «به خاطر گريه مردم در اطراف آن و در خودِ آن».
– معاوية بن عمّار-: به امام صادق عليه السلام گفتم: در مكّه به نماز مى ايستم، در حالى كه در برابر من زن نشسته است يا عبور مى كند.فرمود: «اشكالى ندارد. مكّه را به اين جهت، بكّه گفته اند كه در آن، زنان و مردان [در اثر ازدحام،] به هم مى خورند».
– امام كاظم عليه السلام- در پاسخ سؤال على بن جعفر كه پرسيد: چرا مكّه را بكّه مى گويند؟-:چون مردم يكديگر را با دستهايشان هُل مى دهند و اين جز در مسجد الحرام در پيرامون كعبه نيست.
– امام رضا عليه السلام: مكّه را از اين رو «مكّه» گفته اند كه مردم [در جاهليت] در آن جا سوت مى كشيدند. كسى را هم كه آهنگ اين شهر مى كرد، مى گفتند: «قَد مَكا»، و اين، همان سخن خداوند عز و جل است كه: )وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً: و نمازشان كنار خانه خدا، جز مُكاء و تصديه نبود). مُكاء، سوت كشيدن است و تصديه، كف زدن.
نامهاى مكّه در قرآن كريم
نام مكّه تنها يك بار در قرآن آمده است؛ ولى از شهر مكّه، با نامها و تعابير ديگر در چهارده آيه ياد شده است كه عبارتاند از:بَكّه، امّ القُرى،البَلَد، البلد الأمين، البَلْدة، الحَرَم، قريتُك، مِن القَريَتَينِ و وادٍ غيرِ ذى زَرع
نامهاى مكّه در احاديث
در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام به پنج نام از نامهاى اين سرزمين مقدّس، اشاره و وجه نامگذارى نيز بيان شده است كه عبارت اند از: مكّه، بَكّه، امُّ القُرى، البَسّاسة و امّ رُحْم.
احاديث، دو وجه نامگذارى به مكّه را بيان نموده اند: نخست به سبب گسترده شدنِ (مكّ) زمين از شهر مكّه و ديگر به جهت كف و سوت زدن (مُكاء) عرب جاهلى به هنگام زيارت كعبه.
و در وجه نامگذارى به بكّه، برخى احاديث به اين نكته اشاره كرده اند كه اين اسم، در واقع، نام محلّ كعبه است و هر گاه براى شهر مكّه به كار رود، از قرينه هاى سخن، مى توان پى برد كه مقصود اصلى گوينده، گرداگرد كعبه در مسجد الحرام است و اين، با ريشه لغوى آن نيز سازگار است؛ زيرا بَكّ به معناى ازدحام است كه در پيرامون كعبه رخ مى دهد.
وجه نامگذارى مكّه به ديگر نامها، در احاديث باب، گذشت.
نامهاى مكّه نزد تاريخنگاران و زبانشناسان
كمتر شهرى به اندازه مكّه شاهد اين همه بحث و نظر در تعداد نامها و اشتقاق آنها نزد مورّخان و زبانشناسان بوده است، تا آن جا كه برخى موّرخان، بيش از سى نام براى آن بر شمرده اند و گفت و گوها و نظرهاى گوناگونى ميان زبانشناسان در مورد اصل اشتقاق بيشتر نامهاى آن، بويژه مكّه و بكه، پديد آمده است؛ ولى با توجه به آنچه از احاديث اهل بيت عليهم السلام در اين بحث آمد، نياز به درازگويى و آوردن گفته هاى آنان نيست و تنها به ذكر برخى ديگر از نامهاى مهمّ مكّه بسنده مى كنيم، همچون: المَعاد، الصَّلاح، كوثى، الحاطمة، الرأسو القادس.
فضيلت مكّه
قرآن
-(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ؛ پروردگارا! من [يكى] از فرزندانم را در بيابانى خشك، كنار خانه تو ساكن ساختم- پروردگارا- تا نماز بر پا دارند. پس دلهاى مردم را علاقه مند به آنان كن و از ثمرات، به آنان روزى بخش. باشد كه سپاس گويند).
-(وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ؛ و گفتند: اگر همراه تو از [نورِ] هدايت پيروى كنيم، از سرزمين خود، ربوده خواهيم شد. آيا ما حرمى ايمن را براى آنان فراهم نياورديم كه بهره هاى هر چيز به سوى آنان آورده مى شود، كه رزقى از سوى ماست؟ ولى بيشترشان نمى دانند).
-(إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ؛ همانا فرمان يافته ام كه پروردگار اين خانه را بپرستم؛ همو كه آن را گرامى داشته است و هر چيزى براى اوست).
-(لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ* وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ؛ سوگند به اين شهر، در حالى كه تو، در آن سكونت گزيده اى).
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل از هر چه آفريده است، برگزيدهاى دارد …؛ امّا برگزيده او از سرزمينها مكّه، مدينه و بيت المقدّس اند.
-امام باقر عليه السلام: كسى كه در مكّه بخوابد، هم چون كسى است كه در شهرهاى ديگر به تهجّد (شب زنده دارى) مى پردازد.
– ثواب الأعمال- به نقل از ميسر-: حدود پنجاه نفر بوديم كه در خيمه، در محضر امام باقر عليه السلام نشسته بوديم. پس از سكوت طولانى ما، امام عليه السلام فرمود: «… آيا مى دانيد منزلت كدام سرزمين، نزد خدا بيشتر است؟».هيچ كس سخنى نگفت. ايشان خود، جواب خويش را داد و فرمود: «آن، مكّةُ الحَرام است كه خداوند، آن را به عنوان حرم خويش، پسنديده و خانه اش را در آن، قرار داده است».
– امام صادق عليه السلام: محبوبترين سرزمين نزد خداوند، مكّه است و هيچ خاكى نزد خداوند عز و جل محبوبتر از خاك آن و هيچ سنگى نزد خداوند عز و جل محبوبتر از سنگ آن و هيچ درخت و كوه و آبى نزد خداوند عز و جل محبوبتر از درخت و كوه و آب آن نيست.
– امام صادق عليه السلام: در سنگ نوشته اى، چنين يافتند: «منم خدا، صاحبِ بكّه كه وقتى آسمانها و زمين و خورشيد و ماه را آفريدم، آن را آفريدم و هفت فرشته را بر گردِ آن گماشتم. در آب و شير، براى مردمش بركت دارد و روزىِ آن از راههايى از بالا و پايينش و از تپّه مى آيد».
– امام صادق عليه السلام: ابراهيم عليه السلام در صحرايى در شام، فرود آمده بود …. خداوند به او وحى كرد … و سپس فرمانش داد تا اسماعيل و مادرش را بيرون ببرد. ابراهيم عليه السلام گفت: خدايا به كجا؟ فرمود: به حرم من و جايگاه امنِ من و نخستين قطعه اى از زمين كه آفريدم و آن، مكّه است.
– امام صادق عليه السلام: كسى كه مايه آزارى را از راه مكّه بردارد، خداوند براى او حسنه اى (ثوابى پايدار) مى نويسد وخدا، هر كس را كه حَسَنه اى برايش نوشته باشد، عذاب نمى كند.
-تهذيب الأحكام- به نقل از على بن مهزيار-: از امام هادى عليه السلام پرسيدم: ماندن در مكّه خوبتر است، يا بيرون رفتن به بعضى از شهرها؟نوشت: ماندگار شدن در كنار خانه خدا، بهتر است.
نام هاى خانه خدا
الف- كعبه
قرآن
(جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ؛ خداوند، كعبه بيت الحرام را براى استوارىِ كار مردم، قرار داد).
حديث
– علل الشرائع: روايت شده است كه از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه چرا كعبه را كعبه ناميده اند؟فرمود: «از آن جهت كه چهار گوش است». به ايشان گفته شد: براى چه چهارگوش است؟فرمود: «بدان جهت كه در مقابل” بيت المعمور” است و آن هم چهارگوش است»به ايشان گفته شد: براى چه بيت المعمور، چهار گوش است؟ فرمود: «چون در برابر عرش است و آن، چهارگوش است».
ب- بيت العتيق
قرآن
– (ثمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ؛ سپس آلودگى ها را از خود بزدايند، به نذر خويش وفا كنند و برگرد بيت العتيق، طواف كنند).
– (لكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ؛ براى شما در [حيواناتِ] قربانى، منافعى است، تا سرآمدى معيّن. سپس جايگاه آنها، به سوى بيت العتيق است).
حديث
-الكافى- به نقل از ابان بن عثمان، از كسى كه به او خبر داد-: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: چرا كعبه را بيت عتيق (خانه آزاد) ناميده اند؟ فرمود: «چون خانه اى است آزاد و رها شده از سلطه ی مردم و هيچ كس، مالك آن نيست».
-الكافى- به نقل از ابو حمزه ثمالى-: به امام باقر عليه السلام در مسجد الحرام گفتم: خداوند، چرا اين خانه را عتيق ناميد؟ فرمود: «هيچ خانه اى نيست كه خدا بر روى زمين قرار داده باشد، مگر آن كه صاحب و ساكنانى دارد كه در آن، سكونت مى گزينند، جز اين خانه كه جز خداى عزوجل، صاحبى ندارد و آزاد است».
– امام صادق عليه السلام: خداوند عزوجل در ماجراى نوح، همه ی زمين را زير آب برد، جز خانه خدا را. آن روز، اين خانه، «عتيق» نام نهاده شد؛ چرا كه آن روز از غرق شدن رها شد.
-امام صادق عليه السلام- آن گاه كه از ايشان پرسيده شد: چرا كعبه، بيت العتيق ناميده شد؟-: چون خداوند، آن را از توفان، آزاد كرد.
ج- بيت الحرام
قرآن
-(جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ؛ خداوند، كعبه بيت الحرام را براى استوارىِ كار مردم، قرار داد).
-(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ؛ پروردگارا! من [بعضى] از ذريّه ی خويش را در سرزمينى خشك، كنار خانه حرام تو قرار دادم- پروردگارا- تا نماز بر پاى دارند. پس، دلهاى مردم را شيفته آنان ساز و از ميوه ها روزىشان كن. باشد كه سپاسگزارى كنند).
حديث
– علل الشرائع- به نقل از حنان-: به امام صادق عليه السلام گفتم: چرا كعبه را «بيت اللَّه الحرام» ناميده اند؟ فرمود: «چون بر مشركان حرام است كه وارد آن شوند».
توضيحى در باره نامهاى كعبه
قرآن كريم، خانه خدا را هفده بار، در چهارده آيه، ياد كرده است: دو بار با واژه الكعبه، هفت بار با واژه البيت، يك بار با واژه بيت، دو بار با واژه البيت الحرام، دو بار با واژه البيت العتيق، يك بار با واژه بيتك المحرّمو دو بار با واژه بيتى .
گفتنى است كه در قرآن، مسجد الحرام نيز پانزده بار با واژه المسجد الحرام و يك بار با واژه المسجد آمده است.
کارکلاسی چهارم: اضافه شدن یاء نسبت به واژه ی «بیت» چگونه تفسیر می شود؟
فضيلت كعبه
الف- اوّلين خانه بنا شده براى مردم
قرآن
-(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ؛ يقيناً اوّلين خانهاى كه براى مردم بنا شده، همان است كه در مكّه است، فرخنده و هدايتگر براى جهانيان).
–(وإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ و زمانى را [به ياد آر] كه كعبه را محلّ گردآمدن مردم و ايمن قرار داديم. و از جايگاه ايستادن ابراهيم (مقام ابراهيم) نمازخانه بگيريد. و با ابراهيم و اسماعيل عهد كرديم كه خانه ام را براى طواف كنندگان، عبادت كنندگان، ركوع كنندگان و سجده كنندگان، پاكيزه سازيد).
حديث
– پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نخستين مسجدى كه در زمين قرار داده شد، كعبه بود و سپس بيت المقدّس، و ميان اين دو، پانصد سال فاصله بود.
– امام على عليه السلام- در باره آيه: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً؛ يقيناً اوّلين خانه اى كه براى مردم بنا شده، همان است كه در مكّه است، فرخنده)-: پيش از كعبه هم خانه ها بودند؛ ولى كعبه، اوّلين خانه اى بود كه براى پرستش خداوند، قرار داده شد.
-امام باقر عليه السلام- در باره آيه: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً؛ يقيناً اوّلين خانه اى كه براى مردم بنا شده، همان است كه در مكّه است، فرخنده)- : كعبه، اوّلين بقعه اى است كه از زمين، آفريده شد. سپس زمين از آن گسترش يافت.
ب- گرامى ترين خانه ها
– پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گرامى ترين خانه ها بر روى زمين، چهار خانه اند: كعبه، بيت المقدّس، خانه اى كه در آن قرآن بخوانند و مساجد.
-پيامبر خدا صلى الله عليه و آله- وقتى كعبه را طواف كرد و به رُكن يَمانى رسيد و پس از آن كه سر را به سوى كعبه بلند كرد-: ستايش، خدايى را كه تو را شرافت و عظمت بخشيد و ستايش، خدايى را كه مرا به پيامبرى برانگيخت و على را امام قرار داد. خدايا! بهترين بندگانت را به سوى آن رهنمون باش و آن را از بندگانِ بد خويش، دور بدار.
-الكافى- به نقل از زراره-: امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند، هيچ خانه اى را بر روى زمين، محبوبتر و گرامى تر از آن، نيافريده است» و به سوى كعبه اشاره نمود [و فرمود:] «از روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، در كتاب خويش، ماههاى حرام را به خاطر حرمت آن، حرام ساخته است: سه ماه پياپى براى حج (شوّال، ذى قعده و ذى حجّه) و يك ماه جدا براى عمره كه رجب است».
– امام صادق عليه السلام: اين، خانه اى است كه خداوند به سبب آن، بندگانش را به عبادت فرا خوانده است تا طاعت آنان را در آمدن به سوى آن بيازمايد. پس آنان را به گراميداشت و زيارت آن برانگيخته و آن را جايگاه پيامبرانش و قبله گاه نمازگزاران ساخته است.
پس كعبه، شعبه اى از رضاى او و راهى به سوى آمرزش خداوند است، بر راستاى كمال نهاده شده و مجمع عظمت و شكوه است.
خداوند، آن را دو هزار سال پيش از دَحْوُ الأرض آفريده است. پس خدايى كه پديد آورنده روحها و صورتهاست، شايسته ترين كسى است كه در امر و نهى، اطاعت شود.
-امام صادق عليه السلام: خداوند عزوجل از هر چيزى، چيزى را برگزيد و از زمين، جايگاه كعبه را
– امام صادق عليه السلام- به نقل از پدرانش عليهم السلام، در وصف كعبه-: خانه خدا در روى زمين، حجّت خدا بر بندگان اوست.
