محبوب ترین مقالات

شناخت آیات و روایات حج

جمعه, اسفند ۸, ۱۳۹۳ – ۰۱:۱۱
سرفصل:
حج در گستره ی زمان، حج در اقوام و ملل، حج در اسلام، حج در قرآن و سنت، آیات و احادیث حج، حدیث حجه الوداع، روایت حج و انتصاب امام در حجه الوداع

عناوین کارهای کلاسی
۱- کشتی حضرت نوح (علیه السلام) در کجا آرام گرفت، رابطه ی کعبه با آن در چیست؟
۲- اضافه شدن یاء نسبت به واژه ی «بیت» چگونه تفسیر می شود؟
۳- پیامبران مدفون در کنار بیت الله الحرام را بررسی کنید.
۴- تطبیق امام در روی زمین با کعبه چه جنبه هایی دارد؟
۵-حضرت آدم(علیه السلام) براساس منابع روایی چگونه توبه کرد؟
۶- بر اساس آیات و روایات با انجام چه اعمالی «استیناف عمل» برای انسان واقع می شود؟

نام های مکّه
قرآن
– إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ؛ (همانا نخستین خانه‏ اى که براى مردم نهاده شد، همان است که در بکّه است، [و] فرخنده و هدایت، براى جهانیان است).
– وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ؛) و این، کتابى است فرخنده که نازلش کردیم، [و] تصدیق کننده چیزى است که پیش روى آن است و تا [مردمِ‏] امّ القرى‏ را و کسانى را که اطراف آن‏اند، بیم دهى. و کسانى که به آخرتْ ایمان دارند، به این [کتاب‏] هم ایمان دارند و نسبت به نمازشان مراقب‏ اند)
– وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّهَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً؛ و اوست آن که دست‏هاى آنان (مشرکان) را از شما، و دست‏هاى شما را از آنان در وادى مکّه، پس از آن که بر آنان پیروزتان ساخت، باز داشت و خداوند به آنچه مى کنید، بیناست).
حدیث‏
– امام على علیه السلام- در پاسخ مردى از شامیان که پرسید: چرا مکّه را «امُّ القرى» نامیده‏ اند؟-:زیرا زمین از زیر آن، گسترده شده است.
– کسى از امام على علیه السلام پرسید: جایگاه مکّه نسبت به بکّه چیست؟ فرمود: «مکّه، اطراف حرم است و بکّه، جاى خانه خدا (کعبه) است».پرسید: چرا مکّه نامیده شده است؟ فرمود: «چون خداوند متعال، زمین را از زیر آن، گسترده‏ است».پرسید: پس چرا بکّه نامیده شده است؟ فرمود: «چرا که آن، چشم جبّاران و گنهکاران را گریانده‏ است».
– امام باقر علیه السلام: بکّه، جایگاه خانه خداست و مکّه، حَرَم است و این همان سخن خداوند است که: (مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً؛ هر کس وارد آن شود، ایمن است).
– امام صادق علیه السلام: محلّ خانه خدا «بکّه» است و آبادى، مکّه است.
– امام صادق علیه السلام: مکّه را از این جهت، «بکّه» گفته ‏اند که مردم در آن [به هنگام طواف‏] به‏ یکدیگر فشار مى‏ آورند [و یکدیگر را هل مى‏ دهند].
– امام صادق علیه السلام: نام‏هاى مکّه، پنج تاست: امّ القرى‏، مکّه، بَکّه، بَسّاسه (یعنى نابود کننده؛ چون مردم وقتى در مکّه ظلم مى‏ کردند، آنان را بیرون مى‏کرد و هلاک مى‏ ساخت)، و امّ رُحْم (چرا که هر گاه معتکف مکّه مى‏شدند، مورد رحمت، قرار مى‏ گرفتند).
-علل الشرائع- به نقل از عبد اللَّه بن سنان-: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا به کعبه، بکّه گفته ‏اند؟فرمود: «به خاطر گریه مردم در اطراف آن و در خودِ آن».
– معاویه بن عمّار-: به امام صادق علیه السلام گفتم: در مکّه به نماز مى ‏ایستم، در حالى که در برابر من زن نشسته است یا عبور مى‏ کند.فرمود: «اشکالى ندارد. مکّه را به این جهت، بکّه گفته ‏اند که در آن، زنان و مردان [در اثر ازدحام،] به هم مى‏ خورند».
– امام کاظم علیه السلام‏- در پاسخ سؤال على بن جعفر که پرسید: چرا مکّه را بکّه مى‏ گویند؟-:چون مردم یکدیگر را با دست‏هایشان هُل مى‏ دهند و این جز در مسجد الحرام در پیرامون کعبه نیست.
– امام رضا علیه السلام: مکّه را از این رو «مکّه» گفته ‏اند که مردم [در جاهلیت‏] در آن جا سوت مى ‏کشیدند. کسى را هم که آهنگ این شهر مى‏ کرد، مى‏ گفتند: «قَد مَکا»، و این، همان سخن خداوند عز و جل است که: )وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَهً: و نمازشان کنار خانه خدا، جز مُکاء و تصدیه نبود). مُکاء، سوت کشیدن است و تصدیه، کف زدن.

نام‏هاى مکّه در قرآن کریم‏
نام مکّه تنها یک بار در قرآن آمده است؛ ولى از شهر مکّه، با نام‏ها و تعابیر دیگر در چهارده آیه یاد شده است که عبارت‏اند از:بَکّه، امّ القُرى،البَلَد، البلد الأمین، البَلْده، الحَرَم، قریتُک، مِن القَریَتَینِ و وادٍ غیرِ ذى زَرع

نام‏هاى مکّه در احادیث‏
در احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام به پنج نام از نام‏هاى این سرزمین مقدّس، اشاره و وجه نام‏گذارى نیز بیان شده است که عبارت‏ اند از: مکّه، بَکّه، امُّ القُرى، البَسّاسه و امّ رُحْم.
احادیث، دو وجه نام‏گذارى به مکّه را بیان نموده‏ اند: نخست به سبب گسترده‏ شدنِ (مکّ) زمین از شهر مکّه و دیگر به جهت کف و سوت زدن (مُکاء) عرب جاهلى به هنگام زیارت کعبه.
و در وجه نام‏گذارى به بکّه، برخى احادیث به این نکته اشاره کرده ‏اند که این اسم، در واقع، نام محلّ کعبه است و هر گاه براى شهر مکّه به کار رود، از قرینه‏ هاى سخن، مى‏ توان پى برد که مقصود اصلى گوینده، گرداگرد کعبه در مسجد الحرام است و این، با ریشه لغوى آن نیز سازگار است؛ زیرا بَکّ به معناى ازدحام است که در پیرامون کعبه رخ مى‏ دهد.
وجه نام‏گذارى مکّه به دیگر نام‏ها، در احادیث باب، گذشت.

نام‏هاى مکّه نزد تاریخ‏نگاران و زبان‏شناسان‏
کمتر شهرى به اندازه مکّه شاهد این همه بحث و نظر در تعداد نام‏ها و اشتقاق آنها نزد مورّخان و زبان‏شناسان بوده است، تا آن جا که برخى موّرخان، بیش از سى نام براى آن بر شمرده ‏اند و گفت و گوها و نظرهاى گوناگونى میان زبان‏شناسان در مورد اصل اشتقاق بیشتر نام‏هاى آن، بویژه مکّه و بکه، پدید آمده است؛ ولى با توجه به آنچه از احادیث اهل بیت علیهم السلام در این بحث آمد، نیاز به درازگویى و آوردن گفته ‏هاى آنان نیست و تنها به ذکر برخى دیگر از نام‏هاى مهمّ مکّه بسنده مى‏ کنیم، همچون: المَعاد، الصَّلاح، کوثى، الحاطمه، الرأسو القادس.

