دوشنبه, بهمن ۸, ۱۳۹۷ – ۰۰:۱۰
به دانشجویان محترم پیشنهاد می شود فایلpdfرا بعد از عضویت در سایت دریافت کنند تا از کیفیت مطلوب مطالب بدون به هم ریختگی در متن برخوردارباشند
میان ترم تا ابتدای بخش دوم: «احساس،ادراک و شناخت»
بخش اول:
«رهیافت قرآنی»
اسراف: یعنی در زمانی که باید چیزی استفاده شود ٬ استفاده نکنیم. گفته می شود روان شناسی معاصر در چهارچوب اثبات گرایی و تجربه گرایی شکل گرفته است.منظور این است که بصورت نوشته ونانوشته ٬ هشیار وناهشیار تحت تأثیر مبانی انسان شناختی ٬ معرفت شناختی ٬ هستی شناختی و روش شناختی اثبات گرایی است. به عبارت دیگر اگر به پس زمینه ها و پشت صحنه این روان شناسی بازگردیم به یک اثبات گرایی محض خواهیم رسید. مراد از روان شناسی در رهیافت قرآنی آن است که همه این مبانی براساس قرآن باشد.
چنین رهیافتی اکنون در جوامع علمی و فرهنگی ملل حضور قوی ومستمر ندارد؛ بلکه جریانی است که در میان ملل مسلمان یعنی یک چهارم ساکنان کره زمین در کمتر از یک قرن گذشته ٬ به ندرت جایگاهی تقریباً قوی یافته است. پس منظور از رهیافت قرآنی آن است که می خواهیم به صورت آگاهانه وبا تلاش زیاد طی زمان قابل توجه مبانی قرآنی را جایگزین مبانی غیرقرآنی کنیم.
برای داشتن روان شناسی قرآنی به پیش فرض هایی نیاز داریم که اصول آن به شرح زیر است:
۱-معرفت نقلی؛(پیام وحی وروایت ائمه(ع) )برای مسلمانان دارای معرفت شناختی است.
۲-روان شناسی در رهیافت قرآنی یک شاخه علمی تجربی نیست٬ بلکه یک شاخه معرفتی است.
۳-این شاخه ی معرفتی از روش های مختلف تجربی ٬ عقلی ٬ شهودی ٬ نقلی ٬ و…. بهره می برد.
۴-محور وحدت بخش معرفت روان شناسی اسلامی عبارت است از روان شناختی بودن موضوعات ومسائل آن ٬ نه روش یا هدف دیگر.
۵-قرآن برای حضور در زندگی روزمره است. پیروان آن باید تلاش کنند تا آموزه های آن را در زندگی پیاده کنند.
۶-بخش زیادی از حضور دین امروزه در غالب علوم انسانی از جمله روان شناسی است.
۷-فرایند اجتهاد در پاسخ گویی به سؤالات ایفای نقش می کند؛ یعنی همانگونه که ممکن است میان دو دلیل عقلی؛ یا عقلی ونقلی اختلاف وجود داشته باشد و فرایند اجتهاد آن را حل کند ٬ در روان شناسی نیز اختلاف ها در فرایند اجتهاد قابل حل است.
۸-روان شناسی اسلامی در اهداف کاربردی تابع نیازهای جامعه اسلامی است.
۹-موضوعات ومسائل روان شناسی اسلامی بسیار متنوع وبیشتر است از روان شناسی معاصر ومفاهیمی اساسی دارد که آن را از دیگر مکاتب روان شناسی متمایز می کند.
«مبانی انسان شناختی روان شناسی از دیدگاه قرآن»
۱- انسان مخلوق است: انسان وجود نداشته بلکه خداوند او را خلق کرده است و خلقت او به صورت های مختلف و در مراحل مختلف مورد توجه قرآن قرار گرفته است.گاه گفته شده است او از عدم(سوره انسان٬آیه ۱ : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا) گاه از خاک (سوره مؤمنون٬آیه ۱۲ : وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ) و گاه از آب و گاه از نطفه ٬ مضغه ٬ علقه ( مراحل خلقت سوره زمر ٬ آیه ۶ : خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ) خلق شده است و سپس دوران بزرگسالی(سوره حج ٬ آیه ۵ :مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ )کهولت و ناتوانی(سوره یٰس ٬ آیه ۶۵ : الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ) و آمادگی برای مرگ و …
– شاید این نکته به ذهن خطور کند چرا خداوند انسان را مخلوق معرفی می کند. این بدان جهت ممکن است باشد که انسان یادآور شود خالقی دارد که همه ی حالات او نظیر سلامت و بیماری ٬ شادی و غضب ٬ حس خوب وحس بد ٬ و…وابسته به اوست و دیگر اینکه در طول تاریخ حیات بشری بسیاری از انسان ها ادعای الوهیت کرده اند.پس بیان مخلوقیت انسان ناظر به این نکات می تواند باشد. همچنین او مخلوق است یعنی برای هدفی خلق شده ٬ ابتدا و انتها دارد که خالق وی برایش دفترچه ی راهنما (قرآن) را قرار داده است تا او را برای رسیدن به هدف نهایی خلقت یاری کند.
۲- انسان دو ساحتی است : انسان مرکب است از یک بعد مادی و یک بعد روحانی. خلقت نخستین انسان به اراده خودش نبوده اما کیفیت شکل گیری روح و تکامل آن با اراده اوست. این دو ساحت با هم ارتباط تنگاتنگ دارند و جسم و روح انسان دو روی سطح یک سکه محسوب می شوند . ویژگی روان شناختی اسلامی و تفاوت آن با روان شناسی غربی در دین است که هر دو ساحت انسان را مورد توجه قرار داده است.
۳- انسان بنده خداست: خداوند بندگان خوب خود را مانند پیامبر اسلام(ص) (سوره بقره ٬ آیه ۲۳ : وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ )حضرت عیسیٰ(ع) ( سوره مریم ٬ آیه ۳۰ : قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا )حضرت سلیمان(ع) ( سوره صٰ ٬ آیه ۴۴ : وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ) و…. را با وصف «عبدااللّه» یاد می کند.در برخی آیات به انسان می گوید:«ای بندگان من» حتی زمانی که در گفت وگو با شیطان مطالبی را بیان می کند :«تو بر بندگان من تسلط و حاکمیتی نداری» (سوره حجر ٬ آیه ۴۲ : إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ ) یا زمانی که خداوند می فرمایند همه گناهان انسان را به جز شرک قابل بخشش می دانم.( سوره نساء ٬ آیه ۴۸ : إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا ) تمامی این آیات درصدد نشان دادن رابطه انسان و پروردگار است.
۴- انسان دشمنی به نام هوای نفس دارد: در آیات و روایات دوگونه در مورد نفس آدمی سخن به میان آمده است. یک دسته از تعابیر نفس را در جایگاهی بالا نشان می دهد و دسته دیگر نفس را موجودی شرور معرفی می کند.( سوره قصص ٬ آیه ۵۰ : فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ )به عنوان مثال امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: کسی که در نزد خود خوار شود و احساس کرامت و شخصیت اخلاقی نکند از شر او ایمن مباش برای انسان هیچ دشمنی بالاتر از نفس درونش نیست و همانطور که در طول زندگی ممکن است دشمن بیرونی داشته باشد ولی قطعاً دشمن درونی به نام نفس دارد که می تواند نیاز های کاذب فراوانی را برای ما ایجاد کند.
۵-انسان دشمنی به نام شیطان دارد: ابلیس دشمنی است که در مقابل انسان قسم یاد کرده تا آدمی را راحت نگذارد و از آنجا که انسان دارای اختیار است باید خود تصمیم بگیرد که از شیطان پیروی نکند. شیطان ویژگی های روان شناختی انسان و ضعف های او را به خوبی می داند ومی شناسد و برای هرکس برنامه ریزی دارد تا با وسوسه های مختلف او را از مسیر حق منصرف کند. به این نکته باید توجه داشته باشیم که بر اساس آیات قرآن شیطان به طور مستقیم هیچ تسلط فیزیکی و بیرونی به انسان ندارد؛ ولی وسوسه های درونی برای انسان کافی است.
۶- انسان به مقدار توانایی اش وظیفه دارد: همه انسان های بالغ و عاقل در خطوط کلی تکالیف باهم شریک هستند؛ولی برخی واجبات شرط هایی دارند که ممکن است برای بعضی از افراد آن شرط موجود نباشد و برای برخی دیگر باشد.مثلاً توانایی های جسمانی ٬ علمی ٬ مالی ٬ شغلی ٬ رشته تحصیلی و …. قانون خداوند این است که از هیچ کس بیشتر از توانایی اش تکلیف خواسته نمی شود و هیچکس مجاز نیست از تکالیفی که در توان اوست سر باز زند.