ورود به كعبه و خروج از آن
الف- مستحب بودن ورود
-امام باقر عليه السلام: پدرم مى فرمود: «كسى كه وارد كعبه مىشود، در حالى وارد مى شود كه خداوند از او راضى است و پاك از گناهان بيرون مى آيد».
– امام باقر عليه السلام- آن گاه كه در باره ی ورود به كعبه از ايشان پرسيدند-: ورود به آن، ورود به رحمت خداست و بيرون آمدن از آن، خروج از گناهان است و در باقى مانده عمرش، از گناهان، مصون است و گناهان گذشته اش آمرزيده است.
-امام صادق عليه السلام- آن گاه كه در باره ی ورود به كعبه از ايشان پرسيدند-: آرى، اگر مى توانى، چنان كن و اگر از ازدحام بيم دارى، خود را به رنج ميفكن.
-امام صادق عليه السلام: براى كسى كه حجّ اوّل اوست، مستحب است كه به مشعر الحرام گام بگذارد و وارد كعبه شود.
-سليمان بن مهران-: به امام صادق عليه السلام گفتم: چرا براى كسى كه حجّ اوّل اوست، مستحب است وارد كعبه شود؛ ولى براى كسى كه قبلًا حج گزارده، خير؟فرمود: «چون كسى كه حجّ اوّلش را مى گزارد، حجّ واجب را ادا مى كند و به حجّ خانه خدا فرا خوانده شده است. پس بايد وارد خانه اى شود كه به سوى آن، دعوت شده، تا در آن جا مورد اكرام قرار بگيرد».
ب- آداب ورود
-امام باقر عليه السلام: هر كس وارد اين خانه شود، در حالى كه به همه ی واجبات الاهى آگاه باشد، در آخرت از عذاب هميشگى، ايمن خواهد بود.
-امام صادق عليه السلام: براى كسى كه حجّ اوّلش را مى گزارد، واجب است كه پيش از بازگشت از حج، وارد كعبه شود. پس هر گاه وارد شدى، با آرامش و وقار وارد شو. آن گاه به طرف هر يك از گوشه هايش برو و بگو: «خدايا! تو فرمودهاى: (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً؛ و هر كس وارد آن شود، ايمن است). پس مرا از عذاب روز قيامت، ايمن بدار».
و بين دو ستونى كه پشت سرِ هماند، روى سنگ سرخ، نماز بخوان و اگر مردم زياد بودند، هر جا كه نماز خواندى، در همان جا رو به هر گوشه كن و خدا را بخوان و از او بخواه.
-امام صادق عليه السلام: هر كس با آرامش و بدون تكبّر و نخوت، وارد كعبه شود، آمرزيده مى شود.
-امام صادق عليه السلام: هر گاه خواستى وارد كعبه شوى، پيش از ورود، غسل كن و با كفش وارد نشو و هنگام ورود بگو: «خداوندا! تو فرموده اى: (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً؛ و هر كس وارد آن شود، ايمن است). پس مرا از عذاب آتش، ايمن بدار». سپس بين دو ستون، بر روى سنگ سرخ، دو ركعت نماز بخوان: در ركعت اوّل، سوره حم سجده و در ركعت دوم، به تعداد آيه هاى آن از [هر جاى] قرآن. و در گوشه هاى آن نماز مى خوانى و مى گويى: «خدايا! هر كس مهيّا و توشه گير و فراهم آور و آماده ديدار مخلوقى شود تا از پذيرايى و جايزه و احسان و عطاى او بهره مند شود،- اى سَرورم- مهيّا بودن و توشه گيرى و فراهم آورى و آمادگى من، به اميد پذيرايى و احسان و جايزه توست. پس امروز، اميدم را نااميد مكن، اى كه امروز، نه كار شايسته اى به محضرت آورده ام و نه به اميد شفاعت كسى آمده ام؛ ولى در حالى آمده ام كه بر ستم و بدى به خويشتن معترفم. نه حجّتى دارم و نه بهانه اى. اى كه اين گونه اى، از تو مى خواهم كه خواسته ام را عطا كنى، لغزشم را ببخشايى و مرا رنجور و تهىدست و ناكام بر نگردانى، اى بزرگ، اى بزرگ، اى بزرگ! براى خواسته اى بزرگ، به تو اميد بسته ام. از تو مى خواهم- اى بزرگ- كه گناه بزرگ مرا ببخشايى. جز تو معبودى نيست». و با كفش وارد كعبه نمى شوى، و آب دهان و بينى در آن نمىافكنى. و پيامبر خدا جز روز فتح مكّه، وارد آن نشد.
-ذَريح-: در كعبه، در حالى كه امام صادق عليه السلام در سجده بود، شنيدم كه چنين مى گفت: « -خداوندا!- خشم تو را جز بردبارى ات بر نمى گرداند و جز رحمت تو پناه دهنده اى از عذابت نيست. نجوايى با تو نيست، جز تضرّع به درگاهت. بر من گشايشى عطا كن- اى خداى من- با آن قدرتى كه مردگان را با آن زنده مى كنى و آبادى هاى مرده را حيات مى بخشى و مرا- اى خداى من- از اندوه، نميران تا دعايم را اجابت كنى و اجابت را به من بشناسانى.
خدايا! تا فرصتِ پايانى ام، مرا عافيت، روزى كن و مرا مايه ی شماتت دشمن قرار مده و او را بر من مسلّط نكن. اگر تو مرا فرو نهى، كيست كه مرا رفعت بخشد؟ و اگر مرا بلند كنى، كيست كه مرا پَست كند؟ و اگر هلاكم كنى، كيست كه در باره ی بنده ات چيزى با تو بگويد، يا از كارت بپرسد؟ همانا دانسته ام- اى خداى من- كه نه در حكم تو، ستم است و نه در انتقامت، شتاب. كسى در انتقام، شتاب مى كند كه بيمِ از دست رفتن داشته باشد و ناتوان است كه نيازمند ستمگرى است و تو- اى خداى من- از اين، پاك و والايى.
خدايا! مرا آماج بلا و هدف انتقامت قرار مده و مرا با خودم مهلت بده و از خطايم در گذر و دستم را نااميدانه به گردنم باز مگردان و پياپى بر من بلا نفرست، كه مى بينى ضعيف و به درگاهت نالانم و از مردم هراسان و به تو همدم ام.
امروز به تو پناه مى آورم. پس پناهم ده. و از تو پناه مى خواهم. پس پناهم ده. و در گرفتارى، از تو يارى مى جويم. پس يارى ام كن. و از تو نصرت مى خواهم. پس نصرتم ده. و بر تو تكيه مى كنم. پس كفايتم كن. و از تو ايمنى مى جويم. پس ايمنم ساز. و از تو هدايت مى جويم. پس رهنمايی ام كن. و از تو رحمت مى خواهم. پس رحمتم كن. و از آن چه مى دانى، از تو آمرزش مى طلبم. پس مرا بيامرز. و از فضل گسترده ات روزى مى طلبم. پس روزى ام ده. و هيچ نيرو و توانى، جز از خداى والاى بزرگ نيست».
ابو حمزه-: امام زين العابدين عليه السلام را شب، در آستانه كعبه ديدم كه نماز مى خواند. نماز را آن قدر طول داد كه گاهى تكيه به پاى راست خود داشت و گاهى بر پاى چپ. سپس شنيدم كه با صدايى گويا، گريان مى گفت: «سَرور من! آيا عذابم مى كنى، در حالى كه عشق تو در دل من است؟ به عزّتت سوگند، اگر چنين كنى، بين من و كسانى جمع مى كنى كه زمانى طولانى، من به خاطر تو با آنان دشمنى كرده ام!
-يونس بن يعقوب-: امام صادق عليه السلام را ديدم كه داخل كعبه شد و خواست بين دو ستون برود؛ ولى نتوانست. پس پايين تر از آن، نماز خواند و رفت تا آن كه از مسجد بيرون شد.
– معاوية بن عمّار: عبد صالح (امام كاظم عليه السلام) را ديدم كه وارد كعبه شد و بر سنگ سرخ، دو ركعت نماز گزارد. سپس ايستاد و روى به ديوارِ ميان ركن يمانى و غربى كرد. دستش را بر آن نهاد، به آن چسبيد و دعا كرد. سپس به سوى ركن يمانى رفت و به آن چسبيد و دعا كرد. سپس به طرف ركن غربى آمد و سپس خارج شد.
ج- آداب خروج
– عبد اللَّه بن سنان-: از امام صادق عليه السلام در حالى كه از كعبه بيرون مىآمد، شنيدم كه مىگفت: «اللَّه أكبر، اللَّه أكبر» تا سه بار. سپس گفت: «خدايا! آزمايش ما را به مشقّت ميفكن. پروردگارا! دشمنانمان را به شماتت ما مگمار؛ زيرا تنها تويى كه زيان و سود مىرسانى». سپس فرود آمد و كنار نردبان نماز خواند، در حالى كه نردبان را سمت چپ خود قرار داده و رو به كعبه بود و ميان او و كعبه كسى حايل نبود. سپس به سوى خانه اش، بيرون شد.
-يونس-: به امام صادق عليه السلام گفتم: وقتى وارد كعبه شدم، چه كنم؟
فرمود: «هر گاه وارد شدى، دو حلقه در را بگير. سپس برو تا به دو ستون برسى.
پس بر سنگ سرخ، نماز بخوان و چون از كعبه خارج شدى و از نردبان فرود آمدى، در سمت راست خود دو ركعت نماز بخوان».
آغاز بناى كعبه
-امام باقر عليه السلام: آغاز اين خانه، چنان بود كه خداوند- تبارك و تعالى- به فرشتگان فرمود:
(إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً؛ من در زمين، جانشين قرار مىدهم).
فرشتگان پاسخ دادند: (اَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ؛ آيا در آن، كسى را قرار مىدهى كه در آن، فساد مى كند و خونها را مى ريزد؟).خداوند از فرشتگان، روى گرداند. آنها ديدند كه اين روى گردانى، از خشم خداست. پس به عرش او پناهنده شدند. خداوند به يكى از فرشتگان فرمان داد تا در آسمان ششم، در برابر عرش او خانه اى به نام «ضُراح»برايش بسازد. پس، آن را براى آسمانيان قرار داد و هر روز، هفتاد هزار فرشته طوافش مى كنند و باز نمى گردند و استغفار مى كنند.
پس چون آدم به آسمان دنيا فرود آمد، خداوند فرمانش داد كه اين خانه را- كه در مقابل آن بود- ترميم كند. پس خداوند، اين (كعبه) را براى آدم و نسل او قرار داد، هم چنان كه آن خانه را براى آسمانيان قرار داده بود.
– امام باقر عليه السلام: خداوند، فرشتگان را فرمان داد كه در زمين براى او خانه اى بسازند، تا هر كه از فرزندان آدم گناه مى كند، بر گرد آن طواف نمايد- آن گونه كه فرشتگان، عرش خدا را طواف مى كنند- تا از آنان خشنود شود، هم چنان كه از فرشتگان، راضى شد. پس در محلّ كعبه، خانه اى ساختند كه زمان طوفان، بالا برده شد و اكنون در آسمان چهارم است. هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف مى كنند و هرگز به سوى آن بر نمى گردند. ابراهيم عليه السلام هم بر پايه همان، كعبه را بنا نهاد.
-علل الشرائع- به نقل از ابو خديجه-: به امام صادق عليه السلام گفتم: چرا كعبه را بيت عتيق (خانه آزاد) نام نهاده اند؟ فرمود: «خداى عزوجل از بهشت، حجر الأسود را براى آدم، فرود آورد. خانه ی كعبه، دُرّى سفيد بود. پس خداوند، آن را به آسمان، بالا برد و پايه اش باقى ماند و آن، در مقابل اين خانه است و هر روز، هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند كه هرگز دوباره به سوى آن باز نمى گردند. خداوند به ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام فرمان داد كه كعبه را بر همان پايه ها بنا نهند».
– امام باقر عليه السلام: چون خداوند، آدم را از بهشت فرود آورد، فرمود: «من همراه تو خانه اى فرود مى آورم كه بر گرد آن طواف شود، آن چنان كه عرش من طواف مى شود، و نزد آن نماز خوانده شود، هم چنان كه نزد عرش من نماز خوانده مى شود».
زمان طوفان، خانه به بالا برده شد. پيامبران، خانه خدا را حج مى كردند؛ ولى جاى آن را [دقيقاً] نمىدانستند، تا آن كه خداوند، جاى آن را براى ابراهيم عليه السلام مشخّص كرد.
او هم خانه را با [سنگِ اين] پنج كوه، بنا كرد: حِرا، ثَبير، لُبنان، طور و حِمِر.
– امام صادق عليه السلام: جايگاه كعبه، سرزمينى مرتفع و سفيد بود كه همچون خورشيد و ماه مى درخشيد، تا آن كه از دو فرزند آدم، يكى ديگرى را كشت. پس آن، سياه شد. چون آدم فرود آمد، خداوند همه جاى آن زمين را براى او بالا آورد، تا آن را ديد. سپس فرمود: «همه اين، از آنِ توست».
گفت: خدايا! اين زمينِ سفيدِ درخشان چيست؟
فرمود: «آن، زمين من است».
– امام على عليه السلام- در باره آيه (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ؛ يقيناً اوّلين خانهاى كه براى مردم بنا شده، همان است كه در مكّه است)-: اوّلين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد و خجسته بود و در آن هدايت و رحمت و بركت بود [، كعبه بود] و ابراهيم، نخستين كسى بود كه آن را بنا كرد. سپس قومى از عرب و از طايفه جُرهُم آن را ساختند. سپس ويران شد و قريش، دوباره آن را بنا كردند.
بازسازى كعبه
قرآن
(وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ و زمانى را [به ياد آور] كه براى إبراهيم، جايگاه خانه كعبه را آماده كرديم و [و گفتيم] كه براى من چيزى را شريك قرار مده و خانه مرا براى طواف كنندگان و قيام كنندگان [به عبادت] و ركوع و سجده كندگان، پاكيزه گردان»).
(وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ و زمانى را [به ياد آور] كه إبراهيم و اسماعيل، پايه هاى خانه را بالا مى آوردند [و مى گفتند:] «خداوندا! از ما بپذير. همانا تو شنواى دانايى»).
حديث
– امام على عليه السلام: خداوند به ابراهيم وحى كرد كه: «در زمين، خانهاى برايم بساز كه در آن، عبادت شوم» ….
إبراهيم، بنّايى مى كرد و اسماعيل به او سنگ مىداد و پايه ها را به سوى او بالا مى برد. چون به محلّ حجر الأسود رسيد، به اسماعيل گفت: براى اين جا هم سنگ بده.
اسماعيل، سنگ نيافت و متوقّف ماند. ابراهيم گفت: برو و پيدا كن.
اسماعيل رفت تا بيابد كه جبرئيل برايش حجر الأسود را آورد. اسماعيل آمد، در حالى كه ابراهيم، حجر الأسود را در جايش نهاده بود. پرسيد: اين را كه آورد؟
پاسخ داد: كسى كه به ساختنِ تو تكيه نكرده است.