فضیلت مکّه‏
قرآن‏
-(رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ؛ پروردگارا! من [یکى‏] از فرزندانم را در بیابانى خشک، کنار خانه تو ساکن ساختم- پروردگارا- تا نماز بر پا دارند. پس دل‏هاى مردم را علاقه ‏مند به آنان کن و از ثمرات، به آنان روزى بخش. باشد که سپاس گویند).
-(وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ و گفتند: اگر همراه تو از [نورِ] هدایت پیروى کنیم، از سرزمین خود، ربوده خواهیم شد. آیا ما حرمى ایمن را براى آنان فراهم نیاوردیم که بهره ‏هاى هر چیز به سوى آنان آورده مى ‏شود، که رزقى از سوى ماست؟ ولى بیشترشان نمى‏ دانند).
-(إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ؛ همانا فرمان یافته‏ ام که پروردگار این خانه را بپرستم؛ همو که آن را گرامى داشته است و هر چیزى براى اوست).
-(لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ* وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ؛ سوگند به این شهر، در حالى که تو، در آن سکونت گزیده ‏اى).
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند عز و جل از هر چه آفریده است، برگزیده‏اى دارد …؛ امّا برگزیده او از سرزمین‏ها مکّه، مدینه و بیت المقدّس‏ اند.
-امام باقر علیه السلام: کسى که در مکّه بخوابد، هم چون کسى است که در شهرهاى دیگر به تهجّد (شب‏ زنده‏ دارى) مى‏ پردازد.
– ثواب الأعمال- به نقل از میسر-: حدود پنجاه نفر بودیم که در خیمه، در محضر امام باقر علیه السلام نشسته بودیم. پس از سکوت طولانى ما، امام علیه السلام فرمود: «… آیا مى ‏دانید منزلت‏ کدام سرزمین، نزد خدا بیشتر است؟».هیچ کس سخنى نگفت. ایشان خود، جواب خویش را داد و فرمود: «آن، مکّهُ الحَرام است که خداوند، آن را به عنوان حرم خویش، پسندیده و خانه ‏اش را در آن، قرار داده است».
– امام صادق علیه السلام: محبوب‏ترین سرزمین نزد خداوند، مکّه است و هیچ خاکى نزد خداوند عز و جل محبوب‏تر از خاک آن و هیچ سنگى نزد خداوند عز و جل محبوب‏تر از سنگ آن و هیچ درخت و کوه و آبى نزد خداوند عز و جل محبوب‏تر از درخت و کوه و آب آن نیست.
– امام صادق علیه السلام: در سنگ‏ نوشته‏ اى، چنین یافتند: «منم خدا، صاحبِ بکّه که وقتى آسمان‏ها و زمین و خورشید و ماه را آفریدم، آن را آفریدم و هفت فرشته را بر گردِ آن گماشتم. در آب و شیر، براى مردمش برکت دارد و روزىِ آن از راه‏هایى از بالا و پایینش و از تپّه مى‏ آید».
– امام صادق علیه السلام: ابراهیم علیه السلام در صحرایى در شام، فرود آمده بود …. خداوند به او وحى کرد … و سپس فرمانش داد تا اسماعیل و مادرش را بیرون ببرد. ابراهیم علیه السلام گفت: خدایا به کجا؟ فرمود: به حرم من و جایگاه امنِ من و نخستین قطعه ‏اى از زمین که آفریدم و آن، مکّه است.

– امام صادق علیه السلام: کسى که مایه آزارى را از راه مکّه بردارد، خداوند براى او حسنه ‏اى (ثوابى پایدار) مى‏ نویسد وخدا، هر کس را که حَسَنه‏ اى برایش نوشته باشد، عذاب نمى ‏کند.
-تهذیب الأحکام- به نقل از على بن مهزیار-: از امام هادى علیه السلام پرسیدم: ماندن در مکّه خوب‏تر است، یا بیرون رفتن به بعضى از شهرها؟نوشت: ماندگار شدن در کنار خانه خدا، بهتر است.

نام‏ هاى خانه خدا
الف- کعبه‏
قرآن‏
(جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ؛ خداوند، کعبه بیت الحرام را براى استوارىِ کار مردم، قرار داد).
حدیث‏
– علل الشرائع: روایت شده است که از امام صادق علیه السلام سؤال شد که چرا کعبه را کعبه نامیده‏ اند؟فرمود: «از آن جهت که چهار گوش است». به ایشان گفته شد: براى چه چهارگوش است؟فرمود: «بدان جهت که در مقابل” بیت المعمور” است و آن هم چهارگوش است»به ایشان گفته شد: براى چه بیت المعمور، چهار گوش است؟ فرمود: «چون در برابر عرش است و آن، چهارگوش است».

ب- بیت العتیق‏
قرآن‏
– (ثمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ؛ سپس آلودگى‏ ها را از خود بزدایند، به نذر خویش وفا کنند و برگرد بیت العتیق، طواف کنند).
– (لکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ؛ براى شما در [حیواناتِ‏] قربانى، منافعى است، تا سرآمدى معیّن. سپس جایگاه آنها، به سوى بیت العتیق است).

حدیث‏
-الکافى- به نقل از ابان بن عثمان، از کسى که به او خبر داد-: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: چرا کعبه را بیت عتیق (خانه آزاد) نامیده ‏اند؟ فرمود: «چون خانه‏ اى است آزاد و رها شده از سلطه ی مردم و هیچ کس، مالک آن نیست».
-الکافى- به نقل از ابو حمزه ثمالى-: به امام باقر علیه السلام در مسجد الحرام گفتم: خداوند، چرا این خانه را عتیق نامید؟ فرمود: «هیچ خانه ‏اى نیست که خدا بر روى زمین قرار داده باشد، مگر آن که صاحب و ساکنانى دارد که در آن، سکونت مى‏ گزینند، جز این خانه که جز خداى‏ عزوجل، صاحبى ندارد و آزاد است».
– امام صادق علیه السلام: خداوند عزوجل در ماجراى نوح، همه ی زمین را زیر آب برد، جز خانه خدا را. آن روز، این خانه، «عتیق» نام نهاده شد؛ چرا که آن روز از غرق شدن رها شد.
-امام صادق علیه السلام- آن گاه که از ایشان پرسیده شد: چرا کعبه، بیت العتیق نامیده شد؟-: چون خداوند، آن را از توفان، آزاد کرد.

ج- بیت الحرام‏
قرآن‏
-(جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ؛ خداوند، کعبه بیت الحرام را براى استوارىِ کار مردم، قرار داد).
-(رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ؛ پروردگارا! من [بعضى‏] از ذریّه ی خویش را در سرزمینى خشک، کنار خانه حرام تو قرار دادم- پروردگارا- تا نماز بر پاى دارند. پس، دل‏هاى مردم را شیفته آنان ساز و از میوه‏ ها روزى‏شان کن. باشد که سپاس‏گزارى کنند).
حدیث‏
– علل الشرائع- به نقل از حنان-: به امام صادق علیه السلام گفتم: چرا کعبه را «بیت اللَّه الحرام» نامیده ‏اند؟ فرمود: «چون بر مشرکان حرام است که وارد آن شوند».

توضیحى در باره نام‏هاى کعبه‏
قرآن کریم، خانه خدا را هفده بار، در چهارده آیه، یاد کرده است: دو بار با واژه الکعبه، هفت بار با واژه البیت، یک بار با واژه بیت، دو بار با واژه البیت الحرام، دو بار با واژه البیت العتیق، یک بار با واژه بیتک المحرّمو دو بار با واژه بیتى .
گفتنى است که در قرآن، مسجد الحرام نیز پانزده بار با واژه المسجد الحرام و یک بار با واژه المسجد آمده است.

