چهارشنبه, اردیبهشت ۱, ۱۳۹۵ – ۱۳:۲۶
برنامه ی رادیویی «ساده و صمیمی» روز یکشنبه، ۴خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۳۵/۱۹ به وقت ایران و۵/۸ صبح به وقت لس آنجلس از موج «صدای آشنا» به کارشناسی دکتر پوراسماعیل به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) برای فارسی زبانان مقیم خارج از کشور بر روی آنتن رفت.
خلاصه ی این گفت و گو را می توانید در زیر بخوانید.
• فرهنگ گفت و گو را در زندگی امام کاظم(علیه السلام)بررسی کنید.
امروزه بسیاری از گفت وگو های ما از قالب رو در رو خارج شده است، به همین دلیل ما باید خیلی مراقب باشیم که پیامکها یا ایمیل ها برای ما ایجاد سوء تفاهم نکند. این یک حقیقت است که هیچ چیز جای گفت و گوی رودر رو را در یک تعامل مناسب نمی گیرد، حتی ما بسیاری از اوقات در همین گفت و گوهای رو در رو هم شاهد سوء تفاهم هایی هستیم که این هم با همان گفت و گو قابل حل می شود.
پس برای نزدیکی بیشتر ما نیازمند گفت و گو هستیم و برای رفع همین کدورت ها هم باز دوایی بهتر از گفت و گو نداریم. مردى از تبار خلیفه ی دوم در مدینه بود که امام کاظم (علیه السلام) را با دشنام به پدر بزرگوارش، امیرالمومنین على(علیه السلام) می آزرد.
برخى از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بکشیم، ولى حضرت به شدّت از این کار نهى کرد و آنان را سرزنش کرد.
حضرت، یک روز سراغ مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر مرکب خود وارد مزرعه شدند.
مرد فریاد زد، زراعت من را خراب نکن، ولى امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد… وقتى به او رسید، پیاده شد و کنارش نشست و با لحنی نرم با او لب به سخن گشود
بعد فرمودند: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدى؟
گفت: صد دینار.
حضرت فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عایدت شود؟
گفت: من از غیب خبر ندارم.
امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت می شود؟
گفت: انتظار دارم دویست دینار به من برسد.
امام(علیه السلام) به او سیصد دینار دادند و فرمودند: زراعت تو هم به همان شکل اوّل باقی است.
مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت.
امام به مسجد رفتند و در آنجا آن مرد را دیدند که در جمع دوستانش نشسته است. وقتى آن حضرت را دید، گفت: خداوند مى داند که رسالتش را در کجا قرار دهد.
دوستانش گفتند که داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را مىگفتى؟
مرد شروع کرد در وصف امام کاظم (علیه السلام) سخن گفتن…
امام(علیه السلام) هم به اطرافیان خودشان که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کارى که شما می خواستید انجام دهید، بهتر بود یا کارى که من با این مبلغ کردم؟
که این جریان نشان از کاظم بودن حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) که در پی آن، مردی ناصبی به دامان پر مهر اهل بیت(علیهم السلام) پناه می آورد.بنابراین امام هفتم شیعیان جهان یک گفت وگوی بسیار سازنده را به ما آموزش دادند؛گفت وگویی که مخاطب آن یکی از دشمنان امامت بود،امابا عملکردشایسته وگفت وگوی سازنده امام، فضای دوستی و صمیمیت به وجود آمد.
بنابراین، آیه ی شریفه ی «الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین» مصداق عملکرد امام کاظم(علیه السلام) است.
• شرایط خاص دوران امام کاظم (علیه السلام) را بررسی کنید.
به قدری شرایط دشوار در زمان امام کاظم(علیه السلام) وجود داشت که حضرت از شیعیان پیمان می گرفت برای کسانی که پذیرش مقام امامت آن بزرگوار را ندارند، این موضوع را مطرح نکنند و این امر مظلومیت آن بزرگوار را به اوج می رساند که شرایط خفقان به اندازه ای است که باید برخی حقایق را کتمان می کردند.حضرت در نوع تعاملات خود با شیعیان می فرمودند: مراقب باشید سرتان بریده نشود، و اشاره به گلویشان می کردند.