خانه خدا مدّتى برپا بود تا آن كه ويران شد. عمالقه آن را ساختند. مدّتى پايدار بود، تا آن كه خراب شد. جُرهُم آن را بنا كردند. سپس باز هم ويران شد و قريش آن را ساختند.
– الكافى- به نقل از كُلثوم بن عبد المؤمن حَرّانى-: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عزوجل به ابراهيم عليه السلام فرمان داد كه حج بگزارد و اسماعيل را هم همراه خود به حج آوَرَد و او را ساكن حرم سازد. پس هر دو، حج گزاردند …. سال بعد، خداوند به ابراهيم عليه السلام اجازه داد كه به حج برود و كعبه را بنا نهد. عربها نيز به حجّ كعبه مى رفتند.
كعبه خراب شده بود؛ ولى پايه هايش معلوم بود. چون مردم رفتند، اسماعيل سنگها را گرد آورد و آنها را داخل كعبه ريخت. چون خداوند به او اذن داد كه كعبه را بسازد، ابراهيم آمد و گفت: پسرم! خداوند، ما را به ساختن كعبه و بر آوردن آن، فرمان داده است. پس آن را آشكار كردند. آن وقت، كعبه يك رديف سنگ سرخ بود. خداوند به او وحى كرد: «بناى كعبه را بر همين پايه بگذار». پس خداوند، چهار فرشته نازل كرد كه براى او سنگ گردآورى مى كردند. ابراهيم و اسماعيل، سنگها را مى نهادند.
فرشتگان هم سنگها را نزديك مى آوردند، تا آن كه به دوازده ذراع رسيد. براى آن، دو در قرار دادند: يكى براى ورود، و ديگرى براى خروج. و براى آن، آستانه (پلّه) و درگاهى از آهن قرار دادند.
كعبه عريان بود. ابراهيم، در حالى كه كعبه را به پايان رسانده بود، بيرون آمد و اسماعيل را آن جا نهاد …. همسرش كه زنى خردمند بود، به او گفت: كاش براى اين دو در، دو پرده مىآويختى؛ پردهاى از اين جا و پردهاى از آن جا!
اسماعيل گفت: باشد. پس براى آن دو در، دو پرده به طول دوازده ذراع درست كردند و بر دو در، آويختند. از آن خوششان آمد. همسر ابراهيم گفت: چرا براى كعبه پوشش ندوزم كه همه آن را بپوشانى؟ اين سنگها، بد منظرند. اسماعيل به او گفت:
باشد. همسر ابراهيم، شتابان به اين كار پرداخت و پشم بسيارى نزد قوم خود فرستاد و از آنان خواست كه آن را نخ بريسند».
امام صادق عليه السلام فرمود: «از همان جا اين رسم در ميان زنان رايج شد كه براى نخريسى، از يكديگر كمك بگيرند.
[امام عليه السلام در ادامه فرمود:] «آن زن، شتاب كرد و براى اين كار، كمك طلبيد. از هر قطعه اى كه فراغت مىيافت، بر كعبه مى آويخت. موسم حج فرا رسيد و هنوز جاهايى از كعبه بدون پوشش بود. به اسماعيل گفت: براى اين قسمت كه پوشش بِدان نرسيد، چه كنيم؟
پس آن را با چرمى وصله زده پوشاندند. در موسم حج، عربها، طبق عادت خود، به زيارت آمدند؛ ولى به چيزى نگريستند كه مايه ی اعجابشان بود. گفتند: سزاوار است هديه اى براى آن كه چنين كرده، داده شود. و قربانى و هديه، از آن جا رسم شد. هر تيرهاى از عرب، چيزى با خود مى آورد، برگى و چيزهاى ديگرى، تا آن كه اشياى زيادى گرد آمد. آن وصله را كندند و پوشش كعبه را كامل نمودند و بر آن، دو در گذاشتند. كعبه آن گاه سقف نداشت. اسماعيل در آن، ستون هايى از چوب، مثل آنچه مى بينيد، قرار داد و آن را با شاخ و برگ پوشاند و گِلاندود كرد.
سال بعد كه عربها آمدند و بناى كعبه را ديدند، گفتند: براى آن كه چنين كرده، بايد هديه بيشترى داد. سال بعد، قربانى براى او آمد. اسماعيل نمى دانست آن را چه كند. خداى عزوجل به او وحى كرد كه:” قربانى را ذبح كن و حاجيان را، طعام بده” …».
كعبه در جاهليت
• امام صادق عليه السلام: در جاهليت، قريش، كعبه را خراب كردند و چون خواستند آن را بسازند، نتوانستند [و موانعى پيش آمد] و در دلهايشان هراس افتاد. يكى گفت: هر كس پاكترين مال خود را بياورد و از مالى كه از راه قطع رَحِم يا حرام به دست آوردهايد، نياوريد. آنان نيز چنين كردند. آن گاه امكان ساختن كعبه، برايشان مهيّا شد. آن را ساختند تا به محلّ حجر الأسود رسيدند. ميانشان گفتگو پيش آمد كه چه كسى حجر الأسود را در جاى خودش كار بگذارد. نزديك بود ميانشان شرّى پديد آيد كه به داورىِ اوّلين كسى كه از درِ مسجد وارد شود، تن دادند.
پيامبر خدا وارد شد. چون نزد آنان آمد، فرمود تا پارچهاى بگستردند. سپس سنگ را ميان آن نهاد. قبايل، گوشه هاى پارچه را گرفتند و بلند كردند. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله سنگ را برداشت و در جايش نهاد. خدا، او را مخصوص اين كار ساخت.
داستان اصحاب فيل
تاريخ حمله ابرهه به مكّه
ابرَهه اشرَم (ابو يَكسوم) در حدود سال 570 ميلادى (يعنى چهل سال قبل از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله) به مكّه حمله كرد. بعضى، تاريخ حمله را سالهاى ديگرى دانسته اند؛ ولى علّت حمله ابرهه، مجموعهاى از انگيزههاى سياسى و اقتصادى و دينى بود. ابرهه ابتدا عبادتگاهى پُرشكوه در محلّ فرمانروايى خود در يمن ساخت تا توجّه مردم را از كعبه به آن جا معطوف كند؛ امّا اعراب، نه تنها به آن جا نرفتند، بلكه به آن اهانت كردند. همين امر، دستاويزى براى ابرهه ساخت تا با حمله به مكّه و نابود كردن آن، مركز دينى و سياسى جزيره العرب را به پندار خود به يمن منتقل كند و دينش را حاكم و خود را فرمانرواى مطلق حجاز سازد.
قرآن
(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ؛ أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ؛ وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ؛ تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ؛ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ؛ آيا نديدى پروردگارت، با فيل سواران چه كرد؟ آيا نيرنگشان را در گمراهى قرار نداد؟ و بر سر آنان، پرندگانى را دسته دسته فرستاد كه آنان را با سنگ هايى از سِجّيل زدند. پس آنان را مانند برگى خورده شده، قرار داد).
حديث
• امام صادق عليه السلام: فرمانرواى حبشه [و سپاهش]، چون با فيل به قصد ويرانى كعبه آمدند، بر شترهاى عبد المطّلب گذر كردند. آنها شترها را ربودند. عبد المطّلب به سوى رئيس آنان رفت تا بخواهد شترهايش را برگردانند. اجازه گرفت. اجازه دادند.
به فرمانروا گفتند: اين، بزرگ قريش است و مردى هوشمند و جوان مرد است. او هم احترام كرد و نزديكش ساخت. سپس به مترجم گفت: بپرس كه چه مى خواهد؟
[عبد المطّلب] گفت: همراهانت به شترهاى من برخورده اند و آنها را ربوده اند.
دوست دارم شترهايم را به من باز گردانى.
وى از درخواست او تعجّب كرد و گفت: آيا اين، همان است كه گفتيد بزرگ قريش است و از خِرد او ياد كرديد؟ از من نخواست از خانه اى كه او مى پرستد، باز گردم. اگر از من خواسته بود كه از ويران ساختن آن چشم بپوشم، چنان مى كردم.
مترجم، سخن او را به عبد المطّلب باز گفت. وى پاسخ داد: اين خانه، صاحبى دارد كه از آن، دفاع مى كند. من از تو خواستم شترهاى مرا باز گردانى؛ چون به آنها نياز دارم.پس دستور داد آنها را بر گرداندند.
• الكافى- به نقل از ابو مريم-: از امام باقر عليه السلام در باره آيه (وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ* تَرْمِيهِمْ بِحِجارَه مِنْ سِجِّيلٍ؛ و بر آنان، پرندگانى را دسته دسته فرستاد كه آنان را با سنگهايى از سِجّيل زدند) پرسيدم.
فرمود: «پرندگانى ساف – پرندگانى است كه در سطح پايين پرواز مى كنند- بودند كه از سمت دريا سراغ آنان آمدند. سرهاى آنها، مثل سر درندگان و چنگالهايشان مانند پرندگانِ شكارى بود. هر پرنده، سه سنگ همراه داشت: دو سنگ در چنگها و يكى در منقار. با آن سنگها آن قوم را سنگباران مى كردند، تا آن كه پيكرهايشان آبله گرفت و بر اثر آن، كشته شدند.
پيش از آن، آبله ديده نشده بود و نيز اين كار را از پرندگان، نه پيش از آن روز و نه پس از آن، هرگز نديدند. كسانى هم كه از آن حادثه جان سالم به در برده بودند، چون به حضرموت (وادىاى نزديك يمن) رسيدند، خداوند سيلى فرستاد و همه را غرق كرد» و فرمود: «از پانزده سال پيش، در آن وادى، هرگز آبى ديده نشده بود!» و فرمود: «به همين خاطر كه آنان در آن جا مُردند، نام آن جا” حضرموت (مرگ، حاضر شد)” گشت»
آنچه در تاريخ اسلام بر كعبه گذشت
• امام صادق عليه السلام: كعبه در زمان ابراهيم عليه السلام، نُه ذراع بود و دو در داشت. عبد اللَّه بن زبير، آن را باز ساخت و ارتفاعش را هجده ذراع قرار داد. حَجّاج، آن را خراب كرد و آن را به ارتفاع بيست و هفت ذراع ساخت.
مرمّت و تجديد بناى كعبه
كعبه و مسجد الحرام، در طول تاريخ اسلام، بارها مرّمت و تجديد بنا شدهاند. اين تعميرات، معمولًا پس از سيل هاى فراوان مكّه و گاه پس از جنگها، انجام گرفته است.
الف- سيلها
از پيدايش اسلام تا كنون، نزديك به صد سيل به مسجد الحرام و كعبه، آسيب رسانده است كه برخى از آنها به نام هاى خاصّى مشهور شده اند، همچون: سيل «امّ نَهشَل» در خلافت عمر و «حجاف» و «المخبل» در خلافت عبد الملك بن مروان و سيل «ان حنظله» در روزگار مأمون.
ب- جنگها
با وجود قداست و حرمت كعبه، سه حمله بزرگ به مكّه، زيانهاى بزرگى به كعبه وارد ساختند كه عبارتاند از:
1- حمله ی لشكر يزيد بن معاويه به فرماندهى حُصَين بن نُمَير (سال 63 ق)، جهت سركوبى عبد اللَّه بن زبير.
2- حمله ی سپاه عبد الملك بن مروان به فرماندهى حَجّاج بن يوسف ثقفى (سال 73 ق)، جهت سركوبى عبد اللَّه بن زبير.
3- حمله ی قِرمَطيان در روزگار خلافت عباسيّان (سال 317 ق) و ربوده شدن حجر الأسود به دست آنان.
• تعمير بيت، به خلفا و پادشاهان و اميران مختلف مكّه نسبت داده شده است، مانند: عبد اللَّه بن زبير (64 ق) و عبد الملك بن مروان (74 ق) و سلطان سليم عثمانى (960 ق) و سلطان مراد عثمانى (1040 ق) و در آخرين ساخت و ساز (1417 ق)، به دستور فهد بن عبد العزيز، بناى دوره عثمانى، كاملًا تخريب و تخليه گرديد و بر جاى آن، بناى جديد كعبه، با همان شكل و ابعاد بناى پيشين، پىريزى و با بِتُن مسلّح، ساخته شد.
نشانه هاى خدا در كعبه
قرآن
• (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ؛ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ؛ همانا اوّلين خانهاى كه براى مردم قرار داده شد، همان است كه در مكّه است، فرخنده و هدايتگر براى جهانيان. در آن، نشانه هايى روشن است: مقام ابراهيم. و هر كس وارد آن شود، ايمن است. و براى خداست بر عهده ی مردم كه آن خانه را حج كنند، هر كس كه قدرت و راهى به سوى آن داشته باشد. و هر كس كفر ورزد [و ناسپاسى كند]، خداوند از جهانيان، بىنياز است).
حديث
• الكافى- به نقل از ابن سنان- : از امام صادق عليه السلام در باره ی آيه ی(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ؛ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ؛ همانا اوّلين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد، همان است كه در مكّه است، فرخنده و هدايتگر براى جهانيان. در آن، نشانه هايى روشن است) پرسيدم كه اين نشانههاى روشن، چيست؟
فرمود: «مقام ابراهيم- آن جا كه بر روى سنگ ايستاد و قدمهاى او بر سنگ، اثر گذاشت- و حَجَر الأسود و خانه ی اسماعيل علیه السلام».
توضيح
آياتِ بيّنات، به نشانه هاى بر جامانده از عهد قديم در مكّه گفته مىشود كه شامل: مقام ابراهيم، حجر الأسود و حِجْر اسماعيل است. اين سه، همانها هستند كه در حديث پيشين، از آنها نام برده شده است.
برخى از مفسّران، حطيم، زمزم و اركان اربعه كعبه را نيز بر سه مورد ياد شده، اضافه كرده اند و حتى ديگر مكانهاى مقدّس مكّه و حرم (مثل مشعر و عرفات) را نيز از مصاديق «آيات بيّنات» دانسته اند.(مانند:مجمع البيان: ج 2 ص 798، التبيان فى تفسير القرآن: ج 2 ص 537، الدر المنثور: ج 2 ص270)
علامّه سيد محمد حسين طباطبايى، در تفسير الميزان، هر سه قسمت آيه، يعنى: «مقام ابراهيم» و «مَن دخله» و» و «للَّه على الناس …» را در مقام بيان و توضيح همان «آيات بيّناتِ» ياد شده در آغاز آيه مىداند.
مقام ابراهيم و جايگاه آن
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، مكّه را فضيلت داد و بخشى از آن را برتر از بخشى قرار داد و فرمود: (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى؛ از مقام ابراهيم، جايگاه نماز بگيريد).