کارکلاسی چهارم: اضافه شدن یاء نسبت به واژه ی «بیت» چگونه تفسیر می شود؟

فضیلت کعبه‏
الف- اوّلین خانه بنا شده براى مردم‏
قرآن‏
-(إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ؛ یقیناً اوّلین خانه‏اى که براى مردم‏ بنا شده، همان است که در مکّه است، فرخنده و هدایتگر براى جهانیان).
–(وإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ؛ و زمانى را [به یاد آر] که کعبه را محلّ گردآمدن مردم و ایمن قرار دادیم. و از جایگاه ایستادن ابراهیم (مقام ابراهیم) نمازخانه بگیرید. و با ابراهیم و اسماعیل عهد کردیم که خانه ‏ام را براى طواف کنندگان، عبادت کنندگان، رکوع‏ کنندگان و سجده‏ کنندگان، پاکیزه سازید).

حدیث‏
– پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: نخستین مسجدى که در زمین قرار داده شد، کعبه بود و سپس بیت المقدّس، و میان این دو، پانصد سال فاصله بود.
– امام على علیه السلام- در باره آیه: (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً؛ یقیناً اوّلین خانه‏ اى که براى مردم بنا شده، همان است که در مکّه است، فرخنده)-: پیش از کعبه هم خانه‏ ها بودند؛ ولى کعبه، اوّلین خانه ‏اى بود که براى پرستش خداوند، قرار داده شد.
-امام باقر علیه السلام- در باره آیه: (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً؛ یقیناً اوّلین خانه‏ اى که براى مردم بنا شده، همان است که در مکّه است، فرخنده)- : کعبه، اوّلین بقعه‏ اى است که از زمین، آفریده شد. سپس زمین از آن گسترش یافت.

ب- گرامى ‏ترین خانه ‏ها
– پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: گرامى‏ ترین خانه‏ ها بر روى زمین، چهار خانه‏ اند: کعبه، بیت المقدّس، خانه‏ اى که در آن قرآن بخوانند و مساجد.
-پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- وقتى کعبه را طواف کرد و به رُکن یَمانى رسید و پس از آن که سر را به سوى کعبه بلند کرد-: ستایش، خدایى را که تو را شرافت و عظمت بخشید و ستایش، خدایى را که مرا به پیامبرى برانگیخت و على را امام قرار داد. خدایا! بهترین بندگانت را به سوى آن ره‏نمون باش و آن را از بندگانِ بد خویش، دور بدار.
-الکافى- به نقل از زراره-: امام باقر علیه السلام فرمود: «خداوند، هیچ خانه‏ اى را بر روى زمین، محبوب‏تر و گرامى ‏تر از آن، نیافریده است» و به سوى کعبه اشاره نمود [و فرمود:] «از روزى که آسمان‏ها و زمین را آفرید، در کتاب خویش، ماه‏هاى حرام را به خاطر حرمت آن، حرام ساخته است: سه ماه پیاپى براى حج (شوّال، ذى قعده و ذى حجّه) و یک ماه جدا براى عمره که رجب است».
– امام صادق علیه السلام: این، خانه‏ اى است که خداوند به سبب آن، بندگانش را به عبادت فرا خوانده است تا طاعت آنان را در آمدن به سوى آن بیازماید. پس آنان را به گرامیداشت و زیارت آن برانگیخته و آن را جایگاه پیامبرانش و قبله‏ گاه نمازگزاران ساخته است.
پس کعبه، شعبه‏ اى از رضاى او و راهى به سوى آمرزش خداوند است، بر راستاى کمال نهاده شده و مجمع عظمت و شکوه است.
خداوند، آن را دو هزار سال پیش از دَحْوُ الأرض‏ آفریده است. پس خدایى که پدید آورنده روح‏ها و صورت‏هاست، شایسته ‏ترین کسى است که در امر و نهى، اطاعت شود.
-امام صادق علیه السلام: خداوند عزوجل از هر چیزى، چیزى را برگزید و از زمین، جایگاه کعبه را
– امام صادق علیه السلام- به نقل از پدرانش علیهم السلام، در وصف کعبه-: خانه خدا در روى زمین، حجّت خدا بر بندگان اوست.

ورود به کعبه و خروج از آن‏
الف- مستحب بودن ورود

-امام باقر علیه السلام: پدرم مى ‏فرمود: «کسى که وارد کعبه مى‏شود، در حالى وارد مى‏ شود که خداوند از او راضى است و پاک از گناهان بیرون مى‏ آید».
– امام باقر علیه السلام- آن گاه که در باره ی ورود به کعبه از ایشان پرسیدند-: ورود به آن، ورود به رحمت خداست و بیرون آمدن از آن، خروج از گناهان است و در باقى مانده عمرش، از گناهان، مصون است و گناهان گذشته‏ اش آمرزیده است.
-امام صادق علیه السلام- آن گاه که در باره ی ورود به کعبه از ایشان پرسیدند-: آرى، اگر مى‏ توانى، چنان کن و اگر از ازدحام بیم دارى، خود را به رنج میفکن.
-امام صادق علیه السلام: براى کسى که حجّ اوّل اوست، مستحب است که به مشعر الحرام گام بگذارد و وارد کعبه شود.
-سلیمان بن مهران-: به امام صادق علیه السلام گفتم: چرا براى کسى که حجّ اوّل اوست، مستحب است وارد کعبه شود؛ ولى براى کسى که قبلًا حج گزارده، خیر؟فرمود: «چون کسى که حجّ اوّلش را مى ‏گزارد، حجّ واجب را ادا مى‏ کند و به حجّ خانه خدا فرا خوانده شده است. پس باید وارد خانه ‏اى شود که به سوى آن، دعوت شده، تا در آن جا مورد اکرام قرار بگیرد».