۷-انسان با مشکلات آزمایش می شود: امتحان یکی از سنت های الهی است و این به هیچوجه غیرقابل تغییر نیست. با بررسی منابع مختلف در می یابیم که سنت امتحان در امّت های گذشته مثل حضرت نوح ٬ عاد ٬سمود ٬ قوم حضرت ابراهیم ٬ حضرت لوط ٬ حضرت شعیب و…. جریان داشته است ؛ بنابرین در امت حاضر و آینده نیز جریان خواهد داشت. به عنوان مثال در سوره عنکبوت آیه دوم میخوانیم:« أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ :آیا مردم گمان کرده اند همینکه بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!»و در آیه سوم سوره عنکبوت می فرمایند:« وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ : ما کسانی را که قبل از مسلمانان بودند آزمودیم.» این دیدگاه باعث می شود انسان در تفسیر رفتارهای خود و دیگران تغییر نگرش ایجاد کند.
۸-این آزمایش به تمام مسائل زندگی تعمیم می یابد: انسان باید بداند در تمام مراحل زندگی خود در حال آزمایش شدن است. بعضی از ما حتی ابزار امتحان بعضی دیگر هستیم.(سوره محمد ٬ آیه ۵ : سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ) اموال و اولاد انسان ابزار امتحان اوست.(سوره انفال ٬ آیه ۲۸ :وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ )و(سوره آل عمران ٬ آیه ۱۸۶ : لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ) غرایز جنسی ما سبب امتحان ماست.( سوره نوح ٬ آیه ۳۳ 🙂 و…..این امتحان فقط در سختی ها و مشکلات نیست بلکه در خوبی ها و نعمت ها نیز اسباب آزمایش ماست.(سوره انبیاء ٬ آیه ۳۵ : کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ) در بینش اسلامی مشکلات ارج گذاشتن خداوند به مؤمن است و خداوند مؤمنی را که دوست داشته باشد در گرداب بلا فرو می برد به طوری که در روایات آمده است سرعت بلا به سوی مؤمن بیشتر است از سرعت باران از فراز تپه ها به گودال زمین. (علامه مجلسی ٬ بحارالانوار ٬ جلد ۶۷ ٬ صفحه ۲۲۲) انسان در چالش ها و مشکلات زندگی به کمال می رسد و سختی ها باعث می شود تا خودبزرگ بینی از دل انسان خارج شود و فروتنی جای آن را بگیرد. همچنین گرفتاری برای ظالم باعث ادب شدن او ٬ برای مؤمن امتحان و برای انبیاء ارتقای درجه است .قرآن در این زمینه می فرماید :« خداوند مؤمنان را با بلا و گرفتاری پاک و خالص می گرداند و کافران را به تدریج نابود می گرداند .» ( سوره آل عمران ٬ آیه ۱۴۱ : وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ )امام صادق(ع) می فرمایند در بهشت منزلی است که هیچ بنده ای به آن نمی رسد مگر با بلایی که در دنیا به بدنش می رسد.وقتی نگرش انسان به مشکلات اینگونه باشد در سلامت روان او نیز تأثیر گذار است و رفتارهای دیگران را به گونه ای درست تفسیر می کند و ارتباطات اجتماعی مفیدتر و صمیمی تری خواهد داشت.
۹-انسان ویژگی های روان شناختی دارد:قرآن کریم به انسان از ابعاد متعددی مثل خلقت ٬ ارتباط با خداوند ٬ معاد و ویژگی های روان شناختی او پرداخته است.به عنوان مثال انسان دارای ظرفیتی دوسویه است که هم به خوبی و هم به بدی تمایل دارد.اما طبیعت مادی انسان سبب می شود حرکت او به طرف منفی بسیار آسان باشد. آنچنان که در قرآن آمده است« بدبخت ٬ آزمند و بی تاب خلق شده است.چون صدمه ای به او برسد ٬ عجز و لابه کند و چون خیلی به او رسد بُخل ورزد.» ( سوره معارج ٬ آیه ۱۹ تا ۲۱إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاًوَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً) « در حال نعمت از خداوند روی برمی گرداند و خود را کنار می کشد ولی وقتی آسیبی به او برسد٬ دست به دعا فراوان می برد.» ( سوره فصلت ٬ آیه ۵۱: وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ) « هرگاه آسیبی به او برسد در همه حال (خوابیده-نشسته-ایستاده) خدا را می خواند و چون گرفتاری اش برطرف شود ٬ چنان حرکت می کند که گویی هیچ درخواستی از خداوند نداشته است.» ( سوره یونس ٬ آیه ۱۲:وَ إِذا مَسَّ الإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ) «انسان همواره نوعی شتاب زدگی دارد.» ( سوره اسراء ٬ آیه ۱۱:وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً) و ( سوره انبیاء ٬ آیه ۳۷:خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُریکُمْ آیاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ) « همانگونه که خوبی ها رافرا می خواند ٬ بدی ها را نیز فرا می خواند.» ( سوره اسراء ٬ آیه۱۱: وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً) «ممکن است در سنگدلی به جایی رسد که از سنگ هم سخت تر شود.» (سوره بقره ٬ آیه ۷۴: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) « هرگاه احساس بی نیازی کند گرفتار طوغیان در برابر خداوند می شوند.» ( سوره علق ٬ آیه ۶ کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی) «در مقابل نعمت های پروردگار بسیار ناسپاس وبخیل است و خودش نیز بر این حالت گواه است و علاقه شدیدی به مال دارد.» ( سوره عادیات ٬ آیه ۶ تا ۸: إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ وَ إِنَّهُ عَلی ذلِکَ لَشَهیدٌ وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ)
« همواره در زیان است مگر که ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهدو به حق و صبر توصیه کند.» ( سوره عصر ٬ آیه ۱تا ۳:) وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴾ «بسیار ظالم و جاهل» ( سوره احزاب ٬ آیه ۷۳ :لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً) « و ناسپاس» ( سوره ابراهیم ٬آیه ۳۵: وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ) و ( سوره عبس ٬ آیه ۱۷ :قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ) است و حالتی دارد که مایل است پیش روی او باز باشد و هرکاری را که دوست دارد بدون مانع انجام دهد.» ( سوره قیامه٬ آیه ۶: یَسْئَلُ أَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ) « تنگ نظر و بخیل است و از تنگ دستی می ترسد به گونه ای که خزائن رحمت پروردگار را هم در اختیار داشته باشد باز هم از انفاق کردن می پرهیزد.» (سوره اسراء ٬ آیه ۱۰۳ :فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعاً) « ضعیف است و در طغیان غرایز مقاومت او کم است.» (سوره نساء ٬ آیه :۲۹ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراض مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً) « و اهل جدل است.» ( سوره کهف ٬ آیه ۵۴: وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَل وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْء جَدَلاً)
«مبانی هستی شناسی»
اگر روان شناسی به بررسی رفتار و تجلیات روانی انسان می پردازد و آن را تحلیل می کند چیستی ٬ چرایی ٬ چگونگی و پیامد های آن را به تحلیل روان شناختی می گذارد ؛ پس مفهوم و باوری که پیشامد و پیامد آن رفتار و تجلیات روانی باشد در این چهارچوب فاقد بررسی است. به عنوان مثال باور اینکه همه هستی سیری یک پارچه ومنسجم دارد که از سوی پرودگار تنظیم شده است وانسان بخش کوچک اما مهمی از این مجموعه است که در این سیر با مخلوقات دیگر از جمله جنّ ٬ فرشته ٬ شیطان قسم خورده و طبیعت و همه قوانین آن همواره همراه و هم زیست است ما را به کنترل شخصیت درونی ٬ انگیزه ها ٬ رفتارها ٬ عواطف ٬ هیجان ها ٬ آرزوها ٬ ارتباط انسان با سایر موجودات و … وا می دارد.
۱- هستی مخلوق خداست: ممکن است مخلوق دانستن جهان در کشف قانون مندی های جهان و انسان به خودی خود تأثیر نگذارد. اما بر تفسیرها و نتیجه گیری های او اثر مستقیم می گذارد. قرآن در این زمینه می فرماید:«خداوند همان کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی نازل کرد و با آن میوه ها را برای روزی شما بیرون آورد و کشتی ها را مسخّر شما گردانید تا بر صفحه ی دریا به فرمان او حرکت کنند و نهرها را مسخّر شما نمود.» (سوره ابراهیم ٬ آیه ۳۲ :اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ) بنابراین اعتقاد به خالقیت خدا و اینکه همه چیز در مقابل خواست او خاضع است نگاه انسان را به جهان تقلید می دهد.»