• الكافى- به نقل از زراره- : به امام باقر عليه السلام گفتم: آيا حسين عليه السلام را درك كردى؟ فرمود: «آرى، به ياد مى آورم كه همراه او در مسجد الحرام بودم كه سيل، وارد مسجد شد و مردم، روى مقام مى ايستادند. برخى كه بيرون مى رفتند، مى گفتند: مقام را سيل برد. و بعضى مى گفتند: سر جاى خود است.
به من فرمود: فلانى! مردم چه كردند؟
گفتم: خداوند به صلاحت دارد! مردم، بيم آن دارند كه سيل، مقام را برده باشد.
فرمود: ندا بده كه خداوند، آن را نشانه قرار داده است و آن را نخواهد برد.
پس مردم، آرامش يافتند. جايگاه مقام كه ابراهيم عليه السلام آن را قرار داده بود، كنار ديوار كعبه بود. هم چنان آن جا بود، تا آن كه مردم جاهليت، آن را به جايگاه امروزش منتقل كردند. چون پيامبر صلى الله عليه و آله مكّه را فتح كرد، به همان جايى برگرداند كه ابراهيم نهاده بود.
آن جا بود تا آن كه عمر بن خطّاب به حكومت رسيد. از مردم پرسيد: از شما چه كسى جايگاه قبلى آن را مى داند؟
مردى گفت: من جاى آن را با افسارى كه نزد من است، اندازه گرفته ام.
گفت: آن را بياور.
آن را آورد. پس اندازه گرفت و مقام را به همان جا برگرداند».
• امام صادق عليه السلام: چون خداوند متعال به ابراهيم عليه السلام وحى كرد كه: «مردم را به حج ندا بده»، [ابراهيم] سنگى را كه اثر گام هايش در آن است (مقام)، رو به روى كعبه و چسبيده به كعبه، در همان جايى كه امروز است، قرار داد. سپس بر آن ايستاد و فرمان خدا را با رساترين صدايش ندا داد. چون آن سخن را گفت، سنگ، تاب تحمّل او را نياورد و پاهايش در آن فرو رفت. پس ابراهيم، پاهايش را از سنگ بر كند.
مردم، چون افزون شدند و به شرّ و بلا گرويدند، بر آن ازدحام آوردند و تصميم گرفتند كه آن را در جايى كه امروز قرار دارد، قرار دهند تا مطاف، براى طواف كنندگان خالى شود.
چون خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را برانگيخت، آن را به همان جايگاهى كه ابراهيم قرار داده بود، باز گرداند.
آن همان جا بود تا اين كه پيامبر خدا از دنيا رفت و زمان ابو بكر و اوايل حكومت عمر نيز همان جا بود. سپس عمر گفت: مردم بر گرد مقام، در فشارند. كدام يك از شما جايگاهش را در جاهليت مى داند؟
مردى گفت: من، آن را اندازه گرفته ام.
گفت: اندازه پيش توست؟
گفت: آرى.
گفت: آن را بياور.
آورد. پس [عمر،] دستور داد كه مقام را به آن جا بردند و به مكانى برگرداندند كه اكنون است.
توضيحى در باره ی مقام ابراهيم
مقام ابراهيم، از نشانه هاى روشن الاهى و از نظر مشهور، همان سنگ معروف در نزديكى كعبه است كه هنگام بالا بردن پايه هاى خانه كعبه، زير پاى ابراهيم عليه السلام بوده است. در اين سنگ، اثر قدم انسان، آشكارا ديده مى شود و اين خود، معجزه و آيه اى الاهى است كه پاى انسان، در يك جسم سخت، فرو رود و اثر آن نيز ساليان دراز، باقى بماند و سيلها و جنگها و غارتها را پشت سر گذارد. سه تفسير ديگر نيز درباره مقام ابراهيم، از ابن عبّاس و مجاهد و عطا نقل شده است؛ ولى احاديث، همين نظر مشهور را تأييد مى كنند.
در باره ی زمان وقوع اين معجزه الاهى و ايستادن ابراهيم عليه السلام بر اين سنگ، اختلاف نظر هست. بعضى آن را هنگام بناى كعبه و بالا بردن پايه هاى كعبه مى دانند و معتقدند كه حضرت ابراهيم عليه السلام بر آن مى ايستاده است تا بتواند قسمت بالايى ديوار كعبه را بسازد. دسته دوم مى گويند: حضرت ابراهيم عليه السلام هنگام اعلان حج، جهت امتثال امر (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَج)، بر روى اين سنگ ايستاد. در اين زمينه اقوال ديگرى هم وجود دارد كه از جمله آنها قول قفّال است كه مى گويد اين سنگ، در تمام واقعه هاى ذكر شده، مورد استفاده حضرت ابراهيم عليه السلام قرار گرفته است.
توضيحى درباره ی جايگاه مقام ابراهيم
تغيير مكان «مقام ابراهيم»، از مسلّمات تاريخ است و بسيارى از كتابهاى سيره و حديث و تاريخ، آن را از مكان كنونى اش به كعبه نزديكتر و يا حتّى چسبيده به آن دانسته اند.
بر طبق آنچه از برخى احاديث، به دست مى آيد، ابتدا در جاهليت، آن را از كعبه دورتر بردند و سپس پيامبر صلى الله عليه و آله آن را پس از فتح مكّه به جاى نخستينش باز گرداند؛ يعنى همان مكانى كه ابراهيم عليه السلام آن را در آن جا نهاده بود. سپس عمر، آن را به مكانى كه هم اكنون قرار دارد، انتقال داد. در علّت اين انتقال، اختلاف كردهاند: برخى آن را به جهت سيلى مى دانند كه مقام را با خود بُرد، برخى ديگر به جهت توسعه دادن مكان طواف و برخى به جهت اين كه زير پاى طواف كنندگان قرار نگيرد.
حجر الأسود
الف- حجر الأسود، دست خدا
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حجر، دست خداست. هر كس بخواهد، به وسيله ی آن با خدا دست مى دهد.
• اين گفته، مجازى است و منظور اين است كه حجرالأسود، جهتى از جهات تقرّب به خداوند است. هر كس آن را استلام كند و به آن دست بزند، به طاعت خداوند متعال نزديك شده است و گويى به آن چسبيده و در كنارش است. پس امام- كه درود و سلام بر او باد-، دست راست را به جاى طاعت گذاشته كه با آن، به خداوند سبحان، تقرّب حاصل مىشود و البته به طريق مَجاز و وسعت در معنا؛ زيرا خوى عرب چنين است كه هر گاه كسى از آنها بخواهد به دوستش نزديك شود و با او در آميزد و مأنوس باشد، با وى مصافحه مى كند و دستش را در دستِ او مى گذارد. ما در باره ی خداوندِ متعالِ قديمِ ازَلى، مى دانيم كه نزديك شدن به او محال است. پس لازم است كه براى نزديكى جُستن به او، از طريق طاعت و رضايت او وارد مى شويم. آن حضرت- كه درود و سلام بر او باد-، وقتى دست راست را مطرح كرده، در پىِ آن، پهلو و كنار را آورده تا حقّ فصاحت را به جا آورده باشد و بلاغت را به اوج رسانده باشد.
• ب- اصل حجر الأسود
• الكافى- به نقل از عقبه بن بشير- : امام باقر يا امام صادق عليهما السلام فرمود: «خداوند عز و جل ابراهيم را فرمان داد كه كعبه را بسازد و پايه هايش را بالا آورد و مناسك مردم را به آنان نشان دهد. ابراهيم و اسماعيل، هر روز، يك رديف مى ساختند تا به جايگاه حجر الأسود رسيدند».
امام باقر عليه السلام فرمود: «پس كوه ابو قُبَيس، ابراهيم عليه السلام را ندا داد:” تو نزد من، سپرده اى دارى”. آن گاه حجر الأسود را به او داد و وى آن را در جايگاهش نهاد».
• الخصال: امام على عليه السلام در پاسخ آن يهودى، در باره ی سؤالش از اوّلين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد، فرمود: «شما مى گوييد: آن است كه در بيت المقدّس است و دروغ مى گوييد. اوّلين سنگ، آن است كه آدم، آن را از بهشت، فرود آورد».
يهودى گفت: به خدا راست گفتى. اين مطلب به املاى موسى و خطّ هارون، در دست است.
• تفسير العيّاشى- به نقل از مُنذِر ثورى- : از امام باقر عليه السلام در باره ی حجر الأسود پرسيدم.
فرمود: «سه سنگ از بهشت فرود آمده اند: حجر الأسود كه به وديعت به ابراهيم سپرده شد، مقام ابراهيم و سنگ بنى اسرائيل».
• امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند، سنگ سفيد را به ابراهيم سپرد كه سفيدتر از كاغذ بود؛ ولى در نتيجه ی گناهان فرزندان آدم، سياه شد».
• ج- حجر الأسود در دوران عبد الملك
• كتاب من لا يحضره الفقيه: روايت شده كه چون حَجّاج از ساختن كعبه فارغ شد، از امام زين العابدين عليه السلام خواست كه حجر را در جاى خودش قرار دهد. ايشان نيز آن را گرفت و در جايگاهش نهاد.
• الخرائج و الجرائح: چون حَجّاج بن يوسف، به جهت جنگ با عبد اللَّه بن زبير، كعبه را ويران كرد، سپس آن را آباد كردند. وقتى كعبه را تجديد بنا نمودند و خواستند حجر الأسود را نصب كنند، هر يك از عالمان، قاضيان يا زاهدانشان كه آن را نصب مى كرد، سنگ مى لرزيد و مى افتاد و در جاى خود ثابت نمىماند. امام زين العابدين عليه السلام آمد و حجر الأسود را از دست آنان گرفت. بسم اللَّه گفت، سپس آن را بر جايش نهاد. سنگ در همان جا ثابت ماند و مردم تكبير گفتند.
به این ترتیب یکی از نشانه های حجّت واقعی خدا در روی زمین نصب حجر الأسود می باشد.
• د- حجر الأسود در عصر قِرمَطيان
• الخرائج و الجرائح- به نقل از جعفر بن محمّد بن قولويه-: در سال 339 ق- كه همان سالى است كه قرمطيان، حجر الأسود را در جاى خودش در كعبه نهادند-، چون در سفر حج به بغداد رسيدم، بزرگترين انديشه ام، اين بود كسى را كه حجر الأسود را در جاى خود مى نهد، در يابم. چون كه ماجراى كار او در كتابها خواهد آمد. نيز آن سنگ را حجّت خدا در زمان بر جايش خواهد نهاد، آن گونه كه در زمان حَجّاج، امام زين العابدين عليه السلام آن را در جايش قرار داد تا قرار گرفت.
به سختى بيمار شدم، آنچنان كه بيم جان داشتم. آنچه در نظر داشتم، فراهم نگشت.
كسى را به نام «ابن هشام»، نايب گرفتم و به او نامه مُهر شدهاى دادم. در نامه پرسيده بودم كه عمرم چه قدر خواهد بود و آيا مرگ من در همين بيمارى است يا خير؟ به آن نايب گفتم: خواسته ام اين است كه اين نامه به دست كسى برسد كه حجر الأسود را بر جاى خودش مى نهد و جواب نامه گرفته شود. تو را براى اين كار، نايب گرفته ام.
ابن هشام گفت: چون به مكّه رسيدم و تصميم بر آن شد كه حجر الأسود را به جاى خود باز گردانند، مَبلغى به خُدّام خانه خدا دادم كه توانستم جايى باشم كه قرار دهنده حجر الأسود را بر جايش ببينم. كسى را هم از خدّام، قرار دادم كه مانع فشار مردم بر من شود.
هر كس كه مى خواست حجر الأسود را بر جاى خود نهد، مى لرزيد و قرار نمى گرفت. جوانى گندمگون و زيباروى آمد و آن را گرفت و در جايش نهاد كه قرار گرفت، چنان كه گويا اصلًا از جايش جدا نشده است. صداها برخاست. آن جوان خواست كه از در مسجد بيرون رود. از جايم برخاسته در پى او رفتم و مردم را از راست و چپ خود كنار مى زدم، تا آن جا كه پنداشتند ديوانه ام. مردم برايم راه مى گشودند و چشمم از او جدا نمى شد، تا آن كه از مردم، جدا شد. من در پى او شتاب مى كردم و او آرام مى رفت و من به او نمى رسيدم. چون به جايى رسيدم كه جز من كسى نبود كه او را ببيند، ايستاد و رو به من كرد و فرمود: «آنچه همراه دارى، بده». نامه را به او دادم. بى آن كه به آن بنگرد، فرمود: «به او بگو: از اين بيمارى، هراسى نداشته باش. مرگ تو نيز پس از سى سال خواهد بود». مدهوش شدم. توان حركت نداشتم و او مرا گذاشت و برگشت.
حِجْر اسماعيل و آداب آن
• امام صادق عليه السلام: حجر، خانه اسماعيل است و قبر هاجر و اسماعيل در آن قرار دارد
• امام صادق عليه السلام: اسماعيل- كه درود خدا بر او باد- در صدو سى سالگى از دنيا رفت و در حجر، همراه مادرش دفن شد.
• الكافى- به نقل از معاويه بن عمّار-: از امام صادق عليه السلام در باره ی حجر پرسيدم كه: آيا جزء كعبه است، يا بخشى از كعبه در آن است؟
• فرمود: «نه، حتّى به اندازه چيده ی يك ناخن هم؛ ليكن اسماعيل عليه السلام مادرش را آن جا به خاك سپرد. چون دوست نداشت كه پا بر روى آن بگذارند، دور آن حصارى كشيد.
قبور پيامبرانى هم در آن جاست
• امام صادق عليه السلام: در حجر، نزديك ركن سوم، دخترانِ دوشيزه اسماعيل دفن شده اند.
• الكافى- به نقل از ابو بلال مكّى- : امام صادق عليه السلام را ديدم كه از سمتِ درب كعبه، وارد حجر شد و به فاصله دو ذراع از كعبه به نماز ايستاد. گفتم: هيچ يك از خاندان تو را نديدهام كه در مقابل ناودان، نماز بخواند.
فرمود: «اين جا محلّ نماز شَبَّر و شَبير، پسران هارون عليه السلام است».
• كمال الدين: ابو نعيم انصارى از امام زمان عليه السلام روايت كرده است كه امام عليه السلام با اشاره به حِجر و به سمت ناودان فرمود: «امام زين العابدين عليه السلام در سجده خود در اين مكان مى گفت: بنده ناچيزت، در آستان توست. نيازمندت، به آستان توست. از تو مى خواهم آنچه را كه جز تو بر آن، توانا نيست».
• المناقب، ابن شهر آشوب- به نقل از طاووس فقيه- : امام زين العابدين عليه السلام را در حِجر ديدم كه نماز مى خواند و چنين دعا مى كرد: «بنده ناچيز تو، به درگاه توست. اسير تو، در آستانه توست. نيازمند تو، به درگاه توست. گداى تو، به آستانه توست. نزد تو شكايتى دارد، كه بر تو پنهان نيست» و در حديثى است «مرا از درگاهت باز نگردان».