ب- آداب ورود

-امام باقر علیه السلام: هر کس وارد این خانه شود، در حالى که به همه ی واجبات الاهى آگاه باشد، در آخرت از عذاب همیشگى، ایمن خواهد بود.
-امام صادق علیه السلام: براى کسى که حجّ اوّلش را مى‏ گزارد، واجب است که پیش از بازگشت از حج، وارد کعبه شود. پس هر گاه وارد شدى، با آرامش و وقار وارد شو. آن گاه به طرف هر یک از گوشه ‏هایش برو و بگو: «خدایا! تو فرموده‏اى: (وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً؛ و هر کس وارد آن شود، ایمن است). پس مرا از عذاب روز قیامت، ایمن بدار».
و بین دو ستونى که پشت سرِ هم‏اند، روى سنگ سرخ، نماز بخوان و اگر مردم زیاد بودند، هر جا که نماز خواندى، در همان جا رو به هر گوشه کن و خدا را بخوان و از او بخواه.
-امام صادق علیه السلام: هر کس با آرامش و بدون تکبّر و نخوت، وارد کعبه شود، آمرزیده مى‏ شود.
-امام صادق علیه السلام: هر گاه خواستى وارد کعبه شوى، پیش از ورود، غسل کن و با کفش وارد نشو و هنگام ورود بگو: «خداوندا! تو فرموده‏ اى: (وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً؛ و هر کس وارد آن شود، ایمن است). پس مرا از عذاب آتش، ایمن بدار». سپس بین دو ستون، بر روى سنگ سرخ، دو رکعت نماز بخوان: در رکعت اوّل، سوره حم سجده و در رکعت دوم، به تعداد آیه‏ هاى آن از [هر جاى‏] قرآن. و در گوشه ‏هاى آن نماز مى‏ خوانى و مى‏ گویى: «خدایا! هر کس مهیّا و توشه‏ گیر و فراهم‏ آور و آماده دیدار مخلوقى شود تا از پذیرایى و جایزه و احسان و عطاى او بهره ‏مند شود،- اى سَرورم- مهیّا بودن و توشه‏ گیرى و فراهم آورى و آمادگى من، به امید پذیرایى و احسان و جایزه توست. پس امروز، امیدم را ناامید مکن، اى که‏ امروز، نه کار شایسته‏ اى به محضرت آورده ‏ام و نه به امید شفاعت کسى آمده‏ ام؛ ولى در حالى آمده‏ ام که بر ستم و بدى به خویشتن معترفم. نه حجّتى دارم و نه بهانه‏ اى. اى که این گونه‏ اى، از تو مى‏ خواهم که خواسته‏ ام را عطا کنى، لغزشم را ببخشایى و مرا رنجور و تهى‏دست و ناکام بر نگردانى، اى بزرگ، اى بزرگ، اى بزرگ! براى خواسته‏ اى بزرگ، به تو امید بسته‏ ام. از تو مى‏ خواهم- اى بزرگ- که گناه بزرگ مرا ببخشایى. جز تو معبودى نیست». و با کفش وارد کعبه نمى‏ شوى، و آب دهان و بینى در آن نمى‏افکنى. و پیامبر خدا جز روز فتح مکّه، وارد آن نشد.
-ذَریح-: در کعبه، در حالى که امام صادق علیه السلام در سجده بود، شنیدم که چنین مى‏ گفت: « -خداوندا!- خشم تو را جز بردبارى‏ ات بر نمى‏ گرداند و جز رحمت تو پناه دهنده‏ اى از عذابت نیست. نجوایى با تو نیست، جز تضرّع به درگاهت. بر من گشایشى عطا کن- اى خداى من- با آن قدرتى که مردگان را با آن زنده مى‏ کنى و آبادى‏ هاى مرده را حیات مى‏ بخشى و مرا- اى خداى من- از اندوه، نمیران تا دعایم را اجابت کنى و اجابت را به من بشناسانى.
خدایا! تا فرصتِ پایانى‏ ام، مرا عافیت، روزى کن و مرا مایه ی شماتت دشمن قرار مده و او را بر من مسلّط نکن. اگر تو مرا فرو نهى، کیست که مرا رفعت بخشد؟ و اگر مرا بلند کنى، کیست که مرا پَست کند؟ و اگر هلاکم کنى، کیست که در باره ی بنده‏ ات چیزى با تو بگوید، یا از کارت بپرسد؟ همانا دانسته‏ ام- اى خداى من- که نه در حکم تو، ستم است و نه در انتقامت، شتاب. کسى در انتقام، شتاب مى‏ کند که بیمِ از دست رفتن داشته باشد و ناتوان است که نیازمند ستمگرى است و تو- اى خداى من- از این، پاک و والایى.
خدایا! مرا آماج بلا و هدف انتقامت قرار مده و مرا با خودم مهلت بده و از خطایم در گذر و دستم را ناامیدانه به گردنم باز مگردان و پیاپى بر من بلا نفرست، که مى‏ بینى ضعیف و به درگاهت نالانم و از مردم هراسان و به تو همدم ام.
امروز به تو پناه مى‏ آورم. پس پناهم ده. و از تو پناه مى‏ خواهم. پس پناهم ده. و در گرفتارى، از تو یارى مى‏ جویم. پس یارى‏ ام کن. و از تو نصرت مى‏ خواهم. پس نصرتم ده. و بر تو تکیه مى‏ کنم. پس کفایتم کن. و از تو ایمنى مى‏ جویم. پس ایمنم ساز. و از تو هدایت مى‏ جویم. پس ره‏نمایی ام کن. و از تو رحمت مى‏ خواهم. پس رحمتم کن. و از آن چه مى‏ دانى، از تو آمرزش مى‏ طلبم. پس مرا بیامرز. و از فضل گسترده‏ ات روزى مى‏ طلبم. پس روزى‏ ام ده. و هیچ نیرو و توانى، جز از خداى والاى بزرگ نیست».
ابو حمزه-: امام زین العابدین علیه السلام را شب، در آستانه کعبه دیدم که نماز مى‏ خواند. نماز را آن قدر طول داد که گاهى تکیه به پاى راست خود داشت و گاهى بر پاى چپ. سپس شنیدم که با صدایى گویا، گریان مى‏ گفت: «سَرور من! آیا عذابم مى‏ کنى، در حالى که عشق تو در دل من است؟ به عزّتت سوگند، اگر چنین کنى، بین من و کسانى جمع مى‏ کنى که زمانى طولانى، من به خاطر تو با آنان دشمنى کرده‏ ام!
-یونس بن یعقوب-: امام صادق علیه السلام را دیدم که داخل کعبه شد و خواست بین دو ستون برود؛ ولى نتوانست. پس پایین‏ تر از آن، نماز خواند و رفت تا آن که از مسجد بیرون شد.
– معاویه بن عمّار: عبد صالح (امام کاظم علیه السلام) را دیدم که وارد کعبه شد و بر سنگ سرخ، دو رکعت نماز گزارد. سپس ایستاد و روى به دیوارِ میان رکن یمانى و غربى کرد. دستش را بر آن نهاد، به آن چسبید و دعا کرد. سپس به سوى رکن یمانى رفت و به آن چسبید و دعا کرد. سپس به طرف رکن غربى آمد و سپس خارج شد.

ج- آداب خروج‏
– عبد اللَّه بن سنان-: از امام صادق علیه السلام در حالى که از کعبه بیرون مى‏آمد، شنیدم که مى‏گفت: «اللَّه أکبر، اللَّه أکبر» تا سه بار. سپس گفت: «خدایا! آزمایش ما را به مشقّت میفکن. پروردگارا! دشمنانمان را به شماتت ما مگمار؛ زیرا تنها تویى که زیان و سود مى‏رسانى». سپس فرود آمد و کنار نردبان نماز خواند، در حالى که نردبان را سمت چپ خود قرار داده و رو به کعبه بود و میان او و کعبه کسى حایل نبود. سپس به سوى خانه‏ اش، بیرون شد.
-یونس-: به امام صادق علیه السلام گفتم: وقتى وارد کعبه شدم، چه کنم؟
فرمود: «هر گاه وارد شدى، دو حلقه در را بگیر. سپس برو تا به دو ستون برسى.
پس بر سنگ سرخ، نماز بخوان و چون از کعبه خارج شدى و از نردبان فرود آمدى، در سمت راست خود دو رکعت نماز بخوان».

آغاز بناى کعبه‏
-امام باقر علیه السلام: آغاز این خانه، چنان بود که خداوند- تبارک و تعالى- به فرشتگان فرمود:
(إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً؛ من در زمین، جانشین قرار مى‏دهم).
فرشتگان پاسخ دادند: (اَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ؛ آیا در آن، کسى را قرار مى‏دهى که در آن، فساد مى ‏کند و خون‏ها را مى‏ ریزد؟).خداوند از فرشتگان، روى گرداند. آنها دیدند که این روى گردانى، از خشم خداست. پس به عرش او پناهنده شدند. خداوند به یکى از فرشتگان فرمان داد تا در آسمان ششم، در برابر عرش او خانه‏ اى به نام «ضُراح»برایش بسازد. پس، آن را براى آسمانیان قرار داد و هر روز، هفتاد هزار فرشته طوافش مى‏ کنند و باز نمى‏ گردند و استغفار مى‏ کنند.
پس چون آدم به آسمان دنیا فرود آمد، خداوند فرمانش داد که این خانه را- که در مقابل آن بود- ترمیم کند. پس خداوند، این (کعبه) را براى آدم و نسل او قرار داد، هم چنان که آن خانه را براى آسمانیان قرار داده بود.