امام کاظم تنها به مدت ۴ سال در زندانهای عباسی به سر برد که یک سال در زندان بصره و سه سال هم در زندان بغداد بودند.
دوّمین خلیفه ی عباسى منصور دوانیقى در شهر جاسوسهایى گمارده بود تا از اجتماعات مردم به او گزارش دهند، بنابراین حتی شیعیان نمی توانستند دور هم جمع شوند و اجتماعی را تشکیل دهند. برای همه ی اجتماعات دستور قتل صادر شده بود، مثلا مشهور است که در زمان هارون، ۶۰ نفر از سادات فاطمی به قتل رسیدند، بنابراین امام برای حفظ کیان شیعه، سفارشهایی را به آنها داشتند.
دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) مقارن بود با سالهای آخر خلافت منصور عباسی و در دوره ی خلافت هادی و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترین دوران عمر آن حضرت به شمار است.
امام موسی کاظم ( علیه السلام) از حدود ۲۱سالگی به مقام بلند امامت رسید، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود که در واقع مدت امامت آن حضرت۳۵ سال طول کشید و از همه ائمه به غیر از حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) بیشتر بوده است.
• چگونگی به شهادت رسیدن امام کاظم (علیه السلام) را بفرمایید.
هـارون الرّشید براى انجام حجّ، عازم مکّه شد، اول به مدینه رفت و دستور دستگیرى امام کاظم (علیه السلام ) را صادر کرد.امام را ابتدا به بصره و زندان عـیـسـى بن جعفربردند و حضرت یک سال را در این زندان سپری کرد . هـارون بـراى «عـیـسـى بـن جـعـفـر» نـامـه نـوشـت کـه مـوسـى بـن جـعـفـر (علیه السلام)را بـه قـتـل بـرسـان ولی او از هارون خواست که معافش کند . در نامه ی عیسی به هارون آمده است که مدّت طولانى موسى بن جعفر (عـلیـه السـلام ) در زنـدان مـن بـود و او را با جاسوسهای متعدد آزمودم، جز عبادت مشغول کاری نیست و در دعاى خود بر من و تو، نفرین نمى کند و ما را به بدى یاد نمى کند و براى خود جز آمرزش و رحمت الهى را درخواست نمى نماید؛ کسى را به اینجا بفرست تا موسى بـن جـعفر (علیه السلام ) را به او بسپارم و گرنه او را آزاد مى کنم؛ چون از نگهداشتن او در زندان رنج مى برم .
وقتى که نامه عیسى به هارون رسید، هارون شخصى را مأمـور کـرد کـه بـه بـصـره بـرود و موسى بن جعفر (علیه السلام ) را از زندان عیسى تـحـویـل بـگـیـرد و بـه بـغـداد روانـه سـازد و بـه «فـضـل بـن ربـیـع»یـکـى از وزیران تحویل دهد. همین نامه نگاری انجام شد و فضل هم از کشتن امام سرباز زد تا این که سومین حصر امام در زندان فضل بن یحیی برمکی رقم بخورد؛ امام مانند سایر زندانها همواره به عبادت مشغول بود و روزها روزه می گرفت که همین باعث شد فـضـل بـن یـحیى احترامی خاص به مـوسـى بـن جـعـفـر (عـلیـه السـلام ) بگذارد که خبر به هارون رسید که در پی آن به بـراى فـضـل بـن یـحـیـى نـوشـت : امـام کـاظـم (عـلیـه السـلام ) را احـتـرام نـکن، بلکه او را به قتل برسان،او هم مانند دو نفر قبلی از دستور هارون سرپیچى کرد،که ایـن خبر هارون را بسیار خشمگین کرد و مسرور خادم خود را به بغداد فرستاد تا توسط «عباس بن محمد» امام را به زندان چهارم منتقل کند و آن جا بود که امام توسط سندی بن شاهَک به قتل رسید. در روایات صحیح آمده است که سندى بن شاهَک امام کاظم(علیه السلام) را به وسیله ی خرما مسموم کرد، خرمای زهر آلودی که اثر زهر سه روز انسان را از بین می برد؛ بنابراین سندى، مردمان عادل و قاضىها را جمع کرد و حضرت موسى بن جعفر (علیه السّلام) را به آنان نشان داد تا فردا اتهام قتل گردن او نیوفتد، امام کاظم (علیه السلام) به آن مردم فرمود: من در ظاهر سالم ولى در باطن مسموم شدهام، امروز رنگ من بشدت قرمز می شود، فردا به شدت زردخواهد شد، پس فردا سفید می گردد و به سوى رحمت خدا خواهم رفت. (ترجمه إثبات الوصیه،۳۷۴ )
• سخن امام کاظم (علیه السلام) برای روزگار ما چیست؟
همه ی امامان شیعه زمینه ساز ظهور و حکومت عدالت گستر امام زمان(علیه السلام) بوده اند و یکی از برنامه های اصلی آنها بشارت به امام زمان(علیه السلام) و ارتباط با من و شما به عنوان کسانی که در عصر غیبت آفتاب به سر می بریم، بوده است.امام کاظم (علیه السلام) هم از این قاعده مستثنا نیست.