• الاصول الستّه عشر- به نقل از على بن مزيد بيّاع سابُرى- : امام صادق عليه السلام را در حِجر، زير ناودان ديدم كه رو به طرف كعبه، دستان خويش را گشوده بود و چنين دعا مى كرد: «خدايا! بر ناتوانى و بيچارگى من، ترحّم كن. پروردگارا! مرا از رحمت خويش، دو نصيب عطا كن و از روزىِ گسترده ات بر من ببار و شرّ فاسقانِ جن و انس و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من دور كن.خدايا! روزىِ مرا گشاده گردان و بر من سخت مگير.خدايا! بر من رحمت آر و عذابم مكن. از من خشنود باش و بر من خشم مگير. تو شنواى دعا و نزديك و اجابت كنندهاى».
حَطيم
• الكافى- به نقل از معاويه بن عمّار-: از امام صادق عليه السلام در باره ی حطيم پرسيدم. فرمود: «ميان حجر الأسود و درِ كعبه است». پرسيدم: چرا به آن، حَطيم مى گويند؟ فرمود: «چون در آن جا مردم همديگر را فشار مى دهند».
• الكافى- به نقل از ابوبلال مكّى- : امام صادق عليه السلام را ديدم كه بر گرد كعبه طواف كرد. سپس ميان درِ كعبه و حجر الأسود، دو ركعت نماز خواند. گفتم: هيچ يك از شما را نديده ام كه اين جا نماز بخواند! فرمود: «اين جا، همان جاست كه توبه آدم پذيرفته شد».
• امام صادق عليه السلام- آن گاه كه حلبى از ايشان در باره حِجر پرسيد- : شما آن را حَطيم مى ناميد. آن جا محلّ گوسفندان اسماعيل بود و مادرش را آن جا دفن كرد و خوش نداشت كه پا بر آن گذاشته شود. پس دور آن را حصارى كشيد. قبر پيامبرانى هم در آن جاست.
مُلتزَم
• امام صادق عليه السلام: چون آدم، خانه ی خدا را طواف كرد و به ملتزم رسيد، جبرئيل عليه السلام به او گفت: «اى آدم! در اين مكان به گناهان خويش در برابر خدا اعتراف كن» …. پس خداوند عز و جل به او وحى كرد: «اى آدم! گناه تو را آمرزيدم». گفت: پروردگارا! براى فرزندان و ذريّه ام [را نيز]؟ خداوند عز و جل به او وحى كرد: اى آدم! هر يك از ذريّه ی تو كه اين جا بيايد و به گناهانش اقرار كند و توبه نمايد، هم چنان كه تو توبه كردى، و سپس آمرزش بخواهد، او را مى آمرزم».
• امام على عليه السلام: كنار ملتزم، به گناهان خويش، چه آن چه در ياد داريد، يا آنچه يادتان نيست، اقرار كنيد و بگوييد: «آن چه را كه نگهبانانِ تو از گناهان ما حفظ كرده اند و ما فراموش كرده ايم، ببخشاى». همانا هر كس در اين جايگاه، به گناه خود اعتراف كند و آنها را بر شمارد و يادآورى كند و از خداوندْ آمرزش بطلبد، بر خداوند عز و جل است كه او را بيامرزد.
• امام صادق عليه السلام: هر گاه امام زين العابدين عليه السلام كنار ملتزم مى آمد، مى گفت: «خدايا! مرا گروه هايى از گناهان و گروه هايى از خطاهاست و نزد تو گروه هايى از رحمت و آمرزش. اى كسى كه دعاى مبغوض ترين افراد نزد خود را اجابت كرد، آن گاه كه گفت: (أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ خدايا! مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، مهلت بده)! دعاى مرا هم مستجاب كن و با من چنين و چنان كن …».
• الكافى- به نقل از معاويه بن عمّار- : هر گاه امام صادق عليه السلام به ملتزم مى رسيد، به غلامانش مى فرمود: «از من فاصله بگيريد، تا در اين مكان، نزد پروردگارم به گناهانم اقرار كنم. اين جا، جايى است كه هيچ بنده اى به گناهان خود نزد پروردگارش اعتراف نكرد و از خدا آمرزش نخواست، مگر آن كه خداوند، او را آمرزيد».
• امام صادق عليه السلام: هر گاه از طواف خود، فارغ شدى و به آخر كعبه- در مقابل مستجار، اندكى به ركن يمانى مانده- رسيدى، دستان خود را بر كعبه بگستر، شكم (بدن) خويش را به آن بچسبان و صورتت را بر كعبه بگذار و بگو: «خدايا! خانه، خانه توست. بنده، بنده توست و اين جا، جايگاه كسى است كه از دوزخ به تو پناه مى آورد».
سپس نزد پروردگار به آن چه كرده اى، اقرار كن. به يقين، هيچ بنده مؤمنى نيست كه در اين جا به گناهان خود در مقابل خدا اقرار كند، مگر آن كه خدا او را مى آمرزد، اگر بخواهد.و مى گويى: «خدايا! رحمت و گشايش و عافيت، از جانب توست. خدايا! عمل من اندك است. آن را برايم بيفزاى و آن چه را كه تو از آن آگاهى و بر مردم پوشيده است، ببخشاى».آن گاه از آتش، به خدا پناه مى برى و [سپس] هر چه مى خواهى، براى خود دعا كن؛ سپس ركن يمانى را لمس كن و سراغ حجر الأسود برو.
مُستَجار
• مُستَجار: درِ غربى كعبه است كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن را در پشت كعبه بنا نهاد و قريش، هنگام تجديد بناى كعبه، آن را مسدود كردند. جاى اين در، كنار مُلتزَم است و آداب و دعاهاى ويژه آن نيز همان دعاها و آداب ملتزم است. از اين رو، محدّثان و فقيهان، آن را با ملتزم، يكى دانسته اند. تنها يك روايت، با سندى نامعتبر، مستجار را ميان حجر الأسود و در كعبه دانسته است.
• امام صادق عليه السلام: ابراهيم، كعبه را ساخت … و براى آن، دو در قرار داد: درى به مشرق و درى به مغرب. مستجار، درى است كه رو به مغرب است.
• امام زين العابدين عليه السلام: آدم چون به زمين فرود آمد، كعبه را طواف نمود. كنار مستجار كه رسيد، به كعبه نزديك شد و دستان خود را به سوى آسمان، بلند كرد و گفت:
پروردگارا! مرا ببخشاى.ندا آمد: «تو را بخشودم».گفت: خدايا! فرزندانم را نيز.ندا آمد: «اى آدم! هر يك از فرزندان تو كه سراغ من آيد و گناه خويش را اين جا آورد، گناهش را مى آمرزم».
• قرب الإسناد- به نقل از على بن جعفر-: برادرم [موسى بن جعفر عليه السلام] را ديدم كه دو يا سه طواف مى كرد (هر كدام، هفت دور) و طوافها را به هم مى پيوست، جز اين كه در مستجار مى ايستاد و سرِ هر هفت دور، دعا مى كرد و سراغ حجر الأسود مى آمد و آن را لمس مى كرد. سپس طواف مى كرد.
ركن يمانى
• امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا جز ركن حجر الأسود و ركن يمانى را لمس نمى كرد. سپس اين دو ركن را مى بوسيد و صورت بر آنها مى گذاشت. پدرم را نيز ديدم كه چنين مى كرد.
• الكافى- به نقل از ابو مريم- : با امام باقر عليه السلام مشغول طواف بودم. در هيچ يك از طواف هايش به ركن يمانى نمى رسيد، مگر آن كه آن را لمس مى كرد و سپس مى گفت: «خدايا! به سويم باز گرد [و توفيقى ده] تا توبه كنم و مرا نگهدار تا دوباره به گناه بر نگردم».
• امام صادق عليه السلام: ركن يمانى، درى از درهاى بهشت است. خداوند، آن را از وقتى كه گشوده، نبسته است.
• امام صادق عليه السلام: ركن يمانى، درِ ماست كه از اين در، وارد بهشت مى شويم.
• الكافى- به نقل از زيد شحّام (ابو اسامه)-: با امام صادق عليه السلام مشغول طواف بودم. هر گاه به حجر الأسود مى رسيد، دست به آن مى كشيد و آن را مى بوسيد و هر گاه به ركن يمانى مى رسيد، خود را به آن مى چسباند. گفتم: فدايت شوم! به حجر الأسود دست مى كشى؛ ولى خود را به ركن يمانى مى چسبانى؟
فرمود: «پيامبر خدا فرمود:” هرگز سراغ ركن يمانى نيامدم، مگر آن كه جبرئيل را ديدم كه پيش از من، خود را به آن چسبانده است”»
• امام صادق عليه السلام- آن گاه كه از كنار ركن يمانى مى گذشت-: در اين جا فرشته اى است كه شنوايىِ اهل زمين، به او داده شده است. هر كس وقتى به اين جا مى رسد بر پيامبر صلى الله عليه و آله صلوات بفرستد، درود او را به پيامبر مى رساند.
• امام صادق عليه السلام: خداوند عزوجل، فرشته ذِكرگويى را بر ركن يمانى مأمور ساخته كه دعاهاى شما را آمين مى گويد.
زمزم
الف- نام هاى آن
• امام صادق عليه السلام: نامهاى زمزم، عبارتاند از: قدمگاه جبرئيل، چاه اسماعيل، چاه عبد المطّلب، زمزم، بَرّه (پُرخير و سودمند)، مَضنونه (نفيس و ارزشمند)، رَواء (مايه سيرابى و آبرو)، شُبعه (سير كننده)، طعام، مَطعَم، شفاى بيمارى.
• امام صادق عليه السلام: نامهاى زمزم، عبارتاند از: قدمگاه جبرئيل، آبخورى اسماعيل، چاه عبد المطّلب، زمزم، مورد بخل واقع شده، آبشخور، غذاى پر بركت، و شفاى بيمارى .
• امام صادق عليه السلام- در يادكرد قصّه هاجر-: چون روز بالا آمد، اسماعيل، تشنه شد و آب طلبيد. هاجر در وادىِ محلّ سعى ايستاد و ندا داد: آيا در اين وادى، همدمى هست؟ و اسماعيل از چشم هاجر، پنهان بود.
هاجر، به بلندى صفا رفت. سراب وادى، در نظرش درخشيد و پنداشت كه آب است. به وادى، فرود آمد و دويد. چون به محلّ سعى رسيد، [هنوز] اسماعيل از نظرش ناپديد بود.
اين بار، سراب در سوى صفا بر او جلوه كرد. باز هم در پى آب، به وادى فرود آمد و باز هم اسماعيل از نظرش ناپديد بود. دوباره به صفا باز گشت و نگاه كرد. اين كار را هفت بار انجام داد. نوبت هفتم كه او بر فراز مروه بود، به اسماعيل نگريست، در حالى كه از زير پايش آب، آشكار شده بود. [هاجر] باز گشت و ريگها را دور آن جمع كرد. چون آب در جريان بود، با آنچه اطرافش قرار داد، آب را جمع كرد. از اين رو «زمزم» ناميده شد.
ب- پيدايش آن
• امام صادق عليه السلام: چون ابراهيم روى گرداند [كه باز گردد]، هاجر گفت: اى ابراهيم! ما را به كه وا مى گذارى؟گفت: شما را به خداى اين بنا مى سپارم.
چون آب تمام شد و آن كودكْ تشنه گشت، هاجر بيرون شد، تا آن كه بر فراز صفا رفت و ندا داد: آيا در اين وادى ها كسى هست؟سپس فرود آمد، تا آن كه به مروه رسيد و همان گونه ندا داد. سپس در حال بازگشت به نزد فرزندش بود كه ناگهان ديد در زير پاشنه اسماعيل، آب است. آبها را جمع كرد و آب، همان جا رسوب كرد [و چشمه شد] و اگر آن را وا گذاشته بود، جارى مى شد.
• امام صادق عليه السلام: چون ابراهيم عليه السلام اسماعيل را در مكّه جا گذاشت، كودكْ تشنه شد. ميان صفا و مروه درختى بود. مادرش بيرون شد، تا آن كه بر صفا ايستاد و گفت: آيا در اين دشت كسى هست؟كسى پاسخش را نداد. رفت تا به مروه رسيد و گفت: آيا در اين وادى، همدمى هست؟پاسخى نشنيد. دوباره به صفا باز گشت و همان را گفت و اين كار را هفت بار انجام داد. از اين رو، خداوند آن را سنّت قرار داد.جبرئيل، نزد هاجر آمد و پرسيد: كيستى؟گفت: كنيز ابراهيم.گفت: به اميد چه كسى شما را اين جا وا گذاشته است؟گفت: اگر چنين مى گويى، [من نيز] به او هنگامى كه خواست برود، گفتم: اى ابراهيم! ما را به كه سپردى؟ و او گفت: به خداى عزوجل.جبرئيل گفت: شما را به كسى سپرده است كه شما را بس است.مردم از عبور از مكّه پرهيز داشتند؛ چون آب نبود. كودك با پاى خود به زمين زد و زمزم جوشيد. هاجر از مروه به سوى كودك باز گشت، در حالى كه آبْ جوشيده بود.شروع كرد به جمع كردن خاك در اطراف آب، تا جارى نشود و اگر آن را واگذاشته بود، آبِ جارى مى شد.چون پرندگان آب را ديدند، بر گِرد آن جمع شدند. كاروانى از يمن به قصد سفر گذشت. چون كاروانيان، پرندگان را ديدند، گفتند: پرندگان جز پيرامون آب، جمع نمى شوند. پس نزد آنان آمدند و به آنان آب و غذا دادند و خداوند عزوجل به اين وسيله روزىِ ايشان را جارى ساخت. مردم از مكّه عبور مىكردند و از طعام به آنان مى خوراندند و از آب، سيرابشان مى كردند.
• امام على عليه السلام: در حالى كه عبد المطّلب در حِجر، خواب بود، در خواب به او گفته شد: بَرّه را حفر كن.گفت: «بَرّه چيست؟» كه از نزد او رفت.
فردا وى باز در همان جا خوابيده بود كه در خواب، كسى نزد او آمد و گفت:مضنونه را حفر كن.گفت: «مَضنونه چيست؟» كه باز هم رفت.روز بعد هم [به همان جا] بر گشت و در خوابگاهش خوابيد. باز كسى نزد او آمد و گفت: طَيْبه را حفر كن.گفت: «طيبه چيست؟» كه باز هم رفت.فردا كه شد، وى به خوابگاه خود بر گشت و آن جا خوابيد. كسى نزد او آمد و گفت:زمزم را حفر كن.گفت: «زمزم چيست؟».گفت: نه خشك مى شود و نه آبش كم مى گردد. و آن گاه جايش را براى او توصيف كرد. [عبد المطلب] برخاست و همان جا را كه برايش توصيف كرده بود، كَند. قريش گفتند: اى عبد المطّلب! اين، چه كارى است؟گفت: «به حفر زمزم، مأمور شده ام».پس چون خاك را كنار زد و آب را ديدند، گفتند: اى عبد المطّلب! ما هم همراه تو در آن، سهمى داريم؛ چرا كه اين، چاه پدرمان اسماعيل است.گفت: «اين، از آنِ شما نيست. تنها از آنِ من است».