۲- هستی هدفمند است: جهان هدفمند آفریده شده است و این هدفمندی به زندگی انسان معنا می دهد ؛ بنابراین ممکن است بسیاری از نابه سامانی های روحی و روانی انسان به دلیل فراموشی این هدف و فاصله گرفتن از آن باشد . عبودیت و بندگی هدفی است که انسان باید در زندگی دنبال کند تا به وسیله آن تکامل یابد.« من جنّ و انس را نیافریدم جز برای آنکه عبادتم کنند.» ( سوره ذاریات ٬ آیه ۵۶: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ)
۳- هستی هماهنگ است و خالق واحد دارد: هیچ موجودی در جهان وجود مستقل ندارد و همه هستی مشغول انجام تکالیف خود هستند مگر مخلوقاتی مثل انسان که به آن قدرت اختیار داده شده است که ممکن است خلاف جهت هستی حرکت کند. خدای متعال نیز کاملاً ناظر بر عملکرد مؤمن و غیرمؤمن است و هرگاه که اراده کند نعمتی را می گیرد و یا می بخشد.(ن.ک:سوره آل عمران ٬ آیه ۲۵و۲۶ فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ، قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ)
۴- طبیعت برای انسان خلق شده است: قرآن کریم طبیعت را سرمایه ای می داند که خداوند در اختیار انسان قرار داده است.(ن.ک: سوره نحل ٬ آیه ۱۲ تا۱۶: وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ، وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ، وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ، وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ، وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ) بنابراین انسان باید به درستی طبیعت را بشناسد و از آن استفاده کند.به عنوان مثال احترام به حقوق حیوانات حتی در زمان ذبح کردن٬نمونه بارز این احترام است.
۵- زمین مناسب زندگی انسان است: در قرآن زمین به عنوان گهواره انسان معرفی شده است که در آن سیر می کند و از نعمت ها و امکانات و آب و هوای آن و حرارت و بذر و … بهره می برد.(ن.ک: سوره طٰه ٬ آیه ۵۰ تا ۵۳ :قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ ، قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ ، قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى ، الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّىٰ) خداوند همه آنچه در زمین آفریده است را در اختیار انسان قرار داده است.مثلاً انسان از دریاغذا می گیرد.جواهرات و زیورآلات به دست می آورد.از ستاره ها برای شناسی راه ها استفاده می کند و…..( ن.ک: سوره نحل ٬ آیه ۱۲ تا ۱۶ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ، وَمَا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لِّقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ ، وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ، وَأَلْقَىٰ فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلًا لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ، وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ)
۶- امور غیبی هستی یا متافیزیک: غیب شامل اموری مانند فرشتگان ٬ اَجنّه ٬ شیطان و….می شود که با چشم ظاهری قابل دیدن نیستند. اگر کسی به امور غیبی اعتقاد نداشته باشد نمی تواند به اسلام اعتقاد واقعی داشته باشد. اگرچه انسان به اذن خداوند به برخی از مصداق های غیب در همین دنیا دست پیدا می کند؛بنابراین بازهم باید بدانیم که « کلیدهای غیب نزد اوست و کسی جز خدا آن را نمی داند؛ هرآنچه در خشکی و دریاست او می داند و هیچ برگی نمی افتد مگر اینکه در کتاب مبین آمده است.» (سوره انعام ٬ آیه ۵۹: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) اگر انسان را به بعد زیستی منحصر کنیم و ارتباط رفتاری او را با مصداق های غیبی نادیده بگیریم در حقیقت به بخش بسیار کوچکی از انسان اکتفا کرده ایم و بسیاری از رفتارها وتجلیات روانی او را نمی توانیم تحلیل کنیم.
« مبانی اعتقادی»
آنچه انسان به آن اعتقاد دارد به صورت هشیار و ناهشیار در تمام ساختمان روانی او اعم از شناخت ها ٬ عواطف ٬ هیجان ها ٬ انگیزه ها ٬ رفتار های فردی ٬ اجتماعی و….جا گرفته ٬ ایفای نقش کرده و مؤثر واقع می شود به ویژه اعتقادهای دینی که معمولاً از راسخ ترین اعتقادهای انسان محسوب می شود وکمّ و کیف آنها در روان شناسی افراد معتقد با افراد غیرمعتقد تفاوت ایجاد می کند.
اعتقادهای قرآن و حدیثی بسیار زیادند و در یک معنا آن همه مبانی هستی شناختی ٬ انسان شناختی ٬ معرفت شناختی و…..که از رهیافت قرآنی و حدیثی به دست می آیند از مبانی اعتقادی مسلمانان محسوب می شوند به این ترتیب بسیاری از مبانی اعتقادی در مباحث قبل مورد اشاره قرار گرفت ولی برخی از اعتقادات هستند که پیشتر از انها یادی نشد که بدین شرح است:
۱- اعتقاد به خدا: از این پیش فرض روان شناسی سخن به میان آورده است اما خدایی که قرآن کریم به ما معرفی می کند منحصر به استدلال و بعد شناختی نیست.خدایی که در زندگی همه حضور دارد ٬ بخشنده و مهربان است ٬ نعمت به ما ارزانی می کند ٬ با مؤمنان دویت است و کافران را دوست ندارد. به قدری با مخلوقات خود نزدیک است که به آنها می گوید من از رگ گردن به شما نزدبک ترم ؛ که البته به یقین بُعد زمانی ومکانی در این تعبیر نیست .با بندگان سخت گیری بی فایده ندارد بلکه حتی بر آنها آسان می گیرد و اگر تکلیفی بر دوش بندگانش می گذارد برای ورزیده شدن در مسیر عبودیت است و…
۲- اعتقاد به نبوّت و امامت: باورداشت به انبیاء و امامان نیز ادامه همان اعتقاد به خداوند است.خداوند در این دنیا سرمایه عمر را به ما داده است که با آن تجارت کنیم و برای موفقیت در این تجارب متخصصان دلسوزی را قرار داده تا آنها راه دقیق و قطعی را به ما نشان دهند. هرکسی با ایشان بیشتر ارتباط داشته باشد و از آنها بیشتر استفاده کند سود زیادتری به دست می آورد و هرکس از ایشان جدا شود ٬ گمراه و زیان کار خواهد بود. آنان واسطه میان انسان ها با خداوند هستند که اطلاعات مربوط به امور غیبی را از خداوند گرفته و برای ما می آورند.
۳- مرگ پایان زندگی نیست: ایمان به این مطلب ودرونی سازی آن مسئله ای فراتر از شناخت است. به این نگرش زمانی دست پیدا میکنیم که بین شناخت ٬ عواطف و آمادگی رفتاری هماهنگی ایجاد کنید . ما به هنگام مرگ نابود نمی شویم و مرگ برای برخی از انسان ها آسان و برخی دیگر دشوار است.
۴- مراحلی از زندگی گذشته٬و مراحلی در پیش است: ما پس از مرگ وارد مرحله جدیدی از زندگی می شویم که نامش زندگی برزخی است. در عالم برزخ عذاب و پاداش وجود دارد. امکان دید و بازدید ارواح و گفت و گو میان یکدیگر وجود دارد و افراد تمایل بسیار دارند که به دنیا برگردند و کارهای نیک بیشتر انجام دهند اما دیگر ممکن نیست.(سوره مؤمنون ٬ آیه ۹۹و۱۰۰ :حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ)
۵- زندگی دنیا کوچک است:زندگی ما در این دنیا از نظر زمانی کوتاه و غیر قابل مقایسه با آخرت است.(سوره توبه٬ آیه ۳۸: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا قَلِیلٌ)و(سوره بقره،آیه ۳۶ :فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ). از طرفی دیگر آخرت همیشگی است و خلود دارد اما دنیا فانی است.(سوره اعراف، آیه ۴۲ :وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ). متاع این دنیا بسیار اندک است و آخرت برای افراد متقی بهتر است.خود این دنیا هیچ ارزشی ندارد بلکه فقط خلق شده تا معلوم شود کدام یک از انسان ها عمل نیک انجام دهد و کدام عمل بد.( سورع ملک، آیه ۳ :الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَىٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ) و هر کس که طغیان کند و زندگی دنیا را اصل قرار دهد و به فکر زندگی اخروی نباشد،جایگاه او جهنم است.(سوره نازعات،آیه۳۸: وَآثَرَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا)
۶-باید به زندگی خوش بین و امیدوار باشیم :در زندگی اسلامی جایی برای بدبینی فرد مسلمان نسبت به زندگی وجود ندارد چرا که همه ی سختی ها،راحتی ها،غم ها و شادی ها و تمام فعالیت های فرد محاسبه میشود و به کسی ظلم نمی شود. هر که هر کار خوبی انجام دهد، ده برابر پاداش دارد؛ و بسیار نکوهش شده است اگر مومنی از مشکلات خود ناله و شکایت داشته باشد.
۷- زندگی دنیا مزرعه آخرت است :اینجا هر کاری انجام میدهیم چه خوب و چه بد در قیامت خواهیم دید (سوره زلزال،آیه ۷و۸ :فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ) هر کسی کوله بار مخصوص خود را دارد. (سوره انعام،آیه ۱۶۴: قُلْ أَغَیْرَ اللَّـهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ) کسی که گمراه شده است به سوء اختیار خود گمراه شده (سوره اسراء،آیه ۱۵: مَّنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا)و خداوند از روی لطف خود فرموده است کسی که خطایی می کند به همان مقدار مجازات خواهد شد و کسی که کار شایسته ای انجام دهد ده برابر پاداش خواهد داشت (سوره انعام،آیه ۱۶۰ :مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ).