– امام باقر علیه السلام: خداوند، فرشتگان را فرمان داد که در زمین براى او خانه ‏اى بسازند، تا هر که از فرزندان آدم گناه مى ‏کند، بر گرد آن طواف نماید- آن گونه که فرشتگان، عرش خدا را طواف مى‏ کنند- تا از آنان خشنود شود، هم چنان که از فرشتگان، راضى شد. پس در محلّ کعبه، خانه‏ اى ساختند که زمان طوفان، بالا برده شد و اکنون در آسمان چهارم است. هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف مى‏ کنند و هرگز به سوى آن بر نمى‏ گردند. ابراهیم علیه السلام هم بر پایه همان، کعبه را بنا نهاد.
-علل الشرائع- به نقل از ابو خدیجه-: به امام صادق علیه السلام گفتم: چرا کعبه را بیت عتیق (خانه آزاد) نام نهاده ‏اند؟ فرمود: «خداى عزوجل از بهشت، حجر الأسود را براى آدم، فرود آورد. خانه ی کعبه، دُرّى سفید بود. پس خداوند، آن را به آسمان، بالا برد و پایه‏ اش باقى ماند و آن، در مقابل این خانه است و هر روز، هفتاد هزار فرشته وارد آن مى‏ شوند که هرگز دوباره به سوى آن باز نمى‏ گردند. خداوند به ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام فرمان داد که کعبه را بر همان پایه ‏ها بنا نهند».

– امام باقر علیه السلام: چون خداوند، آدم را از بهشت فرود آورد، فرمود: «من همراه تو خانه‏ اى فرود مى ‏آورم که بر گرد آن طواف شود، آن‏ چنان که عرش من طواف مى‏ شود، و نزد آن نماز خوانده شود، هم چنان که نزد عرش من نماز خوانده مى‏ شود».
زمان طوفان، خانه به بالا برده شد. پیامبران، خانه خدا را حج مى‏ کردند؛ ولى جاى آن را [دقیقاً] نمى‏دانستند، تا آن که خداوند، جاى آن را براى ابراهیم علیه السلام مشخّص کرد.
او هم خانه را با [سنگِ این‏] پنج کوه، بنا کرد: حِرا، ثَبیر، لُبنان، طور و حِمِر.
– امام صادق علیه السلام: جایگاه کعبه، سرزمینى مرتفع و سفید بود که همچون خورشید و ماه مى‏ درخشید، تا آن که از دو فرزند آدم، یکى دیگرى را کشت. پس آن، سیاه شد. چون آدم فرود آمد، خداوند همه جاى آن زمین را براى او بالا آورد، تا آن را دید. سپس‏ فرمود: «همه این، از آنِ توست».
گفت: خدایا! این زمینِ سفیدِ درخشان چیست؟
فرمود: «آن، زمین من است».
– امام على علیه السلام- در باره آیه‏ (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ‏؛ یقیناً اوّلین خانه‏اى که براى مردم بنا شده، همان است که در مکّه است)-: اوّلین خانه ‏اى که براى مردم قرار داده شد و خجسته بود و در آن هدایت و رحمت و برکت بود [، کعبه بود] و ابراهیم، نخستین کسى بود که آن را بنا کرد. سپس قومى از عرب و از طایفه جُرهُم آن را ساختند. سپس ویران شد و قریش، دوباره آن را بنا کردند.

بازسازى کعبه‏
قرآن‏
(وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ؛ و زمانى را [به یاد آور] که براى إبراهیم، جایگاه خانه کعبه را آماده کردیم و [و گفتیم‏] که براى من چیزى را شریک قرار مده و خانه مرا براى طواف کنندگان و قیام کنندگان [به عبادت‏] و رکوع و سجده کندگان، پاکیزه گردان»).
(وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ و زمانى را [به یاد آور] که إبراهیم و اسماعیل، پایه ‏هاى خانه را بالا مى‏ آوردند [و مى‏ گفتند:] «خداوندا! از ما بپذیر. همانا تو شنواى دانایى»).
حدیث‏
– امام على علیه السلام: خداوند به ابراهیم وحى کرد که: «در زمین، خانه‏اى برایم بساز که در آن، عبادت شوم» ….
إبراهیم، بنّایى مى‏ کرد و اسماعیل به او سنگ مى‏داد و پایه‏ ها را به سوى او بالا مى ‏برد. چون به محلّ حجر الأسود رسید، به اسماعیل گفت: براى این جا هم سنگ بده.
اسماعیل، سنگ نیافت و متوقّف ماند. ابراهیم گفت: برو و پیدا کن.
اسماعیل رفت تا بیابد که جبرئیل برایش حجر الأسود را آورد. اسماعیل آمد، در حالى که ابراهیم، حجر الأسود را در جایش نهاده بود. پرسید: این را که آورد؟
پاسخ داد: کسى که به ساختنِ تو تکیه نکرده است.
خانه خدا مدّتى برپا بود تا آن که ویران شد. عمالقه آن را ساختند. مدّتى پایدار بود، تا آن که خراب شد. جُرهُم آن را بنا کردند. سپس باز هم ویران شد و قریش آن را ساختند.
– الکافى- به نقل از کُلثوم بن عبد المؤمن حَرّانى-: امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند عزوجل به ابراهیم علیه السلام فرمان داد که حج بگزارد و اسماعیل را هم همراه خود به حج آوَرَد و او را ساکن حرم سازد. پس هر دو، حج گزاردند …. سال بعد، خداوند به ابراهیم علیه السلام اجازه داد که به حج برود و کعبه را بنا نهد. عرب‏ها نیز به حجّ کعبه مى ‏رفتند.
کعبه خراب شده بود؛ ولى پایه‏ هایش معلوم بود. چون مردم رفتند، اسماعیل سنگ‏ها را گرد آورد و آنها را داخل کعبه ریخت. چون خداوند به او اذن داد که کعبه را بسازد، ابراهیم آمد و گفت: پسرم! خداوند، ما را به ساختن کعبه و بر آوردن آن، فرمان داده است. پس آن را آشکار کردند. آن وقت، کعبه یک ردیف سنگ سرخ بود. خداوند به او وحى کرد: «بناى کعبه را بر همین پایه بگذار». پس خداوند، چهار فرشته نازل کرد که براى او سنگ گردآورى مى‏ کردند. ابراهیم و اسماعیل، سنگ‏ها را مى‏ نهادند.
فرشتگان هم سنگ‏ها را نزدیک مى ‏آوردند، تا آن که به دوازده ذراع رسید. براى آن، دو در قرار دادند: یکى براى ورود، و دیگرى براى خروج. و براى آن، آستانه (پلّه) و درگاهى از آهن قرار دادند.
کعبه عریان بود. ابراهیم، در حالى که کعبه را به پایان رسانده بود، بیرون آمد و اسماعیل را آن جا نهاد …. همسرش که زنى خردمند بود، به او گفت: کاش براى این دو در، دو پرده مى‏آویختى؛ پرده‏اى از این جا و پرده‏اى از آن جا!
اسماعیل گفت: باشد. پس براى آن دو در، دو پرده به طول دوازده ذراع درست کردند و بر دو در، آویختند. از آن خوششان آمد. همسر ابراهیم گفت: چرا براى کعبه پوشش ندوزم که همه آن را بپوشانى؟ این سنگ‏ها، بد منظرند. اسماعیل به او گفت:
باشد. همسر ابراهیم، شتابان به این کار پرداخت و پشم بسیارى نزد قوم خود فرستاد و از آنان خواست که آن را نخ بریسند».
امام صادق علیه السلام فرمود: «از همان جا این رسم در میان زنان رایج شد که براى نخ‏ریسى، از یکدیگر کمک بگیرند.
[امام علیه السلام در ادامه فرمود:] «آن زن، شتاب کرد و براى این کار، کمک طلبید. از هر قطعه‏ اى که فراغت مى‏یافت، بر کعبه مى‏ آویخت. موسم حج فرا رسید و هنوز جاهایى از کعبه بدون پوشش بود. به اسماعیل گفت: براى این قسمت که پوشش بِدان نرسید، چه‏ کنیم؟
پس آن را با چرمى وصله‏ زده پوشاندند. در موسم حج، عرب‏ها، طبق عادت خود، به زیارت آمدند؛ ولى به چیزى نگریستند که مایه ی اعجابشان بود. گفتند: سزاوار است هدیه‏ اى براى آن که چنین کرده، داده شود. و قربانى و هدیه، از آن جا رسم شد. هر تیره‏اى از عرب، چیزى با خود مى‏ آورد، برگى و چیزهاى دیگرى، تا آن که اشیاى زیادى گرد آمد. آن وصله را کندند و پوشش کعبه را کامل نمودند و بر آن، دو در گذاشتند. کعبه آن گاه سقف نداشت. اسماعیل در آن، ستون‏ هایى از چوب، مثل آنچه مى‏ بینید، قرار داد و آن را با شاخ و برگ پوشاند و گِل‏اندود کرد.
سال بعد که عرب‏ها آمدند و بناى کعبه را دیدند، گفتند: براى آن که چنین کرده، باید هدیه بیشترى داد. سال بعد، قربانى براى او آمد. اسماعیل نمى‏ دانست آن را چه کند. خداى عزوجل به او وحى کرد که:” قربانى را ذبح کن و حاجیان را، طعام بده” …».