ج- فضيلت آن
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آب زمزم، شفاى هر دردى است.
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آب زمزم، شفاى دردى است كه به خاطر آن نوشيده شود.
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آب زمزم، بهترين آب روى زمين است.
د- نوشيدن آب آن
• المحاسن- به نقل از ابو ايّوب مدائنى، از يكى از اصحاب كه سند حديث را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است-: ابو الحسن (امام كاظم عليه السلام) هر گاه از آب زمزم مى نوشيد، مى فرمود: «به نام خدا. ستايش، براى خداست. شُكر، براى خداست».
• امام صادق عليه السلام: هر گاه كسى از طواف خود فارغ شد و دو ركعت نماز خواند، نزد زمزم برود و يك يا دو دلو آب بكشد و از آن بنوشد و بر سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد: «خداوندا! اين را علمى سودمند و روزى اى گسترده و درمان از هر درد و بيمارى قرار بده» و سپس نزد حجر الأسود بر گردد.
• على بن مهزيار: امام جواد عليه السلام را در شب زيارت ديدم. طواف نساء را انجام داد و پشت مقام، نماز خواند. سپس وارد زمزم شد و به دست خود با دلوى كه نزديك حجر الاسود بود آب كشيد و نوشيد و بر بخشى از تنش ريخت. سپس دو بار به درون زمزم سركشيد [و نگريست.] يكى از ياران ما به من خبر داده كه سال بعد نيز او را ديده كه چنين كرده است.
ه- اهداى آب زمزم
• امام باقر عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى در مدينه بود، درخواست مىنمود كه از آب زمزم برايش هديه بياورند.
بهترين مکان در مسجد الحرام
• كتاب من لا يحضره الفقيه- به نقل از ابو حمزه ثُمالى-: امام زين العابدين عليه السلام به ما فرمود:«كدام قطعه زمين، برتر است؟».گفتم: خدا و پيامبرش و فرزند پيامبرش داناترند.فرمود: «بهترين قطعه زمين، ميان رُكن و مقام است».
• ثواب الأعمال- به نقل از مَيسِر، در بيان سؤالاتى كه امام باقر عليه السلام از اصحاب خود پرسيد-:امام عليه السلام فرمود: «آيا مىدانيد كدام قطعه زمين، در نزد خداوند بامنزلتتر است؟».هيچ يك از ما پاسخى نگفت. خود ايشان، پاسخ خود را چنين داد: «آن، مكّه است كه خداوند، آن را به عنوان حرم خويش، پسنديده و خانه خود را در آن قرار داده است» و سپس فرمود: «آيا مى دانيد كه در نزد خداوند، حرمتِ كدام مكان مكّه، بيشتر است؟».كسى از ما چيزى نگفت. باز ايشان خود، پاسخ را چنين فرمود: «آن، مسجد الحرام است» و سپس پرسيد: «آيا مى دانيد حرمتِ كجاى مسجد الحرام، بيشتر است؟».كسى از ما پاسخ نداد. خود ايشان فرمود: «ميان ركنِ حجر الأسود و مقام ابراهيم و درِ كعبه. اين جايگاه، حَطيم اسماعيل است. آن، جايى است كه اندك گوسفندانش را غذا مى داد و در آن، نماز مى خواند»
• الكافى- به نقل از ابو عُبَيده-: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا نماز در همه جاى حرم، يكسان است؟فرمود: «اى ابو عبيده! نماز در همه جاى مسجد الحرام، يكسان نيست. چگونه در همه جاى حرم، يكسان باشد؟».پرسيدم: پس كدام جايش برتر است؟فرمود: «ميان درِ كعبه و حجر الأسود».
• امام صادق عليه السلام: اگر برايت فراهم شد كه همه نمازهاى واجب و غير واجب را در حَطيم بخوانى، بخوان؛ چرا كه برترين جاى نقطه روى زمين است.
• الكافى- به نقل از زراره-: از امام عليه السلام پرسيدم: مردى در مكّه نماز مىخوانَد. رو به قبله مى ايستد؛ ولى مقام ابراهيم را پشت سر خود قرار مى دهد.
فرمود: «اشكالى ندارد. مى تواند هر جاى مسجد نماز بخواند، جلوى مقام يا پشت آن، و بهترين جا، حَطيم و حِجر و كنار مقام است و حَطيم، مقابل درِ كعبه است».
• الكافى- به نقل از حسن بن جَهم-: از امام رضا عليه السلام پرسيدم: كدام جاى مسجد الحرام براى نماز خواندن، برتر است؟فرمود: «حَطيم، ميان حجر الأسود و درِ كعبه».
گفتم: در مرتبه بعد، كجا برتر است؟فرمود: «كنار مقام ابراهيم».پرسيدم: در مرتبه بعد، كجا؟فرمود: «داخل حِجر».پرسيدم: پس از آن، كجا؟فرمود: «هر جا كه به كعبه نزديكتر باشد».
مدفن پيامبران در مسجد الحرام
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از ميان پيامبران، هر پيامبرى كه امّتش هلاك مى شدند، به مكّه مى آمد و با همراهانش تا زمان مرگ، در آن به عبادت مى پرداختند.
نوح، هود، صالح و شعيب، در مكّه از دنيا رفتند و قبرهاشان ميان زمزم و حجر الأسود است.
• امام باقر عليه السلام: مابين ركن و مقام، پُر است از قبور پيامبران. آدم نيز در حرم خداى عزوجل است.
• امام صادق عليه السلام: ميان ركن يمانى و حجر الأسود، هفتاد پيامبر، مدفون اند.
آرايش و پوشش كعبه
• امام صادق عليه السلام: آدم عليه السلام كسى بود كه كعبه را ساخت و بنيان آن را نهاد و اوّلين كسى بود كه آن را با مو پوشاند و اوّلين كسى بود كه حج گزارد. سپس تُبَّع، پس از آدم، آن را با پوشش چرمين پوشاند. سپس ابراهيم عليه السلام آن را با پوششى بافته شده از شاخ و برگ خرما پوشاند و نخستين كسى كه بر آن جامه پوشاند، سليمان بن داوود عليهما السلام بود، كه با پارچه سفيد قبطى، آن را پوشاند.
• نهج البلاغه: در دوران عمر، چون نزد او سخن از آرايش هاى (پوششهاى) كعبه و فراوانى آنها گفته شد، گروهى گفتند: كاش آنها را برگيرى و سپاه مسلمانان را تجهيز كنى كه پاداش آن، بيشتر است. كعبه، آرايش براى چه مى خواهد؟!عمر، تصميم به اين كار گرفت و از امير مؤمنان عليه السلام در اين باره پرسيد.
فرمود: «وقتى اين قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، اموالْ چهار بخش بودند. اموال مسلمانان، كه آن را طبق سهم معيّن، ميان وارثان تقسيم كرد؛ غنائم، كه آن را بين مستحقّان آن، تقسيم كرد؛ خُمس، كه خدا آن را در جايى خاص قرار داد؛ و صدقات (زكات)، كه آن را هم خداوند، تعيين كرد.
آن روز، پوششهاى (زيورهاى) كعبه بر كعبه بود: ولى خداوند، آن را بر همان حال وا گذاشت و از روى فراموشى نبود كه آن را واگذاشت و جايى هم از او پنهان نماند. پس بگذار همان جا كه خدا و پيامبرش قرار داده، باقى بماند».
عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا شده بوديم. و پوششها را به همان حال گذاشت.
• امام باقر عليه السلام: على بن ابىطالب عليه السلام همه ساله، از عراق، پوشش كعبه را مى فرستاد.
تبرّك جستن به پوشش كعبه
• الكافى- به نقل از عبد الملك-: از امام كاظم عليه السلام در باره مردى پرسيدم كه مقدارى از پوشش كعبه را خريده و با بخشى از آن، نياز خود را برطرف ساخته است؛ ولى بخشى هم در دست او مانده است. آيا مىتواند آن را بفروشد؟ فرمود: «آنچه را مىخواهد، بفروشد و آنچه را نمىخواهد، هديه دهد و از آن سود ببرد و بركت آن را بطلبد».گفتم: آيا مى توان با آن، مرده را كفن كرد؟فرمود: «نه»
• الكافى- به نقل از عبد الملك بن عُتبه-: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: «آنچه از پوشش كعبه به دستمان مىرسد، آيا مىتوانيم بخشى از آن را بپوشيم؟ فرمود: «مى توان براى كودكان، قرآنها و بالش از آن استفاده كرد. [مىتوانى] به خواست خدا بدين وسيله بركت بجويى».
• امام صادق عليه السلام: اشكالى ندارد كه از ديباى كعبه بر گرفت و آن را روكش قرآن يا جانماز ساخت و روى آن نماز خواند.
فضيلت نگاه به كعبه
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نگاه به كعبه، عبادت است.
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نگاه به كعبه از روى محبّت به آن، عبادت است و خطاها را كاملًا از بين مى برد.
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در چهار مورد، درهاى آسمان گشوده مى شوند و دعا مستجاب مى گردد: …، [يكى هم] هنگام ديدن كعبه.
• امام على عليه السلام: هر گاه براى حجّ خانه خداى عزّ وجلّ بيرون شديد، به خانه خدا بسيار بنگريد؛ چرا كه براى خداوند، صد و بيست رحمت در كنار خانه خويش است:شصت رحمت براى طواف كنندگان، چهل رحمت براى نمازگزاران و بيست رحمت براى نگاه كنندگان.
• امام صادق عليه السلام: هر كس به كعبه بنگرد، پيوسته براى او حسنه نوشته مى شود و گناه از او محو مىشود، تا آن كه نگاهش را از كعبه برگيرد.
• امام صادق عليه السلام: از كمترين پاداشى كه براى نگاه به كعبه است، اين است كه خداوند براى هر نگاه، حسنه مىبخشد و گناهى مى زدايد و درجهاى براى او بالا مىبرد.
• امام صادق عليه السلام: هر كس با معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را به همان گونه بشناسد كه حق و حرمت كعبه را مىشناسد، خداوند، گناهانش را مى آمرزد و او را در برابر اندوه دنيا و آخرت، كفايت مى كند.
وجوب حج و شرطهاى آن
قرآن
• «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»؛ براى خداست به عهده مردم، حجّ خانه خدا، هر كس كه بتواند راهى بِدان بيابد. و هر كه كفر ورزد، همانا خداوند از جهانيان، بىنياز است.
حديث
• امام على عليه السلام: -خداوند- حجّ خانه خويش را بر شما واجب كرده است؛ خانهاى كه آن را قبله مردم قرار داده…، حقّ آن را فريضه و حجّ آن را واجب كرده و زيارتش را بر شما نوشته (لازم دانسته) است. خداوند سبحان مىفرمايد: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ؛ براى خداست، به عهده مردم، حجّ خانه خدا، هر كس كه بتواند راهى بِدان بيابد. و هركه كفر ورزد، همانا خداوند از جهانيان، بىنياز است.
• امام باقر عليه السلام: اسلام بر پنج چيز، استوار شده است: بر نماز و زكات و حج و روزه و ولايت.
• الكافى- به نقل از عمر بن اذَينه-: از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خدا پرسيدم:(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ؛ حج و عمره را براى خدا تمام كنيد).
• فرمود: «مقصود از تماميّت اين دو، انجام آنها و پرهيز از چيزى است كه مُحرِم در اين دو، از آن پرهيز مىكند».
• الكافى- به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج-: به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا حج بر توانگر و فقير، واجب است؟ فرمود: «حج، بر عهده همه است، چه بزرگ و چه كوچك. پس هر كه عذرى داشته باشد، خداوند او را معذور داشته است».
• امام صادق عليه السلام: حجّ خانه خدا، بر هر كس كه استطاعت داشته باشد، واجب است و آن (استطاعت)، همان توشه، وسيله سفر و تن درستى است و اين كه انسان چيزى داشته باشد كه براى خانوادهاش بگذارد و نيز پس از بازگشت از حج هم، چيزى داشته باشد .
• امام صادق عليه السلام: هر كس حَجّه الإسلام (حج واجب) را انجام دهد، گِرهى از آتش را از گردن خويش گشوده است.
حکمت حج
قرآن
• «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» خداوند، كعبه، بيت الحرام، را وسيله برپايى براى مردم قرار داد.
«لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ؛ «مردم را براى حج فرا بخوان، كه از هر راه دورى، پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى، به سوى تو آيند تا منافع خويش را شاهد باشند و در روزهايى معيّن، نام خدا را بر آنچه خداوند از چارپايانْ روزىشان كرده است، ياد كنند. پس، از آنها بخوريد و به بيچارگانِ فقير هم بخورانيد).
حديث
• امام على عليه السلام: و [خداوند،] حجّ خانه خويش را بر شما واجب كرده است؛ خانهاى كه آن را قبلهگاه مردم قرار داده است. حجگزاران، همچون ازدحام چارپايان، به اين خانه وارد مىشوند و همچون روى آوردن كبوتران [به آشيانه]، مشتاقانه به سوى آن مىشتابند.خداى سبحان، حج را نشانه تواضع مردم در پيشگاه عظمتش و [نشانه] پذيرش آنان نسبت به شُكوهش قرار داده است و از بندگان خويش، شنوايانى را برگزيده كه دعوت او را لبّيك گفته و سخن او را پذيرفتهاند و در جايگاههاى پيامآوران او ايستادهاند و [با طواف خويش،] شبيه فرشتگانى شدهاند كه بر گردِ عرش خدا در طوافاند. در تجارتخانه خداپرستى، سود فراوان به دست مىآورند و به سوى ميعادگاهِ بخشايشِ خداوند مىشتابند.خداوند متعال، حج را پرچم افراشته اسلام و پناهگاه امنِ پناهجويان قرار داده است.
• امام على عليه السلام- در خطبه قاصعه-: آيا نمىبينيد كه خداوند عزوجل، پيشينيان را از زمان آدم عليه السلام تا آخرين انسانهاى اين عالم، به وسيله سنگهايى آزمود كه نه زيان مىرسانند و نه سود، نه مىبينند و نه مىشنوند. پس آنها را خانه خويش (بيت اللَّه الحرام) قرار داده، كه مايه استوارى مردم است.