بخش دوم:
«احساس،ادراک و شناخت»
مقدمه:احساس،ادراک و شناخت از زیر بنایی ترین مباحث روانشناسی محسوب میشود.بقای ارگانیزم و استمرار حیات مادی یا معنوی آن در گام نخست به دریافت های حسی ما از پیرامون و درون خودمان وابسته است.وقتی از مادر متولد شدیم چیزی نمیدانستیم و به کمک ابزار هایی که خداوند در وجود ما قرار داد خود و محیط خودمان را شناختیم.( ن.ک:سوره نحل، آیه ۷۸ :وَاللَّـهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
آنچه به هنگام به دنیا آمدن در وجود ما نهاده شده چند گذاره است:
۱-بازتاب های عصبی به صورت نباتی
۲- قوای حسی بیرونی و درونی و ابزار های آن ها که بعضی به صورت بالفعل ( مثل حس شنوایی، گرسنگی،دردو… حتی قبل از تولد هم وجود دارد) و برخی به صورت بالقوه ( مثل بینایی که پس از ولادت فعال میشود) در نوزاد شکل میگیرد.
۳- ظرفیت تجمیل و تحلیل صورت های حسی که برای فرد حاصل میشود به گونه ای که فرد میتواند مزه ای را که دیروز چشیده با مزه ای که امروز چشیده است را مقایسه کند یا چهره ای را که ساعاتی پیش دیده با چهره ای که اکنون میبیند مقایسه کند و این همانی را حس یا درک کند.
۴_ ظرفیت های انفعالی _عصبی،که فرد بی اختیار از خود نشان میدهد. برای مثال با احساس درد چهره اش در هم میرود.با احساس گرما عرق میکند،با احساس سرما میلرزد و…
۵-بالقوه هایی که برای بالفعل شدن نیاز به گذر زمان و فراهم شدن مقدماتی جسمی_روانشناختی، دارد. برای مثال هر فردی از همان زمان که به دنیا می آید بالقوه نیروی جنسی یا هوش انتزاعی دارد.
۶- افزون بر این ها،ظرفیتی در افراد وجود دارد که همه به یک اندازه به فعلیت نمی رسد و آن قوه تفکر است که بستگی به امور متعددی دارد مثل ژنتیک و فعال شدن هر چه بیشتر سلول های مغزی در دوران کودکی مباحث احساسی، ادراک حسی،ادراک فرا حسی، شناخت، فرا شناخت و امور فوق ادراک(اموری که برای انسان قابل شناخت نیستند.)
بخش دوم:
«احساس،ادراک و شناخت»
مقدمه:
احساس ،ادراک و شناخت از زیر بناییترین مباحث روانشناسی محسوب میشود. بقای ارگانیزم و استمرار حیات مادی یا معنوی آن در گام نخست به دریافتهای حسی ما از پیرامون و درون خودمان وابسته است؛ وقتی از مادر متولد شدیم چیزی نمیدانستیم و به کمک ابزارهایی که خداوند در وجود ما قرار داد خود و محیط خودمان را شناختیم.<وَاللَّـهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ> (سوره نحل، آیه ۷۸).
آنچه به هنگام به دنیا آمدن در وجود ما نهاده شده چند موضوع است:
۱-بازتابهای عصبی که گویا به صورت نباتی شکل میگیرد و نوزاد در آن هیچ نقشی ندارد.
۲- قوای حسی بیرونی و درونی و ابزارهای آنها که بعضی به صورت بالفعل(مثل: حس شنوایی، گرسنگی،درد و… که حتی قبل از تولد هم وجود دارد) و برخی به صورت بالقوه(مثل بینایی که پس از ولادت فعال میشود) در نوزاد شکل میگیرد.
۳- ظرفیت تجمیع و تحلیل صورتهای حسی که برای فرد حاصل میشود به گونهای که فرد میتواند مزهای را که دیروز چشیده با مزهای که امروز چشیده است را مقایسه کند یا چهرهای را که ساعاتی پیش دیده با چهرهای که اکنون میبیند مقایسه کند و این همانی را حس یا درک کند.
۴_ ظرفیتهای انفعالی _عصبی،که فرد بی اختیار از خود نشان میدهد. برای مثال با احساس درد چهرهاش در هم میرود،با احساس گرما عرق میکند،با احساس سرما میلرزد و…
۵-بالقوههایی که برای بالفعل شدن نیاز به گذر زمان و فراهم شدن مقدماتی جسمی_روانشناختی، دارد. برای مثال هر فردی از همان زمان که به دنیا میآید بالقوه نیروی جنسی یا هوش انتزاعی دارد.
۶- افزون بر اینها، ظرفیتی در افراد وجود دارد که همه به یک اندازه به فعلیت نمیرسد و آن قوهی تفکر است که بستگی به امور متعددی دارد؛ مثل: ژنتیک و فعال شدن هر چه بیشتر سلولهای مغزی در دوران کودکی مباحث احساسی، ادراک حسی،ادراک فراحسی، شناخت، فرا شناخت و امور فوق ادراک(اموری که برای انسان قابل شناخت نیستند.)
• ادراک حسی از دیدگاه قرآن و حدیث
رابطهی ارگانیزم با محیط خود به وسیلهی اندامهای گیرنده و پاسخ دهنده صورت می گیرد.دریافت محرک به وسیلهی گیرنده حسی و انتقال آن به مراکز عصبی خاص، احساس نامیده میشود. در دریافت و انتقال اثر تحریک به مراکز حسی قوانینی وجود دارند که مهم ترین آنها عبارتند از :«قانون همه یا هیچ»، « قانون مقاومتی مطلق» و «قانون مقاومت نسبی»…
احساس، عبارت است از انتقال اثر محرک از گیرندگان حسی به سیستم اعصاب مرکزی که به صورت عینی قابل پیگیری است. این احساس ارزش شناختی ندارد و به گونه ای منفعل حاصل میشود و اساس کاملاً فیزیولوژیک دارد. ابزارهایی که این احساس ها برای ما حاصل می کنند(حواس درونی و بیرونی) در حد ابزاری، ارزشمند هستند ولی ابزارهایی انحصاری و غیرقابل جایگزین هستند و اگر انسان ها از آنها استفاده درست نکنند از بسیاری حیوانات ضعیفتر محسوب میشوند.
امواج صوتی، نوری و الکترومغناطیسی که انسان آنها را دریافت میکند ضعیفتر از بسیاری حیوانات هستند. مثلاً: هُدهُد از امکاناتی برخوردار است که حضرت سلیمان نبی$برخوردار نیست.<إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ>
بنابراین، انسان فقط به اموری که خداوند به او اذن داده علم دارد.<اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ>
بخشی از محدودیتهایی که خداوند برای انسان قرار داده است؛ به چهارچوب همین امور طبیعی(ابزارهای حسی) بازمیگردد و بخشی نیز به قدرت ادراکی او برمیگردد که هم از جهت منابع اولیه و هم از نظر ظرفیت ادراکی او محدود است. به همین جهت ادراکات او، در محدودهی امور مادی است و از امور غیرمادی اطلاعاتی را دریافت نمیکند مگر با واسطه<یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ> ابزار احساس و ادراک همین دست و پا، چشم، گوش، قلب و….هستند و هرکس یکی از آنها را نداشته باشد از ادراک و احساس مربوط به آن محروم میشود.<فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ>
خداوند حقیقت اینها را مستقیماً به خود نسبت میدهد و از انسان انتظار شکرگزاری دارد. البته شکرگزاران کم هستند.<قُلْ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ> اینها از دیدگاه قرآن آنقدر مهم تلقی میشوند که خداوند مسئولیت کارهای انجام یافته انسان را به همین اعضا نسبت میدهد و تأکید میکند که <وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً> یعنی: ای انسان این ابزارها را به کار بگیر و در امور زندگیات علم به دست بیاور و از اموری که علم به آنها نداری پیروی مکن.
خداوند آنقدر اهمیت و جایگاه این حواس از جمله حس لامسه را مهم میداند که برای آشکار شدن اوضاع آخرت از تشبیه کردن آنها به امور حسی دنیایی استفاده میکند.<إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزیزاً حَکیماً> همهی حواس ما از جمله بینایی، شنوایی و… به فرمان خداوند کار میکنند.<وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ> و انسانها به گونهای خلق شدهاند که گویا «اصاله الحسی» هستند.