کعبه در جاهلیت‏

• امام صادق علیه السلام: در جاهلیت، قریش، کعبه را خراب کردند و چون خواستند آن را بسازند، نتوانستند [و موانعى پیش آمد] و در دل‏هایشان هراس افتاد. یکى گفت: هر کس پاک‏ترین مال خود را بیاورد و از مالى که از راه قطع رَحِم یا حرام به دست آورده‏اید، نیاورید. آنان نیز چنین کردند. آن گاه امکان ساختن کعبه، برایشان مهیّا شد. آن را ساختند تا به محلّ حجر الأسود رسیدند. میانشان گفتگو پیش آمد که چه کسى حجر الأسود را در جاى خودش کار بگذارد. نزدیک بود میانشان شرّى پدید آید که به داورىِ اوّلین کسى که از درِ مسجد وارد شود، تن دادند.
پیامبر خدا وارد شد. چون نزد آنان آمد، فرمود تا پارچه‏اى بگستردند. سپس سنگ را میان آن نهاد. قبایل، گوشه‏ هاى پارچه را گرفتند و بلند کردند. سپس پیامبر صلى الله علیه و آله سنگ را برداشت و در جایش نهاد. خدا، او را مخصوص این کار ساخت.

داستان اصحاب فیل‏
تاریخ حمله ابرهه به مکّه‏
ابرَهه اشرَم (ابو یَکسوم) در حدود سال ۵۷۰ میلادى (یعنى چهل سال قبل از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله) به مکّه حمله کرد. بعضى، تاریخ حمله را سال‏هاى دیگرى دانسته ‏اند؛ ولى علّت حمله ابرهه، مجموعه‏اى از انگیزه‏هاى سیاسى و اقتصادى و دینى بود. ابرهه ابتدا عبادتگاهى پُرشکوه در محلّ فرمان‏روایى خود در یمن ساخت تا توجّه مردم را از کعبه به آن جا معطوف کند؛ امّا اعراب، نه تنها به آن جا نرفتند، بلکه به آن اهانت کردند. همین امر، دستاویزى براى ابرهه ساخت تا با حمله به مکّه و نابود کردن آن، مرکز دینى و سیاسى جزیره العرب را به پندار خود به یمن منتقل کند و دینش را حاکم و خود را فرمان‏رواى مطلق حجاز سازد.

قرآن‏
(أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ؛ أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ؛ وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ؛ تَرْمِیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ؛ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ؛ آیا ندیدى پروردگارت، با فیل‏ سواران چه کرد؟ آیا نیرنگشان را در گم‏راهى قرار نداد؟ و بر سر آنان، پرندگانى را دسته دسته فرستاد که آنان را با سنگ‏ هایى از سِجّیل زدند. پس آنان را مانند برگى خورده‏ شده، قرار داد).

حدیث‏
• امام صادق علیه السلام: فرمان‏رواى حبشه [و سپاهش‏]، چون با فیل به قصد ویرانى کعبه آمدند، بر شترهاى عبد المطّلب گذر کردند. آنها شترها را ربودند. عبد المطّلب به سوى رئیس آنان رفت تا بخواهد شترهایش را برگردانند. اجازه گرفت. اجازه دادند.
به فرمان‏روا گفتند: این، بزرگ قریش است و مردى هوشمند و جوان مرد است. او هم احترام کرد و نزدیکش ساخت. سپس به مترجم گفت: بپرس که چه مى‏ خواهد؟
[عبد المطّلب‏] گفت: همراهانت به شترهاى من برخورده ‏اند و آنها را ربوده‏ اند.
دوست دارم شترهایم را به من باز گردانى.
وى از درخواست او تعجّب کرد و گفت: آیا این، همان است که گفتید بزرگ قریش است و از خِرد او یاد کردید؟ از من نخواست از خانه‏ اى که او مى ‏پرستد، باز گردم. اگر از من خواسته بود که از ویران ساختن آن چشم بپوشم، چنان مى ‏کردم.
مترجم، سخن او را به عبد المطّلب باز گفت. وى پاسخ داد: این خانه، صاحبى دارد که از آن، دفاع مى ‏کند. من از تو خواستم شترهاى مرا باز گردانى؛ چون به آنها نیاز دارم.پس دستور داد آنها را بر گرداندند.
• الکافى- به نقل از ابو مریم-: از امام باقر علیه السلام در باره آیه‏ (وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ* تَرْمِیهِمْ بِحِجارَه مِنْ سِجِّیلٍ؛ و بر آنان، پرندگانى را دسته دسته فرستاد که آنان را با سنگ‏هایى از سِجّیل زدند) پرسیدم.
فرمود: «پرندگانى ساف‏ – پرندگانى است که در سطح پایین پرواز مى‏ کنند- بودند که از سمت دریا سراغ آنان آمدند. سرهاى آنها، مثل سر درندگان و چنگال‏هایشان مانند پرندگانِ شکارى بود. هر پرنده، سه سنگ همراه داشت: دو سنگ در چنگ‏ها و یکى در منقار. با آن سنگ‏ها آن قوم را سنگباران مى‏ کردند، تا آن که پیکرهایشان آبله گرفت و بر اثر آن، کشته شدند.
پیش از آن، آبله دیده نشده بود و نیز این کار را از پرندگان، نه پیش از آن روز و نه پس از آن، هرگز ندیدند. کسانى هم که از آن حادثه جان سالم به در برده بودند، چون به حضرموت (وادى‏اى نزدیک یمن) رسیدند، خداوند سیلى فرستاد و همه را غرق کرد» و فرمود: «از پانزده سال پیش، در آن وادى، هرگز آبى دیده نشده بود!» و فرمود: «به همین خاطر که آنان در آن جا مُردند، نام آن جا” حضرموت (مرگ، حاضر شد)” گشت»

آنچه در تاریخ اسلام بر کعبه گذشت‏
• امام صادق علیه السلام: کعبه در زمان ابراهیم علیه السلام، نُه ذراع بود و دو در داشت. عبد اللَّه بن زبیر، آن را باز ساخت و ارتفاعش را هجده ذراع قرار داد. حَجّاج، آن را خراب کرد و آن را به ارتفاع بیست و هفت ذراع ساخت.