و آن (بيت اللَّه الحرام) را در سرزمينى سنگلاخ و كمخاك و كلوخ، در درّهاى تنگ و كمآب، ميان كوههايى خشن و ريگهايى نرم و چشمههايى كمآب و روستاهايى پراكنده و بىباران قرار داد، كه چارپايان در آن جا فربه نمىشوند.آن گاه به آدم عليه السلام و فرزندان او فرمان داد كه رو به سوى آن آورند. پس خانه خدا، مقصدى براى سفرها و سرمنزلى براى بار انداختن آنان شد. دلها از همه سو، از بيابانهاى خشك و به هم پيوسته و جزاير پراكنده درياها و عمق درّهها، با فروتنى، لا إله إلّااللَّهگويان و هَروَلهكنان به سوى آن شتافتند. غبارآلوده و ژوليدهموى، جامهها و روبندها را برون آوردند و پشت سر افكندند و زُلف از سر تراشيدند، كه خداوند، آنان را چنين آزمود، با امتحانى بزرگ و آزمونى سخت و آزمايشى دشوار و گزينشى كارآمد و تواضعى روشن، و خداوند، آن را از روى مهربانى، سبب رحمت خويش و مايه و وسيله رسيدن به بهشت و موجب آمرزش خويش و آزمون مردم قرار داد.و اگر خداوند متعال، خانه خود و عبادتگاههايش را در ميان باغستانها و نهرها و زمينهايى هموار و سرسبز و پرميوه و آباد و كشتزارهاى شاداب و آبادىهاى به هم پيوسته و دشتهايى خرّم و گندمزارهايى انبوه و بوستانهايى سرسبز و زمينهايى حاصلخيز و خرّم و جادههايى آباد و باغهايى فراوان قرار مىداد، پاداش، به خاطر آسانى امتحان، كم مىشد.و اگر پايههاى اين خانه و سنگهاى بنايش از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و با درخشش و روشنايى بود، در سينهها كمتر شك پديد مىآمد و تلاش ابليس براى تسلّط بر دلها كاسته مىشد و مردم نيز كمتر گرفتار شك مىشدند؛ ولى خداى عزوجل، بندگان خود را با شدائد گوناگون مىآزمايد و آنان را با مشكلات رنگارنگ، به بندگى مىكشد و با ناگوارىهاى مختلف امتحان مىكند، تا تكبّر را از دلهايشان بيرون بَرد و فروتنى را در جانهايشان قرار دهد و اينها را دريچههايى گشوده به سوى فضل خويش و ابزارى مهيّا براى بخشايش و آزمايش خود، قرار دهد.
• الكافى- به نقل از عيسى بن يونس-: ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود.سپس از مسير توحيد منحرف شد ….او نزد امام صادق عليه السلام آمد و نشست … و گفت: تا كِى اين خرمن را با پاها مىكوبيد و به اين سنگ، پناه مىآوريد و اين خانه افراشته از آجر و كلوخ را مىپرستيد و همچون شتران فرارى، دور اين خانه، هروله مىكنيد؟ هر كس در اين باره بينديشد، مىداند كه اين كار را كسى غير فرزانه و بىانديشه بنيان نهاده است. پس بگو، كه تو، رئيس اين آيين و قلّه آنى و پدرت پايه و نظام آن است.
• امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند، هر كس را گمراه و كوردل سازد، حق را برايش ناخوش مىدارد و [حق] به كامش گوارا نمىآيد و شيطان، سررشتهدار و همنشين او مىشود و او را به وادىِ هلاكت مىكشاند و از آن بيرونش نمىآورد.اين، خانهاى است كه خداوند به وسيله آن، بندگانش را به پرستش خود، فرا خوانده است تا در انجام آن، ميزان طاعتشان را بيازمايد. از اين رو بندگان را به بزرگداشت و زيارت آن تشويق كرده و آن را جايگاه پيامبران و قبلهگاه نمازگزاران قرار داده است. پس آن، شعبهاى از رضاى خدا و راهى به سوى آمرزش اوست كه بر راستاى كمال و كانون عظمت و جلال، استوار شده است.
• علل الشرائع- به نقل از ابان بن عثمان، با يك واسطه-: به امام باقر عليه السلام گفتم: چرا به حج، حج گفته شده است؟فرمود: فلانى حج كرد، يعنى: رستگار شد.
• الكافى- به نقل از سَلَمَة بن مُحرِز-: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه مردى به نام ابو الوَرد آمد و به امام صادق عليه السلام گفت: رحمت خدا بر تو باد! كاش بدن خويش را از كجاوه [و رنج سفر،] آسوده مىساختى!
• امام صادق عليه السلام فرمود: «اى ابو الوَرد! من دوست دارم شاهد” منافعى” باشم كه خداى متعال فرموده است: (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ؛ تا شاهد منافعى براى خود باشند). همانا هيچ كس در حج حضور نمىيابد، مگر آن كه خداوند، او را سود مىبخشد. شما، آمرزيده بر مىگرديد؛ ولى ديگران، خانواده و ثروتشان حفظ مىشود».
• الكافى- به نقل از ربيع بن خَيثَم-: امام صادق عليه السلام را در حالى ديدم كه به شدّت بيمار بود و ايشان را داخل تخت روان، دور كعبه طواف مىدادند. پس هر گاه به ركن يمانى مىرسيد، دستور مىداد تا او را بر زمين بگذارند. پس دستش را از دريچه آن تخت روان، بيرون مىآورد و بر زمين مىكشيد و سپس مىفرمود: بلندم كنيد.چون اين كار را چند بار، در هر دور انجام داد، به ايشان گفتم: فدايت شوم، اى پسر پيامبر! اين كار برايتان دشوار است.فرمود: از خداوند شنيدهام كه مىفرمايد: «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ؛» تا شاهد منافعى براى خودشان باشند.پرسيدم: منافع دنيا، يا منافع آخرت؟فرمود: همه –آنها-
• امام رضا عليه السلام- در پاسخ سؤالهاى محمّد بن سنان نوشت-: علّت حج، ورود به [ميهمانسراى] خداى متعال و طلب افزايش و بيرون آمدن از گناهان است و براى آن كه از گذشته توبه كند و عمل از سر گيرد. و نيز در حج، خرج كردنِ ثروتها و رنج و خستگى و باز داشتن بدنها از خواستهها و لذايذ و در عبادت، به خدا نزديك شدن و فروتنى و كرنش و مذلّت [در پيشگاه حق] و بيرون آمدن در گرما و سرما و ايمنى و ترس است، به صورت حركتى پيوسته. نيز در حج، براى همه مردم، منافعى است و شوق و كشش و بيم به سوى پروردگار سبحان است.و [در حج،] رها كردن سنگدلى و بُخل و غفلت و نااميدى است و تجديد حقوق و باز داشتن جانها از فساد و سود بردن هر كه در شرق و غرب و خشكى و درياست:چه حجگزار و چه تاجر و وارد كننده كالا و فروشنده و خريدار و كاسب و بينوايى كه حج نمىگزارند، و همچنين رفع نيازهاى مردم اطراف و جاهايى است كه مىتوانند در آن جا گرد آيند، تا منافع خويش را شاهد باشند.
• علل الشرائع- به نقل از هشام بن حكم-: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: به چه علّت، خداوند بندگان را مكلّف ساخته كه حج بگزارند و كعبه را طواف كنند؟فرمود: خداوند، مردمان را آفريد… و به آنان آنچه را كه فرمانبردارى در دين است و مصلحت آنان در كار دنيايشان است، فرمان داد. پس در حج، گرد آمدن از شرق و غرب را قرار داد تا يكديگر را بشناسند و هر كدامشان كالاهاى تجارتى را از شهرى به شهرى ببرند تا از اين رهگذر، كرايه دهنده و شتربان، سود ببرند و تا آن كه نشانههاى پيامبر خدا و اخبار او شناخته و ياد شوند و فراموش نگردند. و اگر هر قومى به شهرهاى خودشان و آنچه در آنهاست، اتّكا مىكردند، هلاك مىگشتند و شهرها ويران مىشدند و جذبِ كالا و سود بردنها از بين مىرفت و از خبرها آگاه نمىشدند. اين است علّت حج!
• امام صادق عليه السلام: تا وقتى كعبه برپاست، دين هم برپاست.
• حضرت فاطمه عليها السلام: خداوند، ايمان را براى پاك شدن از شرك،… و حج را به خاطر جلوهبخشى دين، واجب ساخته است.
• فضيلت حج
• الف- پاسخ دادن به دعوت ابراهيم عليه السلام
• قرآن
• وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ؛ ميان مردم، اعلام حج كن تا مردم، پياده و سوار بر هر مركب لاغر، از هر راه دورى بيايند.
• حديث
• امام باقر عليه السلام: چون خداوند- جلّ جلاله- به ابراهيم عليه السلام فرمان داد كه ميان مردم نداى حج سر دهد، او بر «مقام» ايستاد و بالاى آن رفت، تا اين كه رو به روى كوه ابو قُبَيس قرار گرفت. پس در ميان مردم، به حج ندا داد و به گوش همه آنان كه تا برپايىِ قيامت، در صلب مردان و رحم زنان هستند، رساند.
• قرب الإسناد- به نقل از على بن جعفر-: از امام كاظم عليه السلام علّت وجوبِ لبّيك گفتن را پرسيدم.
• فرمود: چرا كه ابراهيم عليه السلام، آنگاه كه خداوند- تبارك و تعالى- فرمود: وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا؛ در ميان مردم، نداى حج برآور تا پياده به سوى تو آيند، ندا داد و به گوش مردم رساند. پس مردم از هر سوى، لبّيكگويان روى آوردند. از اين جهت،” لبّيك گفتن” فريضه شد.
• ب- جهاد ناتوانان
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حج، جهاد هر ناتوان است.
• الكافى- به نقل از عبد اللَّه بن يحيى كاهلى-: شنيدم كه امام صادق عليه السلام سخن مىگويد و از حج، ياد مىكند. پس فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:” آن (حج)، يكى از دو جهاد است.آن، جهاد ضعيفان است و ما ضعيفانيم”.
• امام حسين عليه السلام: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: من ترسو و ضعيفم.فرمود: بشتاب به سوى جهادِ بدون خار؛ يعنى حج.
• امام صادق عليه السلام: هيچ راهى از راههاى خدا برتر از حج نيست، مگر آن كه كسى با شمشير قيام كند و در راه خدا بجنگد تا به شهادت برسد.
• كتاب من لا يحضره الفقيه: مردى به حضور امام زين العابدين عليه السلام آمد و گفت: حج را بر جهاد، مقدّم داشتهاى، در حالى كه خداى عز و جل مىفرمايد: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛ خداوند، جانها و اموال مؤمنان را در مقابل بهشت، مىخرد)؟- تا آخر آيه-.
• امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «بعدش را هم بخوان: (التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ؛ توبهكنندگان، عبادتگران و …) تا به آخر آيه رسيد. آن گاه فرمود: «هر گاه اينان را [با اين اوصاف] ديدى، آن روز، جهاد همراه ايشان، برتر از حج است».
• د- برترى آن بر نماز و روزه
• پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به حقيقت، يك حجّ پذيرفته، بهتر از بيست نماز مستحب است و هر كس اين خانه را هفت بار طواف كند و دو ركعتِ آن را نيكو به جا آورد، خداوند او را مىآمرزد.
• امام صادق عليه السلام: پدرم مىفرمود: «حج، برتر از نماز و روزه است. نمازگزار، ساعتى از وقتش را جدا از خانوادهاش است و روزهدار، يك روز را از خانوادهاش جداست؛ ولى حجگزار، بدن خويش را به رنج مىافكند و خود را به دلتنگى مىافكند و مالش را خرج مىكند و از خانوادهاش مدّتى طولانى دور مىشود، نه به اميد مالى و نه به قصد تجارتى».
•
• ه- فضيلت خرج كردن در راه حج
• امام على عليه السلام- در حديث چهارصد موعظه-: يك درهم كه كسى در راه حج خرج كند، برابر با هزار درهم است.
• امام صادق عليه السلام: يك درهم كه در راه حج خرج مىكنى، برتر از بيست هزار درهم است كه در راه حق انفاق مىكنى.
• امام صادق عليه السلام: كسى كه در راه حج، يك درهم خرج كند، براى او بهتر از صد هزار درهم است كه در راه حق انفاق كند.
• امام صادق عليه السلام: يك درهم در حج، برتر از دو ميليون درهم در غير آن است كه در راه خدا داده شود.
• و- شايستگى قرض كردن براى حج
• تهذيب الأحكام- به نقل از عُقبه-: سَدير صيرفى، نزد من آمد و گفت: امام صادق عليه السلام به تو سلام مىرساند و به تو مىفرمايد: چرا حج نمىروى؟ قرض كن و به حج برو.
• تهذيب الأحكام- به نقل از معاوية بن وهب، با سندهاى متعدّد-: به امام صادق عليه السلام گفتم:من مردى بدهكارم. آيا وام بگيرم و به حج بروم؟فرمود: آرى! حج، بهتر، قرض را ادا مىكند.
• ز- حضور همه ساله امام زمان عليه السلام در حج
• امام صادق عليه السلام: مردم، امام خود را، نمىيابند. وى در موسم (مراسم حج) حضور پيدا مىكند. وى آنان را مىبيند؛ ولى آنان وى را نمىبينند.
• شباهت امام زمان(علیه السلام) و ما به حضرت یوسف(علیه السلام) و برادرانش
• كتاب من لا يحضره الفقيه- به نقل از محمّد بن عثمان عَمرى -: به خدا سوگند، صاحب الأمر عليه السلام، همه ساله در موسم حج حضور مىيابد. او مردم را مىبيند و مىشناسد و مردم هم او را مىبينند؛ ولى او را نمىشناسند.
• كتاب من لا يحضره الفقيه- به نقل از عبد اللَّه بن جعفر حِميَرى-: از محمّد بن عثمان عَمرى- كه خدا از او خشنود باد- پرسيدم: آيا صاحب الأمر را ديدهاى؟ گفت: آرى و آخرين بارى كه ايشان را ديدم، كنار خانه خدا بود، در حالى كه مىگفت: خدايا! آنچه را به من وعده دادهاى، محقّق ساز.محمّد بن عثمان گفت: و ايشان- كه درود خدا بر او باد- را ديدم كه در مستجار به پردههاى كعبه، در آويخته و مىگويد: خدايا! انتقام مرا از دشمنانت بگير.
حجه الوداع
• از زمان پیدایش اسلام تاکنون مساله حجه الوداع از جایگاه مهم و حساسی برخوردار بوده است؛ زیرا در خود رخدادها و وقایعی را داشته که هر یک دارای پیام های چندی بوده است.
• مهمترین ویژگی های حجه الوداع:
• 1- آشنایی مردم با احکام و معارف حج
• 2- طرح خلافت رسمی امیرمومنان علی(علیه السلام) و معرفی مجدد وی به عنوان جانشین از سوی خداوند
• 3- بیعت گرفتن از مردم
• 4- ترسیم مسیر امامت تا امام زمان(علیه السلام)
امام زمان(علیه السلام) در حجه الوداع
• در خطبه ی شریف غدیر به امام زمان (عجل الله فرجه) توجه خاصی شده است و در سه فراز خطابه، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرمودهاند. در بخش اول می فرمایند:
« مَعَاشِرَ النَّاسِ آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أدْبارِها… مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَاللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ ، الَّذِی یَأْخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا.»