اگر مطلبی را به صورت حسی دریافت کردند آنرا راحتتر میپذیرند؛ مثلاً: کافران در زمان پیامبر# برای پذیرش نبوّت بهانههای مختلفی میتراشیدند که خدای متعال بهانههای آنها را افشاء میکند و میگوید اگر این قرآن را به صورت کاغذی ملموس هم برایشان نازل میکردیم یا فرشتهای را میفرستادیم که آنها او را میدیدند…باز هم نمیپذیرفتند.<فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَهً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ>حتی حضرت ابراهیم$که پیامبر خداست وقتی میخواهد از مسألهی معاد و دوباره زنده شدن انسانها اطمینان پیدا کند از خداوند درخواست میکند که به صورت حسی به او نشان بدهد و خداوند نیز درخواست او را اجابت میکند.<وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ>
میتوان بر دو نوع احساس در وجود انسان تأمل کرد: یک نوع، احساسی است که یک عضو مشخص از بدن عهدهدار آن است و دیگری آنکه عضو خاصی عهدهدار آن نیست بلکه بیشتر به قلب نسبت داده میشود که منظور قلب جسمانی نیست مثل احساس تعجب، انتظار، حقارت، تکّبر، شادی، غم و…که تحت عنوان احساسات از آنها یاد میشود که ما آنها را در کنار بحث عواطف قرار میدهیم.
در قرآن از نوع دوم بسیار یاد شده است؛ برای مثال کسانی که برای رفتن به جهاد امکانات لازم در اختیارشان نبود احساس غم شدیدی داشتند به گونهای که چشمهایشان از اندوه، اشک بار بود.<وَ لا عَلَی الَّذینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ>یا مثلاً قابیل هنگامی که برادرش هابیل را کشت نمیدانست با بدن او چه کند، کلاغی را دید که جسم کلاغ دیگری را در خاک دفن میکند؛ درون خود احساس حقارت کرد و با خود گفت آیا من از این کلاغ کمترم؛ آنگاه تصمیم گرفت بدن هابیل را در خاک دفن کند.<مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ>به این طریق هم جسد را به خاک سپرد؛ هم احساس حقارت را از خود دور کرد. در آن لحظه که او برای اولین بار با این رفتار کلاغ مواجه شد احساسی به او دست داد که هنوز تبدیل به شناخت نشده بود، احساس بود، اگرچه بعدها با تکرار ذهنی بر آن، تعبیر به شناخت و علم شد.
• صوت از دیدگاه قرآن کریم و روایات
صداها بیش از رنگها ویژگیهای روان شناختی دارند چون صداها با احساسات و عواطف لحظهای انسان مرتبط میشوند. بر اساس این ویژگیهاست که هم گوینده وهم شنونده بدون اینکه توافقی باهم کرده باشند در ارسال و دریافت یک حس مشترک موفق میشوند.
این ارسال و دریافت ممکن است به نوع کلمات انتخاب شده، تن صدا،بلند یا آرام بودن کلام،نرم و دل انگیز یا خشن و رعب آور بودن گفتار مربوط شود. برای مثال جناب لقمان به فرزندش سفارش می کند که<أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ> (سوره لقمان٬ آیه ۲۰)یعنی: پسرم در راه رفتن اعتدال را رعایت کن و از صدای خود بکاه، که زشت ترین صداها،صدای خران است.
بعضی از اصحاب پیامبر به علت نادانی، پیامبر# را نیز همانند خودشان با صدای بلند و فریاد خطاب میکردند. خداوند به آنان فرمود این کار را نکنید<إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ> (سوره حجرات، آیه۴و۵) و حتی به ما آموزش داده شده است به هنگام مناجات با خداوند لازم نیست فریاد بزنیم چون در هرصورت چه فریاد بزنیم و چه آرام در دل دعا کنیم برای خداوند تفاوتی ندارد.<وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَهً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین> (سوره اعراف٬آیه۲۰۵) اما هرگاه به کسی ظلم شده باشد اگر برای دفع ظلم از خود فریاد بزند و ظلم را افشا کند اشکالی ندارد <لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیما> (سوره نساءآیه۱۴۸) منافقانی که از مؤمنان کینه شدیدی در دل دارند اما آن را مخفی میکنند خداوند از طریق رفتارهای غیر کلامی مثل تجلیات روانی که در چهرهشان ظاهر میشود و از طریق لحن گفتار و صدای لرزانشان که بیانگر نداشتن تعادل درونی و باور نداشتن به سخنان خود است آنان را معرفی و افشاء خواهد کرد.<أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ> (سوره محمد، آیه ۲۹).
در آیهای دیگر خداوند با همسران پیامبر اتمام حجت میکند که رعایت عفت در سخن گفتن داشته باشند و با تن صدای نازک و هوس انگیز سخن نگویند تا بیماردلان به آنان طمع نکنند.<یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً> (سوره احزاب،آیه۳۲) و در خصوص دعوت فرعون به سوی حق به حضرت موسی و هارون& میگوید با نرمی با وی سخن گویید تا شاید متذکر شود<فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی>.(سوره طه، آیه ۴۴)
در کنار این نوع اثر گذاری که مربوط به حالت روانشناختی صوت است نوع دیگری از اثر گذاری نیز در آن وجود دارد که به بعد معرفت شناختی مربوط است یعنی محتوای سخن و دعوت به استدلالهای مورد نظر که این نوع دوم در قرآن بسیار فراوان است. برای مثال شیطان از طریق صوت و صدایش افراد انسانی را تحریک میکند، نه به واسطهی تن صدا و یا تند و ملایم بودن آن، بلکه به واسطهی وعده و فریبی که میدهد.<وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً> (سورهیالإسراء، آیه۶۴)
• رنگاز دیدگاه قرآن و روایات
قرآن کریم بازنمای احساسات و برداشتهای طبیعی انسان از رنگها است؛ در داستانهای قرآنی و قصههای زندگی انبیاء از رنگهای مختلف نام برده شده است و به بعضی از ویژگیهای آنها اشاره شده است. بعضی از رنگها ممکن است سازگاری بیشتری با حس بینایی داشته باشد؛ مثلاً رنگ سفید در موارد متعددی در قرآن با امور مطلوب همایند شده است، گویی قرآن رنگسفید را عاملی برای آن امور میداند.برای مثال سفید، پایان تاریکی است.<وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر> (سوره بقره، آیه ۱۸۷) ویا سایر موارد<اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ> (سوره قصص، آیه ۳۲) و <بَیْضاءَ لَذَّهٍ لِلشَّارِبین> (سوره صافات، آیه ۴۶)
و یا در روایات اسلامی بهترین پوشش برای انسان رنگ سفید معرفی شده است آنچنان که در فصل حج شاهد پوشش سراسری در لباس احرام حاجیان هستیم.
شاید پوشش سفید که در اسلام توصیه شده است از آن جهت باشد که:
۱- سفید ترکیب همه نورهاست.
۲- باعث روشنی چشم است.
۳-آلودگی فرد را زود نشان می دهد.
۴-آرامش بخش است و….
بعد از رنگ سفید، رنگسبز است. بهترین رنگ به شمار آمده است؛ گویا رنگ سبز نشانی از خرمّی ونشاط دارد، تا جایی که خداوند باغهای بهشتی را به این رنگ معرفی میکند و انسان را به آن تشویق میکند.<وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ؛ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ؛ مُدْهامَّتانِ> (سوره الرحمن، آیات۶۲- ۶۵) همچنین دانشمندان اسلامی نظیر فیض کاشانی و حرعاملی در آثار خودشان رنگ سبز را ستودهاند.
رنگقرمز بعد از اینها به لحاظ روانشناختی، گرم و اشتها آور است و در روایات آمده است که لباس قرمز را جز در عروسی و برای خوشایند همسر نباید پوشید(نک:شیخ کلینی، الکافی، ج۶، ص ۴۴۷).
در آیهی شریفهی ۶۹ سورهی بقره دربارهی رنگ گاو بنی اسرائیل خداوند میفرماید<قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ> (سوره بقره، آیه۶۹) یعنی: :«رنگ زرد پررنگی که بینندگان را شاد ومسرور میکند». معلوم میشود رنگ زرد و یا نوع خاصی از آن این ویژگی روانشناختی را به صورت ذاتی در خود دارد که نوع انسانهای بیننده را شاد میکند.
از طرفی دیگر در روز قیامت رنگ گناهکاران کبود معرفی شده است؛ گویا مجرمیت با رنگکبود بیشتراز رنگهای دیگر همخوانی دارد.<یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقا> (سوره طهٰ، آیه ۱۰۲).
در مجموع میتوان گفت: انسان و حس بینایی او نسبت به رنگها اقتضاهایی روانشناختی دارد به همین ترتیب به رنگهای مختلف دیگر میتوان ویژگیهایی را نسبت داد.
بعضی از آنچه با تأمل در آیات به دست میآید این است که رنگها خیر یا شرّ مطلق نیستند و هر رنگ جنبههای روانی مثبت و گاه منفی در بسترهای متفاوت دارد که انسان با ادب باید در پوشش خود به آن دقت کند. مثلاً پوشش انسان در مجلس شادی و یا غم باید کاملاً متفاوت باشد.
با این همه از جانب خداوند بهترین رنگ به امور معنوی نسبت داده میشود و آن را «رنگ خدایی» مینامند و میگوید.<صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ> (سوره بقره، آیه ۱۳۸) یعنی: بهترین رنگ ها، رنگ خدایی است و ما بنده ی او هستیم.