مرمّت و تجدید بناى کعبه‏
کعبه و مسجد الحرام، در طول تاریخ اسلام، بارها مرّمت و تجدید بنا شده‏اند. این تعمیرات، معمولًا پس از سیل‏ هاى فراوان مکّه و گاه پس از جنگ‏ها، انجام گرفته است.
الف- سیل‏ها
از پیدایش اسلام تا کنون، نزدیک به صد سیل به مسجد الحرام و کعبه، آسیب رسانده است که برخى از آنها به نام‏ هاى خاصّى مشهور شده اند، همچون: سیل «امّ نَهشَل» در خلافت عمر و «حجاف» و «المخبل» در خلافت عبد الملک بن مروان و سیل «ان حنظله» در روزگار مأمون.
ب- جنگ‏ها
با وجود قداست و حرمت کعبه، سه حمله بزرگ به مکّه، زیان‏هاى بزرگى به کعبه وارد ساختند که عبارت‏اند از:
۱- حمله ی لشکر یزید بن معاویه به فرماندهى حُصَین بن نُمَیر (سال ۶۳ ق)، جهت سرکوبى عبد اللَّه بن زبیر.
۲- حمله ی سپاه عبد الملک بن مروان به فرماندهى حَجّاج بن یوسف ثقفى (سال ۷۳ ق)، جهت سرکوبى عبد اللَّه بن زبیر.
۳- حمله ی قِرمَطیان در روزگار خلافت عباسیّان (سال ۳۱۷ ق) و ربوده شدن‏ حجر الأسود به دست آنان.
• تعمیر بیت، به خلفا و پادشاهان و امیران مختلف مکّه نسبت داده شده است، مانند: عبد اللَّه بن زبیر (۶۴ ق) و عبد الملک بن مروان (۷۴ ق) و سلطان سلیم عثمانى (۹۶۰ ق) و سلطان مراد عثمانى (۱۰۴۰ ق) و در آخرین ساخت و ساز (۱۴۱۷ ق)، به دستور فهد بن عبد العزیز، بناى دوره عثمانى، کاملًا تخریب و تخلیه گردید و بر جاى آن، بناى جدید کعبه، با همان شکل و ابعاد بناى پیشین، پى‏ریزى و با بِتُن مسلّح، ساخته شد.

نشانه ‏هاى خدا در کعبه

قرآن‏
• (إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ؛ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ؛ همانا اوّلین خانه‏اى که براى مردم قرار داده شد، همان است که در مکّه است، فرخنده و هدایتگر براى جهانیان. در آن، نشانه ‏هایى روشن است: مقام ابراهیم. و هر کس وارد آن شود، ایمن است. و براى خداست بر عهده ی مردم که آن خانه را حج کنند، هر کس که قدرت و راهى به سوى آن داشته باشد. و هر کس کفر ورزد [و ناسپاسى کند]، خداوند از جهانیان، بى‏نیاز است).
حدیث‏
• الکافى- به نقل از ابن سنان- : از امام صادق علیه السلام در باره ی آیه ی(إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ؛ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ؛ همانا اوّلین خانه ‏اى که براى مردم قرار داده شد، همان است که در مکّه است، فرخنده و هدایتگر براى جهانیان. در آن، نشانه ‏هایى روشن است) پرسیدم که این نشانه‏هاى روشن، چیست؟
فرمود: «مقام ابراهیم- آن جا که بر روى سنگ ایستاد و قدم‏هاى او بر سنگ، اثر گذاشت- و حَجَر الأسود و خانه ی اسماعیل علیه السلام».

توضیح‏
آیاتِ بیّنات، به نشانه‏ هاى بر جامانده از عهد قدیم در مکّه گفته مى‏شود که شامل: مقام ابراهیم، حجر الأسود و حِجْر اسماعیل است. این سه، همان‏ها هستند که در حدیث پیشین، از آنها نام برده شده است.
برخى از مفسّران، حطیم، زمزم و ارکان اربعه کعبه را نیز بر سه مورد یاد شده، اضافه کرده ‏اند و حتى دیگر مکان‏هاى مقدّس مکّه و حرم (مثل مشعر و عرفات) را نیز از مصادیق «آیات بیّنات» دانسته‏ اند.(مانند:مجمع البیان: ج ۲ ص ۷۹۸، التبیان فى تفسیر القرآن: ج ۲ ص ۵۳۷، الدر المنثور: ج ۲ ص۲۷۰)
علامّه سید محمد حسین طباطبایى، در تفسیر المیزان، هر سه قسمت آیه، یعنى: «مقام ابراهیم» و «مَن دخله» و» و «للَّه على الناس …» را در مقام بیان و توضیح همان «آیات بیّناتِ» یاد شده در آغاز آیه مى‏داند.

مقام ابراهیم و جایگاه آن‏

• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند، مکّه را فضیلت داد و بخشى از آن را برتر از بخشى قرار داد و فرمود: (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى‏؛ از مقام ابراهیم، جایگاه نماز بگیرید).
• الکافى- به نقل از زراره- : به امام باقر علیه السلام گفتم: آیا حسین علیه السلام را درک کردى؟ فرمود: «آرى، به یاد مى ‏آورم که همراه او در مسجد الحرام بودم که سیل، وارد مسجد شد و مردم، روى مقام مى‏ ایستادند. برخى که بیرون مى‏ رفتند، مى‏ گفتند: مقام را سیل برد. و بعضى مى‏ گفتند: سر جاى خود است.
به من فرمود: فلانى! مردم چه کردند؟
گفتم: خداوند به صلاحت دارد! مردم، بیم آن دارند که سیل، مقام را برده باشد.
فرمود: ندا بده که خداوند، آن را نشانه قرار داده است و آن را نخواهد برد.
پس مردم، آرامش یافتند. جایگاه مقام که ابراهیم علیه السلام آن را قرار داده بود، کنار دیوار کعبه بود. هم چنان آن جا بود، تا آن که مردم جاهلیت، آن را به جایگاه امروزش منتقل کردند. چون پیامبر صلى الله علیه و آله مکّه را فتح کرد، به همان جایى برگرداند که ابراهیم نهاده بود.
آن جا بود تا آن که عمر بن خطّاب به حکومت رسید. از مردم پرسید: از شما چه کسى جایگاه قبلى آن را مى‏ داند؟
مردى گفت: من جاى آن را با افسارى که نزد من است، اندازه گرفته‏ ام.
گفت: آن را بیاور.
آن را آورد. پس اندازه گرفت و مقام را به همان جا برگرداند».
• امام صادق علیه السلام: چون خداوند متعال به ابراهیم علیه السلام وحى کرد که: «مردم را به حج ندا بده»، [ابراهیم‏] سنگى را که اثر گام‏ هایش در آن است (مقام)، رو به روى کعبه و چسبیده به کعبه، در همان جایى که امروز است، قرار داد. سپس بر آن ایستاد و فرمان خدا را با رساترین صدایش ندا داد. چون آن سخن را گفت، سنگ، تاب تحمّل او را نیاورد و پاهایش در آن فرو رفت. پس ابراهیم، پاهایش را از سنگ بر کند.
مردم، چون افزون شدند و به شرّ و بلا گرویدند، بر آن ازدحام آوردند و تصمیم گرفتند که آن را در جایى که امروز قرار دارد، قرار دهند تا مطاف، براى طواف کنندگان خالى شود.
چون خداوند، محمّد صلى الله علیه و آله را برانگیخت، آن را به همان جایگاهى که ابراهیم قرار داده بود، باز گرداند.
آن همان جا بود تا این که پیامبر خدا از دنیا رفت و زمان ابو بکر و اوایل حکومت عمر نیز همان جا بود. سپس عمر گفت: مردم بر گرد مقام، در فشارند. کدام یک از شما جایگاهش را در جاهلیت مى‏ داند؟
مردى گفت: من، آن را اندازه گرفته‏ ام.
گفت: اندازه پیش توست؟
گفت: آرى.
گفت: آن را بیاور.
آورد. پس [عمر،] دستور داد که مقام را به آن جا بردند و به مکانى برگرداندند که اکنون است.