امام کاظم(علیه السلام) بسیار زیبا خودشان را به شیعیان عصر غیبت پیوند زده اند؛ امام کاظم(علیه السلام) طوبی را مخصوص شیعیان عصر غیبت می داند.
مرحوم شیخ صدوق در کمال الدّین می گوید: اصل و ریشه ی درخت طوبی در خانه ی امام علی (علیه السلام) در بهشت است و شاخه ای از شاخه های آن در خانه ی هریک از مؤمنان است.
حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرماید: « طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِنَا، أُولَئِکَ مِنَّا »
طوبی متعلق به شیعیان ماست. هر شیعه ای ؟ نه. شاخصه هایی بیان می کنند برای این شیعه. شیعه ای که در زمان غیبت قائم ما به ریسمان ولایت ما متمسّک شده است، بر دوستی با ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت قدم هستند. آنها از ما و ما از آنهاییم.
به بیان امام کاظم (علیه السلام) من و شما باید سه شاخصه داشته باشیم که از آنِ اهل بیت باشیم.یکی پیوند و تمسک همیشگی ما به دامان مبارک امام زمان(علیه السلام) است.
در ادبیات عرب وقتی از واژه ی تمسک استفاده می شود که گویی فرد در لبه ی پرتگاه قرار دارد. ما باید خودمان را در عصر غیبت در خطر سقوط ایمان وجدان کنیم و همواره با توسل به ساحت آن عزیز تر از جان بخواهیم که دست از اعتقادمان برنداریم.
دوم ثابت قدم بودن برتبری و تولی است. ما در اسلام بی تفاوتی نداریم.دوست داشتن و دشمن داشتن ما باید بر اساس آن چه مورد رضای خدا ست، شکل بگیرد؛ به همین ترتیب من تمام تعاملات زندگی ام را باید بر اساس همین معیار استوار کنم.یعنی اگر کسی دوستدار اهل بیت است ولی من با او در موضوعی تفاهم ندارم، نباید به خود این اجازه را دهم تا پشت سرش حرف بزنم یا بدخواه او باشم.
پس یک مقدار که به این حدیث دقت کنیم، ثابت قدم در دوست داشتن ها و دشمن داشتن ها بسیار دشوار است، اما اگر این هر سه در ما بود «منا اهل البیت» می شویم.
امروز اگر کسی می خواهد مانند: سلمان فارسی، افتخار ما ایرانی ها مِنای امام زمانش باشد باید این سه ویژگی را دارا باشد، بعد حضرت در ادامه می فرمایند:
آنها به امامت ما خشنود و ما از پیروی آنها راضی هستیم:« وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّهً فَرَضِینَا بِهِمْ شِیعَهً »
بعد امام دوبار تکرار کردند:« فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ »پس طوبی متعلق به آنهاست ، آری طوبی متعلق به آنهاست.
و اوج مروارید کلام امام، قسمت آخر سخن ایشان است، بهشتی که در آن اهل بیت نباشد به کار شیعه نمی آید، امام می فرماید : حال که در دنیا با ما بودید « هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَه » قسم به خدا این شیعیان به سه شاخصه ای که عرض شد در روز قیامت با ما در درجات ما خواهند بود.که این جایگاه در بهشت فوق العاده و غیر قابل توصیف است.(کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، ص: ۲۷۰)