عوامل مؤثر ادراک و خطاهای ادراکی
تقریباً همهی مردم بر وقوع خطاهای ادراکی وفاق دارند. آسمان و دریاها آبی به نظر میرسند در حالیکه بی رنگهستند، قاشق سالم در آن شکسته مینماید، دوخط موازی در دوردست متقاطع نشان میدهد، و مثالهایی از این دست در زندگی روزمره فراوان هستند.
عوامل متعددی بر ادراک انسانی اثر میگذارند؛ در واقع با ویژگیهایی که احساس دارد میتوان گفت که ادراک ما از پدیدهها همیشه مطابق با واقع نیست بلکه عوامل متعددی بر آن مؤثر است که همیشه در اختیار ما، شناخته شده و ارادی نیستند.
بعضی از این علوم عبارتند از:
۱- حساسیت اندام حسی
۲- تجربهی محدودیت حسی
۳- حضور سائقهای فیزیولوژیک
۴- توجه یا دقت(متمرکز کردن تواناییها)
۵- تجربه های گذشته فرد
۶- حالت های هیجانی مثل: ترس یا خشم و…
۷- نگرشها ، تمایلات وآرزوها
۸- تلقین
۹- میزان ارزشمندی اشیا در نظر فرد
۱۰- تنبیه و پاداش قبلی نسبت به موضوع.
بسیاری از آیاتی که به عوامل موثر بر ادراک اشاره میکنند در واقع به عوامل خطای فکری نیز اشاره میکنند چرا که میتوان گفت اینها دو روی یک سکهاند. خطاهای ادراکی انسان ممکن است به سه شکل ظهور یابند؛ گاه مربوط به مرحلهی حس و ادراک حسیاند ؛ گاه ناشی از پردازش اطلاعات هستند که به صورت غلط انجام میشود و گاهی ناشی از غلط بودن اطلاعات اولی و مقدمات یک برهان هستند.در قرآن کریم نمونههایی از هرکدام را میشود ارائه کرد:
الف)خطا از نوع اول(ادراک حسی):
۱- قرآن در مورد سراب میفرماید:<وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ> (سوره نور، آیه ۳۹) یعنی: کسانی که کافر شدند اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب میپندارد اما هنگامی که به سوی آن میرود آبی نمی یابد.
۲-رویداد پرتاب شدن حضرت ابراهیم$ در آتش از سوی نمرود وسرد و سالم شدن آتش به امر خداوند نمونهی دیگر است از ادراک حسی ولی این رخداد یک مورد خاص است ودر چهارچوب معجزه قرار میگیرد.<قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهیمَ> (سوره انبیاء، آیه ۶۹)
۳- نمونهی دیگر سحر است که ساحران فرعون اجرا کردند.کلمهی سحر به معنای نیرنگ و شعبده وتردستی است. گاهی نیز به معنی هرچیزی است که عامل و انگیزه آن نامرئی و مرموز باشد. در قرآن کریم بیش از ۴۰ مرتبه کلمه سحر ومشتقات آن بکار رفته است. به عنوان مثال<قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی> (سوره طهٰ، آیه ۶۶).
این خطای ادراکی قابل تعلیم و تعلّم وقابل تکرار نیست چون تبدیل عصای حضرت موسی$ به اژدها از معجزات محسوب میشود ودسترسی آن برای بشر امکان پذیر نیست و از مصداقهای خطاهای ادراکی هم محسوب نمیشود.
۴-به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح<وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً> (سوره نساء، آیه ۱۵۷) یعنی:آنان میگویند ما مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند ولی امر بر آنها مشتبه شد.
ب)خطا از نوع دوم: (پردازش اطلاعات به صورت غلط):
۱- گاه به علتهای مختلف، افراد به حالتی میرسند که قلبشان از ادراک احساسهای درونی وچشم و گوششان از ادراک احساسهای بیرونی عاجز میماند و دریافت درستی از اطراف خود ومحرکها و معانی آنها ندارند. خداوند اینها را غافل میداند و میگوید از حیوانات هم گمراهترند.<وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ> (سوره اعراف، آیه۱۷۹> در حقیقت آنها بخاطر اشتغال قلبی به امور دیگر به دستورات خدا بیتوجهاند.<إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ> (سوره یونس، آیه۷).
۲- تأثیر بعضی باورها بر ادراک حسی بسیار جدی است کسانی که آیات الهی را باور ندارند و آن را تکذیب میکنند نه گوش شنوایی دارند که حقایق را بشنوند و نه زبان حق گویی که اگر حقیقتی را درک کردند برای دیگران بازگوکنند. چشمان حقیقت بین از آنان گرفته میشود وگوششان صدای حق را نمیشنود و زبانشان از گفتن حق باز میماند.<وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ> (سوره انعام، آیه۳۹).
۳- تأثیر بعضی رفتارها بر ادراک حسی؛ کسانی که کارهای زشت انجام دهند نهایتاً کارشان به آنجا خواهد رسید که آیات الهی را درک نخواهند کرد بلکه به تکذیب آن میپردازند.<ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ> (سوره روم ، آیه ۱۰).
۴-کسانی هستند که میگویند شنیدیم ولی در حقیقت نمیشنوند؛ منظور این است که حواس آنها کار میکنند و به ادراک حسی در میآوردند اما آن ادراک به مرحلهی توجه و تفسیر نمیرسد، اینان تحت تأثیر انگیزهها وامیال خودشان هستند.<یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ> (سوره انفال، آیه ۲۰)
خداوند به پیامبرش می گوید:که تو کسانی را میتوانی هدایت کنی که راه را بر ادراک خود نبندند اما کسانی که میشنوند و نشنیده میانگارند، میبینند و نادیده میپندارند، اینها قابل هدایت نیستند و هدایت نشدن اینها ظلمی است از طرف خودشان به آنها، نه از طرف خداوند.
۵-یکی از عوامل مؤثر بر ادراک نفرتی است که افراد نسبت به اموری دارند. وقتی خداوند آیات الهی را میخواند و آنان را دعوت میکند، آنان به قدری نفرت دارند که حتی به صورت ظاهری هم صورتهای خودشان را بر میگردانند.<وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً> (سوره اسراء، آیه۴۶).
۶- مشیّت الهی نیز از عوامل مؤثر بر ادراک است ولی خداوند مشیّت خودش را به رفتارهای اختیاری افراد وابسته کرده است چنانچه می فرماید:«آنان (به قدری لجوج هستند که) اگر همهی نشانههای حق را ببینند ایمان نمیآورند بلکه با پیامبر پرخاشگری میکنند و میگویند اینها فقط افسانههای پیشینیان هستند.» خداوند دربارهی افرادی که به این مرحله رسیدهاند، میفرماید:«ما بر قلب های آنها پوششهایی و در گوششان سنگینیای قرار دادیم که نمیفهمند و نمیشنوند» شاید بتوان اینطور برداشت کرد که از دست دادن یک حس و ادراک حسی بیرونی چندان مهم نیست بلکه از دست دادن حس درونی که با قلب مربوط است بسیار زیان بارتر است؛ در حقیقت آنها که چشم ظاهری خویش را از دست میدهند کور و نابینا نیستند بلکه گاه روشن دلانی هستند از همه آگاهتر؛ نابینایان واقعی کسانی هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمیکنند.<أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ> (سوره حج، آیه ۴۶).
۷- یکی از عوامل مؤثر بر ادراک، نوعی خودخواهی وخودبینی است که در بعضی از افراد وجود دارد. قرآن میگوید:«آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا میبیند(همانند کسی است)که واقع را آنچنان که هست مییابد.<أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ> (سوره فاطر، آیه ۸)
۸- شیطان یکی از عواملی است که همواره در تلاش است تا مؤمنان را از مسیرشان منحرف کند این تلاش از طریق وسوسه است.<فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ> (سوره اعراف، آیه ۲۱) وسوسه به معنای دعوت کردن آهسته و پنهانی به امری است.شیطان وسوسه هایش را با محتوای های مختلف ممکن است انجام دهد<یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ> (سوره نور ، آیه ۲۱)گاه تهدید است،
گاه زینت دادن اعمال در نظر خودشان است.<وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدیدُ الْعِقابِ> (سوره انفال، آیه ۴۸)
گاه ارائهی آرزوهای دور و دراز است.<إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ> (سوره محمد#، آیه ۲۵)
گاه ایجاد فراموشی است<سوره یوسف، آیه ۴۳:وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ>
گاه بهم زدن رابطه میان افراد است.<وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی> (سوره یوسف، آیه ۱۰۰ و <إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبینا> (سوره اسراء، آیه ۵۳).
گاه وعده دروغ و سرگرم سازی به آرزوهاست.<یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً> (سوره نساء، آیه۱۲۰).
گاهی وجود افراد القای فتنه میکند.<لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَهً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ> (سوره حج، آیه۵۳)
گاه از فقر آینده میترساند <الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ> (سوره بقره، آیه ۲۶۸) ولی هرچه میکند همه باید از راه همین حواس و ادراکحسی، خیالی، وهمی و عقلی عبور کند تا به تصمیم و رفتار برسد؛ بنابراین میتوان آن را از نوع خطای ادراکی دانست.