در این قسمت، پیامبر (صلی الله علیه وآله)به صراحت جریان نور را علاوه بر خود، در امیرالمؤمنین علیه السلام و امامانِ از نسل ایشان تا مهدی موعود علیهم السلام جاری و ساری میدانند و آن بزرگوار را گیرنده ی تمام حقالله و حق اهل بیت علیهم السلام ـ که به آنها ظلم شده است ـ معرفی میکنند.
بخش دوم از گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)ـ که اصل نگارش ما را در بر میگیرد ـ بهصورت مستقل به امام زمان (عجل الله فرجه) و بیان ویژگی های آن حضرت اختصاص دارد. حساسیت این قسمت از سخن را از آنجا میتوان دریافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشداردهنده ی «ألا» (= هان، آگاه باشید!) به دقت در کلام خود فرامی خوانند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در آغاز این بخش، بار دیگر روند پیوسته ی نبوت و امامت را مطرح نموده و یادآور میشوند که سررشته ی این نظم، در دست علی علیه السلام است و پایانبخش این روند، حضرت مهدی (عجل الله فرجه) خواهد بود:
« مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَإنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى … ألا إنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِى »
پس از آن، بیست و یک ویژگی اساسی و مهم آن امام را ترسیم مینمایند که به آنها خواهیم پرداخت.
سومین بخش، اواخر خطابه و هنگام بیعت گرفتن از مردم است که میفرمایند:
« فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِاللهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى یَوْمٍ یَلْقَى اللهَ الَّذى یُقَدِّرُ وَ یَقْضی»
« مأمورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آنچه از سوی خداوند درباره ی علی امیرالمؤمنین علیه السلام آوردهام و درباره ی اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی علیه السلام است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت)».
نقطه ی اوج خطبه ی غدیر ـ که از افتخارات شیعه به شمار میآید ـ این است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، آینده ی جهان را بهصورت تابلوی بسیار دقیق و زیبایی طراحی کردهاند
• الا انه الظاهر علی الدین. الا انه المنتقم من الظالمین. الا انه فاتح الحصون و هادمها. الا انه قاتل کل قبیله من اهل الشرک. الا انه مدرک کل ثار لاولیاء الله عز و جل. الا انه ناصر دین الله عز و جل. الا انه الغراف من بحر عمیق. الا انه یسم کل ذی فضل بفضله و کل ذی جهل بجهله. الا انه خیره الله و مختاره.
• الا انه وارث کل علم و المحیط به. الا انه المخبر عن ربه عز و جل و المنبه بامر ایمانه. الا انه الرشید السدید. الا انه المفوض الیه. الا انه قد بشر من سلف من بین یدیه. الا انه الباقی حجّة و لا حجّة بعده و لا حقَّ الا معه و لا نور الا عنده. الا انه لا غالب له و لا منصور علیه. الا انه ولی الله فی ارضه و حکمه فی خلقه و امینه فی سره و علانیته.
• ای مردم آگاه باشید! او بر قاطبه ادیان پیروز خواهد گردید.
• آگاه باشید! او از ستمکاران انتقام خواهد گرفت.
• آگاه باشید! او تمامی دژها را فتح نموده و ویران خواهد ساخت.
• آگاه باشید! او تمامی طوایف و قبائل شرک را درهم خواهد کوبیده و نابود خواهد ساخت.
• آگاه باشید! او انتقام خون دوستان خدا را باز خواهد ستاند.
• آگاه باشید! او یار و یاور دین خدای بزرگ است.
• آگاه باشید! او کشتیبانی کار آزموده در دریائی عمیق است.
• آگاه باشید! او فاضلان را به فضلشان و جاهلان را به جهلشان می شناسد و می شناساند.
• آگاه باشید! او برگزیده خدا و منتخب اوست.
• آگاه باشید! او وارث تمامی دانش هاست و به همه علوم تسلط و احاطه دارد.
• آگاه باشید! او از خدایش برای شما گزارش می نماید و شما را به چگونگی ایمان به خدا می آگاهاند.
• آگاه باشید! او راست کار و درست کردار و استوار و پا برجاست.
• آگاه باشید! که امور خلقت و خلایق – از سوی خدا – به او واگذار شده است.
• آگاه باشید! که تمامی پیام آوران گذشته به آمدن او نوید داده اند.
• آگاه باشید! که آن حضرت آخرین حجّت الهی است و پس از او دیگر حجتی نخواهد آمد، حق – تماماً – با او و نور نزد اوست.
• آگاه باشید! کسی را یارای چیرگی بر او نیست.
• آگاه باشید! او ولیّ خدا در زمین است و داور دادار در میان آفریده های اوست، و امین خدای متعال در پنهان و پیدای اوست.”
• اسامی آخرین حج رسول خدا
• اين حج را حجه البلاغ، و حجة الاسلام، و حجه الوداع ، و حجه التمام، و حجه الكمال گويند.
• اما حجه البلاغ گويند به جهتخطبههايى كه حضرت در آن سفر ايراد مىكردهاند و در آنها خطاب به مسلمانان نموده و خدا را شاهد مىگرفتند و مىگفتند: اللهم هل بلغت؟ ! «بار پروردگارا آيا من ابلاغ كردم؟ !»
• اما حجه الاسلام گويند به جهت آنكه رسول خدا، احكام حج را طبق دستورات اسلام بيان كرده، حدود عرفات و مشعر و منى را معين نموده، و وجوب افاضه و حركت از عرفات را در شب عيد قربان كه مشركان براى قريش نسخ كرده بودند، بيان فرمود، و حج را به زمان اصلى خود برگردانيده، و تاخير آن را كه نسىء مىباشد، و موجب ازدياد كفر است، مشروحا و مستدلا بر آيه كريمه بيان فرمود، و نيز سعى بين صفا و مروه را از شعائر الهى دانست، و خود سعى فرمود، و ساير آداب حج را از طواف و نماز، و بالاخص بيان وجوب حج تمتع را براى افراديكه منزلشان از مكه دور است، و بقاء اين وجوب را تا روز قيامت مفصلا بر فراز كوه مروه بعد از نزول جبرائيل و آوردن وحى الهى بيان فرمود.
• و اما حجه الوداع گويند، به جهت توديع رسول الله با مسلمانان در ضمن برخوردها و خطبهها، و اين توديع بعد از رحلت آن حضرت در زمان كوتاهى كه هفتاد روز بعد از غدير خم و هشتاد روز بعد از خطبه در عرفات و در منى صورت گرفته بود، معلوم و مشهود شد، و مردم را توديع و توصيه نمود به كتاب خدا: قرآن كريم، و عترت خود: اهل بيت كه تا روز قيامت از هم جدا نمىشوند، و دو متاع نفيس و پرارزش مىباشند كه متمسكين به آنها هيچگاه گمراه نمىشوند.
• و اما حجه التمام و اكمال گويند به جهت نزول آيه كمال دين و تمام نعمت كه به دنبال خطبه آن حضرت در روز غدير خم بر مردم ارزانى شد، و لله الحمد دين مردم كامل و نعمتخداوندى به تماميتخود رسيد.
حجه الوداع
• در سال دهم هجرت از اول ماه ذوالقعده حضرت رسول الله به اطراف و اعلام از مسلمانان نامهها نوشتند، و همه را مطلع و خبردار نمودند كه رسول خدا در اين سال قصد حج دارد و عازم حركتبه سوى بيت الله الحرام است.
• مردم از هر سو به مدينه منوره روى آوردند، تا با رسول الله حج كنند و مناسك را بياموزند، در اينجا ديگر جوان و پير، و مرد و زن، و غنى و فقير، مطرح نبود، بلكه بر هر كس كه متمكن بود بدين سفر مبادرت كند، و در خدمت رسول الله اين فريضه را بجاى آورد، واجب بود به هر نحوى كه ممكن است آماده سفر گردد.
• تمام اهل مدينه كه متمكن از سفر بودند، بجز عاجزان و مريضان با معيت افرادى كه از خارج مدينه آمده بودند، با رسول الله سفر كردند.
کیفیت حرکت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در سفر حجة الوداع
• ابن جوزى ابو الفرج گويد: از حضرت جعفر بن محمد از پدرش عليهما السلام روايت است كه: از جابر بن عبد الله انصارى پرسيدم كه حج رسول خدا را براى من بيان كن!
• جابر گفت: رسول خدا مدت نه سال كه در مدينه درنگ نموده بود، حج نكرد، و پس از اين مدت در سال دهم اعلان فرمود كه رسول الله در اين سال قصد حج دارد.افراد بشر بسيارى به مدينه روى آوردند و همگى مىخواستند به رسول خدا اقتداء و ايتمام كنند، و عمل خودشان را عينا طبق عمل آن حضرت قرار دهند.
• جابر گويد: ما با رسول خدا از مدينه بيرون آمديم تا به ذو الحليفه رسيديم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد آنجا دو ركعت نماز گزارد و سپس سوار ناقه قصوا شد، و چون ناقه، آن حضرت را در ميان بيابان آورد، من نظر كردم ديدم: تا جائى كه سوى چشم من مىبيند، در جلوى آن حضرت سواره و پياده است، و در طرف راست آن حضرت اينچنين است، و در طرف چپ او اينچنين است، و در طرف پشتسر اينچنين است.
• پس رسول خدا صدا به كلمه توحيد گشود و زبان باز كرد: لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك.
تکبیر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام دیدن بیت الله
• از باب عبد مناف، كه همان باب بنى شيبه است، و الآن به باب السلام معروف است وارد مسجد الحرام شدند، و چون نظرشان به كعبه – خانه خدا – افتاد دستهاى خود را بلند كرده و تكبير گفتند و سپس گفتند: اللهم انت السلام، و منك السلام، فحينا ربنا بالسلام! اللهم زد هذا البيت تشريفا و تعظيما، و مهابه و برا، و زد من شرفه و كرمه ممن حجه او اعتمره تشريفا و تكريما و تعظيما و برا!
• «بار پروردگارا تو حقيقت سلام و اسم سلام و عالم سلام و سلامتى و امن هستى! و سلام بر عالميان از ناحيه وجود اقدس تو افاضه مىشود! پس بار پروردگارا ما را با اسم سلام خود تحيتبخش! و وجود ما را سراسر از سلام و سلامتخود سرشار فرما.
• بار پروردگارا بر شرافت و عظمت و مهابت و احسان اين خانه بيفزا! و از شرف و كرامت آن، بر شرافت و كرامت و عظمت و احسان كسانى كه حج آن را بجا مىآورند، و يا عمره آن را انجام مىدهند افزون كن» !
نقل جابر بن عبدالله انصاری از کیفیت انجام اعمال حج
• از جابر بن عبد الله روايت است كه چون وارد مكه شديم و آفتاب بر آمده بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تا در مسجد الحرام آمدند آنگاه شتر خود را خوابانيده و در داخل مسجد شدند و يكسره به سوى حجر الاسود رفتند، و آن را استلام نمودند، در حالى كه دو چشم آن حضرت پر از اشك شده و سرازير مىشد، و چون طواف كرده، و از آن فارغ شدند، حجر الاسود را بوسيدند، و دستهاى خود را بر آن ماليده، و به صورت خود ماليدند.
• پس از طواف، حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم، در پشت مقام حضرت ابراهيم دو ركعت نمازگزاردند، و در ركعت اول سوره قل يا ايها الكافرون، و در ركعت دوم سوره قل هو الله احد را قرائت كردند، و به سوى زمزم آمده، دلوى از آب براى حضرت در آوردند، حضرت از آب زمزم آشاميدند و بقيه آب دهان را در دلو ريخته، و سپس دلو را در چاه زمزم خالى كردند، و گفتند: اگر مردم آب كشيدن از زمزم را با دستخود سنتى نمىگرفتند، من با دستخودم از چاه آب مىكشيدم.
• سپس آن حضرت به حجر الاسود بازگشتند و آن را استلام نمودند و به سوى كوه صفا رفتند، و اين آيه را تلاوت كردند:
• ان الصفا و المروه من شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما و من تطوع خيرا فان الله شاكر عليم. (البقره،158) «بدرستى كه كوه صفا و كوه مروه از شعائر الله است، پس هر كس كه حج خانه خدا بجا آورد، و يا آنكه عمره را انجام دهد، باكى بر او نيست كه بين اين دو كوه سعى كند، و هر كس متصدى كار خير شود خداوند شكر گزار و به كار او داناست.
• آنگاه فرمود: ابدأ بما بدا الله (. «من ابتدا مىكنم از صفا كه خداوند هم در كلام خود به صفا ابتدا نموده است».و از صفا بالا آمد بطورى كه خانه خدا ديده مىشد، روى خود را به بيت الله نموده، و سه بار گفت: الله اكبر الله اكبر الله اكبر و پس از آن تهليل گفت و سپس گفت: لا اله الا الله وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت، و هو على كل شىء قدير، لا اله الا الله وحده، انجز وعده، و نصر عبده، و هزم الاحزاب وحده.و سپس دعا كرد و پس از آن، دوبار مثل آنچه را كه از تكبير و تهليل و دعا بر زبان جارى كرده بود بر زبان جارى كرده كه مجموعا سه بار شد.
• آنگاه از صفا پايين آمده و به سمت مروه حركت كرد، تا موقعى كه قدم هايش در رفتن مستقر شد در ميان وادى و بطن مسيل شروع كرد بطور رمل (قدم رو) راه رفتن تا آنكه از بطن مسيل چون بالا آمد بطور راه رفتن عادى حركت كرد تا به مروه رسيد.
• رسول خدا از مروه بالا رفت تا خانه خدا ديده مىشد و روى خود را به بيت نموده آنچه را كه از تكبير و تهليل و دعا در بالاى صفا بجا آوردند در اينجا نيز به همان مقدار بجاى آورده، و پس از آن به سوى صفا حركت كردند و چون به همان مكان اول – بطن مسيل – رسيدند هروله كنان حركت كرده تا از مسيل خارج شدند و بر صفا بالا رفته و پس از استقبال بيت الله و تكبير و تهليل و دعا به همان مقدار دفعه اول باز از صفا پائين آمده و به همان كيفيت دفعه اول از حركت هروله و حركت عادى در همان مواضع مخصوص به بالاى مروه رفتند و به همان ترتيب استقبال نموده و دعا و تكبير گفتند.و اين رفت و آمد ادامه داشت تا هفت نوبتشد كه در نوبت هفتم بر فراز كوه مروه ختم شد.
بارم بندی آزمون:
1- آزمون میان ترم که در تاریخ 25/9/94 ان شاء الله برگزارخواهد شد(5نمره)
2- حضورو غیاب،نظم کلاسی و شرکت در مباحث کلاسی(3نمره)
3- آزمون پایان ترم(12نمره)