«غلط بودن اطلاعات اولیه و مقدمات یک برهان»را در هر استدلالی که اشکالی به مقدمات آن وارد باشد میتوان یافت و ارتباط مستقیمی با عوامل مؤثر بر ادراک و خطاهای ادراکی ندارد پس به آن نمیپردازیم.
• ادراک فراحسی در قرآن وروایات
با اینکه بحث از ادراکات انسان از کهنترین مباحث روانشناسی به شمار میآید اما بحث از ادراکات فراحسی سابقهی چندانی در میان دانشمندان روانشناسی ندارد.آیات قرآن کریم نیز با صراحت از این ادراکات فراحسی بحث نکردهاند اما آیات فراوانی از قرآن وجود دارد که به پدیدههایی پرداختهاند که قابل انطباق با پارهای از انواع ادراکات فراحسی هستند.
در ادراکات فراحسی چند مقولهی مهم شامل دورآگاهی ، غیب گویی ، آینده نگری، اثر ذهن بر مادّه و روشن بینی(دیدن اشیای ماورایی) مورد توجهاند. مباحثی نیز تحت عنوان: علوم غریبه مثل سحر، جادو، جفر، احضار ارواح، جنّ، تجرید نفس و… مطرح میشود. این مقولات بخشی از تواناییهای ادراکی خارق العاده همهی انسانها هستند که امکان توسعه و پرورش آنها در همهی افراد وجود دارد. این موضوعات اولاً همه داخل در بحث ادراک نیستند بلکه بسیاری از انها به رفتارهای خارق العاده مربوط میشوند؛ دوم اینکه ما امکان بررسی ادراک فراحسی از جهات مختلف فلسفی، عرفانی، روان شناختی، فیزیکی و … را نداریم بنابراین فقط آنچه را که در قرآن کریم آمده و به ادراک حسی مربوط میشود مورد اشاره قرار میدهیم تا معلوم شود ادراکات انسان وسعت بسیار زیادی دارند که باید با آنها برخورد عالمانه و دقیق داشته باشیم. این موارد به شرح زیر است:
۱-تسبیح گویی کوهها همراه با حضرت داوود$:
<فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ> (سوره انبیاء، آیه ۷۹)
و<إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ> (سوره ص، آیه ۱۸ و ۱۹)
و <وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَهً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عالِمینَ> (سوره انبیاء، آیه۸۱)
و <وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَهُ مِنْ خیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ> (سوره رعد، آیه۱۳)
و <تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً> (سوره اسراء، آیه۴۴)
این آیات ارتباط برقرار کردن انسان با طبیعت را به صورت فراحسی بیان میکند؛ برخی رویدادهای مربوط به حضرت داوود و حضرت سلیمان& نشان میدهد طبیعت دارای شعور است واین شعور فراتر از آن است که انسان بتواند به صورت حسی آن را دریافت کند.
۲- بویایی از راه دور:
وقتی برادران حضرت یوسف$ برای بار سوم به دربار عزیز مصر رفته بودند و حضرت یوسف$ را شناختند و از گذشتهی خود اظهار پشیمانی کردند؛ حضرت یوسف$ آنان را به بخشش الهی امید داد و گفت: پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیاندازید تا بینا شود؛ از سوی دیگر حضرت یعقوب$ که در کنعان به سر میبرد واز آنچه در مصر میان برادران رخ داده بود خبر نداشت بوی یوسف$ را اشتشمام کرد …<اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً وَ أْتُونی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ> (یوسف ۹۳ و ۹۴).
این پدیده با توجه به فاصلهی آنها از یکدیگر فراحسی تلقی میشود که شاید بتوان آن را با تلپاتی یعنی نوعی انتقال فکر از مناطق دور دست تطبیق داد.
۳-غیب وپیشگویی:
دربارهی حضرت مریم^ گزارشهای فراوانی در قرآن وجود دارند که فراحسی هستند که برخی قابل انطباق بر پدیده غیب بینی هستند؛ مثل نازل شدن فرشتهی الهی بر او ومکالمهی میان آنها<وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا> (سوره مریم ، آیه ۱۶)که در این مکالمه حضرت مریم^ از باردارشدن غیرطبیعی خود آگاه شد؛ و یا داستان حضرت یوسف$ که وقتی خود را به برادرانش معرفی کرد پیراهن خود را به آنها داد و پیشگویی کرد که پیراهن را ببرید، آن را به صورت پدرم بیندازید وی بینا خواهد شد آنگاه همهی نزدیکان خود را پیش میآورید.<اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً وَ أْتُونی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ> (سوره یوسف، آیه ۹۳)
۴-وحی:
در مورد پدیدهی وحی باید دانست که عبارت است از ارتباطی که میان خداوند و حجت خویش در روی زمین شکل میگیرد که دانش بشری هرگز توانایی درک آن را ندارد تنها میتوانیم با توجه به آیات قرآن پی به این ارتباط ببریم <وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیرِ> (سوره شوری، آیه ۷) و <قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَهً قُلِ اللَّهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنی بَریءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ>(سوره انعام ، آیه ۱۹)
۵- الهام:
عبارت است از در دل خطورکردن یا دریافت اندیشه، یا حقیقتی بصورت غیرحسی و نمایی وبدون استفاده از ابزارها ومکانیزمهای متعارف مادی.
۶-رویای صادقه:
مصداقهای فراوانی پیرامون رؤیای صادقه در قرآن و روایات وجود دارند و آن زمانی است که فرد در حالت خواب اطلاعاتی را دریافت میکند که با واقعیت بیرونی ارتباط دارد؛مثل حضرت یوسف$ که در خواب دید یازده ستاره و خورشید وماه به اوسجده میکنند.<إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ> (سوره یوسف، آیه ۴) این رؤیا زمانی که حضرت یوسف$ فرمانروای مصر بودند و برادران وی با پدر و مادرش پیش او رفتند تعبیر شد؛ و یا تعبیرخواب دو کارگزار حکومت مصر<یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیان> (سوره یوسف، آیه ۴۱)
و یا رویای حاکم مصر در مورد هفت گاو چاق و لاغر<وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُون> (سوره یوسف، آیه ۴۳)
پیامبر اسلام# رویایی دید و آن را به مسلمانان گزارش داد که بر منبر خویش بوزینههایی بالا وپایین می روند (حدیث اریکه)؛ تعبیر آن این بود که بعد از رسول اکرم# موضوع رهبری جامعه به جانشین دروغین آن حضرت خواهد رسید.
۷-علم لدنی:
یکی دیگر از مصداقهای ادراک فراحسی علم لدنی است که عبارت است از علمی که خداوند متعال به حجتهای خویش (پیامبر و امام) هدیه میکند؛ مثلا در مورد حضرت خضر$ آمده است که خداوند علم فراوانی را از همین طریق به او آموخت.<فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً> (سوره کهف، آیه ۶۵)یا در مورد پیامبر اسلام# آمده است آگاه به اخبار پیشین و پسین است.<کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً> (سوره طٰه، آیه ۹۹) در مورد حضرت سلیمان$ آمده است که دانشی از کتاب به او داده شده بود.<قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ> (سوره نمل، آیه ۴۰) و یا حضرت یعقوب$ وقتی پیراهن یوسف را به صورت انداخت و بینا شد فرمود آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایی میدانم که شما نمی دانید.< فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ> (سوره یوسف، آیه ۹۶)
• فرق تلهپاتی و مکاشفه:
تلهپاتی از لحاظ لغوی به معنی «آنچه از دور احساس میشود» است و در متافیزیک ایجاد ارتباط از طریق افکار و بدون استفاده از ابزار و حواس پنجگانه وکلام است و در فراروانشناسی قدرت و استعداد مخابرهی پیام یا تصویری از ذهن به ذهن فرد دیگر بدون استفاده از وسایل حسی مانند: سخن گفتن و مشاهدهی علائم یا حرکت است. مکاشفه به معنی آشکارشدن اسرار و امور غیبی است و آنچه در آن به عنوان رکن اصلی نمود داردچشم حقیقت بین است. چنین حقیقتی برای برخی از انسانها در طول زندگی شان حاصل میشود. اما این ادراکات انواعی دارند که دستهای از آنها تله پاتی نامیده میشود؛ به عنوان مثال به ذهن شخصی خطور میکند که شخصی در جایی، کاری را انجام داده و بعدها صحت آن معلوم میشود. این نوعی ارتباط روحی است ولی دلیل بر این نیست که آنان از اولیاء یا دشمنان خدا هستند اما مکاشفه حالتی روحی میان خواب و بیداری است که برای شخص پیش میآید و در چنین حالتی چیزهایی را مشاهده میکند. مکاشفات دو گونه هستند:الف) ربّانی ، ب)شیطانی
پس انسان باید وقتی مطلبی را میشنود و یا درک میکند به بررسی آن بپردازد تا بیابد که این القاء از سوی شیطان است که میخواهد انسان را گمراه کند و یا مکاشفهی شیطانی است <قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ،إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ> (سوره ص، آیه ۸۲ و ۸۳) برای مثال ممکن است به بهانهی نمازشب و قرائت قرآن دستور ترک درس خ.اندن را بدهد، این یک نوع مکاشفهی شیطانی است. پس برای تشخیص مکاشفهی صحیح از ناصحیح باید مضمون مکاشفه را بر کتاب و سنت عرضه کرد؛ اگر موافق قرآن و حدیث باشد صحیح است و اگر مخالف کتاب و سنت باشد شیطانی و ناصحیح است.
• شناخت در قرآن
شناخت به فرایندهای درونی ذهن یا شیوههای پردازش اطلاعات اطلاق میشود. روشی که به وسیلهی آن اطلاعات را مورد توجه قرار میدهیم. همچنین تشخیص داده، به رمز در می آوریم و در حافظه ذخیره میکنیم تا هنگام نیاز آن ها را بازیابی کرده و از آنها استفاده کنیم. افراد از طریق فرایندهای شناختی، جهان پیرامون خود را میشناسند و از آن آگاهی کسب می کنند. قرآن کریم به صورت صریح انسان را به شناخت دعوت میکند و از او میخواهد در پدیدهها تفکر کند و تفکر و تدبر داشته باشد.
مثلاً تدبر در احوال گذشتگان< قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبین> (سوره آل عمران، آیه ۱۳۷)
اندیشیدن به خلقت گیاهان و میوهها <انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون> (سوره انعام، آیه ۹۹)
تدبر در خلقت آسمان و زمین و خلقت انسان <قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ>(سوره یونس ، آیه ۱۰۱)
توجه به طعام <فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ> (سوره عبس، آیه ۲۴) کیفیت طعام <أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدینَهِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکى طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً> (سوره کهف، آیه۲۰)
از درخواستهای مکرر انسان برای تأمل است.
به طور کلی میتوان به چند دسته آیات اشاره کرد که دلالت و تأکید بر علم و شناخت دارند:
۱- آیاتی که تشویق به فراگیری میکند.
۲-آیاتی که به گرامیداشت عالمان و دانشمندان میپردازد.<وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ> (سوره فاطر ، آیه ۲۸)
۳-آیاتی که به تکریم علم و یقین و تبیین انسانیت بر اساس آگاهی میپردازد.<وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ> (سوره حج ، آیه ۴)
درنظر قرآن کریم بدترین جنبندگان کسانی هستند که گویا کر و لال هستند و هیچ تعقل نمیکنند.<إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ> (سوره انفال، آیه ۲۲).
ابزارهای شناخت انواع مختلف حسی، عقلی، شهودی و نقلی دارند و به تعبیر دیگر دارای مراتب مختلفی هستند. همانگونه که در ادراک حسی، یک شرایط اساسی و پایهای مثل سلامت حواس باید حاصل باشد در شناخت حق و باطل نیز شرایط اساسی وجود دارد؛ از جمله:
تقوا که قرآن با صراحت بارها از آن یاد میکند<یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ> (سوره انفال، آیه ۲۹)
گناه نکردن و دنیاطلب نبودن <کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ> (سوره مطففین ، آیه ۱۴)
و متابعت نکردن از شیطان <یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ> (سوره بقره، آیه ۱۶۸).
ادراک عقلی و ادراک قلبی دو شیوهی ادراک هستند. این ادراکها گاه بدون واسطهی ابزار حسی و بدون وساطت مفاهیم و تصورات هستند که ادراک شهودی و قلبی نامیده میشوند و گاه با وساطت مفاهیم و تصورات هستند که ادراک عقلی نامیده میشوند.در قرآن کریم آیات فراوانی به هر دو ادراک اشاره کرده است.
• فرا شناخت در قرآن
فراشناخت به معنای آگاهی فرد بر نظام شناختی خود وکنترل و هدایت آن است. در ادبیات روان شناسی شناخت را معمولاً مترادف با تفکر میآورند، بنابراین فراشناخت را میتوان آگاهی بر جریان تفکر وکنترل و هدایت آن تعریف کرد.هدف اساسی نظریهی فراشناخت کمک به فرد برای اندیشیدن و پرورش مهارت فکر کردن است. هدف دیگرآموزش فرا شناخت، پرورش مهارتهای انتقال یاد گرفتهها در موقعیت های متعدد است.در روان شناسی نخستین بار هری هارلو مفهوم «یادگرفتنِ یادگیری» را در یک رشته آزمایش با میمونها بکار برد. او نتیجه گرفت که میمونها هرچه مسائل بیشتری حل میکردند، در حل مسئله تواناتر میشدند؛ یعنی یاد میگرفتند که چگونه یاد بگیرند.
در آموزه های اسلامی نیز مواردی از دانش فراشناخت و تجربه فراشناخت یافت میشود.برای مثال:
۱- آنچنان که باید برای غذای جسممان شرایطی احراز کنیم، در مورد غذای روحمان نیز باید مواظبت کنیم که از چه طریقی به دست آوردهایم وچگونه باید برای تقویت علمی خود در موضوعات خاصی که سفارش شده است برنامه ریزی کنیم.فرایند این عملکرد ناظر به موضوع فراشناخت است.
۲- غفلت: یعنی توجه نکردن به دانش ها و گرایش های درونی خود. قرآن و روایات همواره در جهت غفلت زدایی یادآوری وهشدار میدهد.غفلت و غفلت زدایی از مفاهیمی هستند که ماورا به تجربه ای از نوع فراشناخت دعوت میکند.<اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ> (سوره انبیاء ، آیه۱) :ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ>، <وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَهً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین> (سوره اعراف، آیه ۲۰۶)
همین معنی از غفلت در مورد خداوند متعال نسبت به کردار انسان ها نیز بکار رفته است.خداوند نه تنها به اعمال ورفتار ما علم دارد بلکه آن علم همیشه در محضر او حاضر است و از ما غافل نیست.<وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون> (سوره بقره، آیه۷۴)
۳- توبه: توبه نیز یکی از دستورات دینی است که لازمهاش مرور گذشته و ایجاد تجربهای از نوع فراشناخت است. توبه یعنی مرور و داوری ارزشی نسبت به گذشته، این مرور و داوری باید به قدری جدی وروشن باشد که به تصمیم بر اصلاح، جبران، یا تکمیل آن منجر شود<إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحیم> (سوره بقره، آیه۱۶۰)
ما در تمام این سه مرحله تجربهای فراشناختی خواهیم داشت و آثار مثبت ارزشمندی بر این هرسه بار میآید.<وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى> (سوره هود ، آیه ۴).
۴- توصیه به پیروی نکردن از ظن نیز اشاره به فراشناخت دارد چرا که فرد به شناختهای خود توجه کرده وخودش را نسبت به یک موضوع در جهل کامل، تردید، ظن یا علم مییابد. قرآن کریم از ما میخواهد از جهل و شک وظن عبور کنیم وفقط به علم عمل کنیم. همچنین پیروی از ظن را مورد نکوهش قرار میدهد <وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ> (سوره یونس، آیه ۳۶) و حتی پیروی از برخی ظنها را گناه میشمارد < یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ> (سوره حجرات، آیه۱۲).
۵-برخی سرگذشتها در قرآن نیز اشاره به فراشناخت دارند. مثلاً حضرت ابراهیم$علم وایمان به معاد دارد ولی بازهم از خداوند میخواهد که او را در مرحلهای بالاتر «اطمینان قلبی» سوق دهد.<وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ> (سوره بقره، آیه ۲۶۰) این درخواست نشان میدهد حضرت ابراهیم$ به سطوح مختلف شناختهای خودش وسطوح بالاتر نیز میاندیشد و آنها را برای خودش تحلیل میکند تا به اطمینان قلبی کامل برسد.<وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ> (سوره بقره، آیه ۲۶۰)
• امور فوق ادراک در قرآن و حدیث
منظوراز فوق ادراک اموری است که آموزه های وحیانی به مناسبتهای مختلف از آن یاد میکند و تذکر میدهد که انسان از درک آن عاجز است. برای مثال: ما از ادراک آتش جهنم، عظمت شب قدر و احوال روز قیامت عاجزیم چون با ظرفیت وابزارهای ادراکی خود به این امور نمیرسیم. روان شناسی نیز راهی برای ادراک این مسائل پیشنهاد نکرده است چرا که اینها اموری هستند که باید به واسطه شناخت های دیگر آنها را باور کنیم.
به عنوان مثال خداوند به حضرت موسی$میگوید: هرگز مرا نخواهی دید ولی به کوه بنگر اگر در جای خود ثابت ماند مرا خواهی دید. هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد آن را همسان خاک قرار داد وموسی مدهوش بر زمین افتاد چون به هوش آمد، عرض کرد «خداوندا! منزهای تو از اینکه با چشم تورا ببینم»<وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ> (سوره اعراف، آیه ۱۴۳)