توضیحى در باره ی مقام ابراهیم‏
مقام ابراهیم، از نشانه‏ هاى روشن الاهى و از نظر مشهور، همان سنگ معروف در نزدیکى کعبه است که هنگام بالا بردن پایه ‏هاى خانه کعبه، زیر پاى ابراهیم علیه السلام بوده است. در این سنگ، اثر قدم انسان، آشکارا دیده مى‏ شود و این خود، معجزه و آیه ‏اى الاهى است که پاى انسان، در یک جسم سخت، فرو رود و اثر آن نیز سالیان دراز، باقى‏ بماند و سیل‏ها و جنگ‏ها و غارت‏ها را پشت سر گذارد. سه تفسیر دیگر نیز درباره مقام ابراهیم، از ابن عبّاس و مجاهد و عطا نقل شده است؛ ولى احادیث، همین نظر مشهور را تأیید مى‏ کنند.
در باره ی زمان وقوع این معجزه الاهى و ایستادن ابراهیم علیه السلام بر این سنگ، اختلاف نظر هست. بعضى آن را هنگام بناى کعبه و بالا بردن پایه ‏هاى کعبه مى‏ دانند و معتقدند که حضرت ابراهیم علیه السلام بر آن مى ‏ایستاده است تا بتواند قسمت بالایى دیوار کعبه را بسازد. دسته دوم مى ‏گویند: حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام اعلان حج، جهت امتثال امر (وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَج)، بر روى این سنگ ایستاد. در این زمینه اقوال دیگرى هم وجود دارد که از جمله آنها قول قفّال است که مى‏ گوید این سنگ، در تمام واقعه‏ هاى ذکر شده، مورد استفاده حضرت ابراهیم علیه السلام قرار گرفته است.

توضیحى درباره ی جایگاه مقام ابراهیم‏
تغییر مکان «مقام ابراهیم»، از مسلّمات تاریخ است و بسیارى از کتاب‏هاى سیره و حدیث و تاریخ، آن را از مکان کنونى ‏اش به کعبه نزدیک‏تر و یا حتّى چسبیده به آن دانسته ‏اند.
بر طبق آنچه از برخى احادیث، به دست مى‏ آید، ابتدا در جاهلیت، آن را از کعبه دورتر بردند و سپس پیامبر صلى الله علیه و آله آن را پس از فتح مکّه به جاى نخستینش باز گرداند؛ یعنى همان مکانى که ابراهیم علیه السلام آن را در آن جا نهاده بود. سپس عمر، آن را به مکانى که هم ‏اکنون قرار دارد، انتقال داد. در علّت این انتقال، اختلاف کرده‏اند: برخى آن را به جهت سیلى مى ‏دانند که مقام را با خود بُرد، برخى دیگر به جهت توسعه دادن مکان طواف‏ و برخى به جهت این که زیر پاى طواف کنندگان قرار نگیرد.

حجر الأسود

الف- حجر الأسود، دست خدا
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: حجر، دست خداست. هر کس بخواهد، به وسیله ی آن با خدا دست مى ‏دهد.
• این گفته، مجازى است و منظور این است که حجرالأسود، جهتى از جهات تقرّب به خداوند است. هر کس آن را استلام کند و به آن دست بزند، به طاعت خداوند متعال نزدیک شده است و گویى به آن چسبیده و در کنارش است. پس امام- که درود و سلام بر او باد-، دست راست را به جاى طاعت گذاشته که با آن، به خداوند سبحان، تقرّب حاصل مى‏شود و البته به طریق مَجاز و وسعت در معنا؛ زیرا خوى عرب چنین است که هر گاه کسى از آنها بخواهد به دوستش نزدیک شود و با او در آمیزد و مأنوس باشد، با وى مصافحه مى‏ کند و دستش را در دستِ او مى‏ گذارد. ما در باره ی خداوندِ متعالِ قدیمِ ازَلى، مى ‏دانیم که نزدیک شدن به او محال است. پس لازم است که براى نزدیکى جُستن به او، از طریق طاعت و رضایت او وارد مى ‏شویم. آن حضرت- که درود و سلام بر او باد-، وقتى دست راست را مطرح کرده، در پىِ آن، پهلو و کنار را آورده تا حقّ فصاحت را به جا آورده باشد و بلاغت را به اوج رسانده باشد.

• ب- اصل حجر الأسود
• الکافى- به نقل از عقبه بن بشیر- : امام باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمود: «خداوند عز و جل ابراهیم را فرمان داد که کعبه را بسازد و پایه‏ هایش را بالا آورد و مناسک مردم را به آنان نشان دهد. ابراهیم و اسماعیل، هر روز، یک ردیف مى ‏ساختند تا به جایگاه حجر الأسود رسیدند».
امام باقر علیه السلام فرمود: «پس کوه ابو قُبَیس، ابراهیم علیه السلام را ندا داد:” تو نزد من، سپرده‏ اى دارى”. آن گاه حجر الأسود را به او داد و وى آن را در جایگاهش نهاد».

• الخصال: امام على علیه السلام در پاسخ آن یهودى، در باره ی سؤالش از اوّلین سنگى که بر روى زمین نهاده شد، فرمود: «شما مى‏ گویید: آن است که در بیت المقدّس است و دروغ مى‏ گویید. اوّلین سنگ، آن است که آدم، آن را از بهشت، فرود آورد».
یهودى گفت: به خدا راست گفتى. این مطلب به املاى موسى و خطّ هارون، در دست است.
• تفسیر العیّاشى- به نقل از مُنذِر ثورى- : از امام باقر علیه السلام در باره ی حجر الأسود پرسیدم.
فرمود: «سه سنگ از بهشت فرود آمده‏ اند: حجر الأسود که به ودیعت به ابراهیم سپرده شد، مقام ابراهیم و سنگ بنى اسرائیل».
• امام باقر علیه السلام فرمود: «خداوند، سنگ سفید را به ابراهیم سپرد که سفیدتر از کاغذ بود؛ ولى در نتیجه ی گناهان فرزندان آدم، سیاه شد».

• ج- حجر الأسود در دوران عبد الملک‏
• کتاب من لا یحضره الفقیه: روایت شده که‏ چون حَجّاج از ساختن کعبه فارغ شد، از امام زین العابدین علیه السلام خواست که حجر را در جاى خودش قرار دهد. ایشان نیز آن را گرفت و در جایگاهش نهاد.
• الخرائج و الجرائح: چون حَجّاج بن یوسف، به جهت جنگ با عبد اللَّه بن زبیر، کعبه را ویران کرد، سپس آن را آباد کردند. وقتى کعبه را تجدید بنا نمودند و خواستند حجر الأسود را نصب کنند، هر یک از عالمان، قاضیان یا زاهدانشان که آن را نصب مى ‏کرد، سنگ مى ‏لرزید و مى ‏افتاد و در جاى خود ثابت نمى‏ماند. امام زین العابدین علیه السلام آمد و حجر الأسود را از دست آنان گرفت. بسم اللَّه گفت، سپس آن را بر جایش نهاد. سنگ در همان جا ثابت ماند و مردم تکبیر گفتند.
به این ترتیب یکی از نشانه های حجّت واقعی خدا در روی زمین نصب حجر الأسود می باشد.

• د- حجر الأسود در عصر قِرمَطیان‏
• الخرائج و الجرائح- به نقل از جعفر بن محمّد بن قولویه-: در سال ۳۳۹ ق- که همان سالى است که قرمطیان، حجر الأسود را در جاى خودش در کعبه نهادند-، چون در سفر حج به بغداد رسیدم، بزرگ‏ترین اندیشه ‏ام، این بود کسى را که حجر الأسود را در جاى خود مى‏ نهد، در یابم. چون که ماجراى کار او در کتاب‏ها خواهد آمد. نیز آن سنگ را حجّت خدا در زمان بر جایش خواهد نهاد، آن گونه که در زمان حَجّاج، امام زین العابدین علیه السلام آن را در جایش قرار داد تا قرار گرفت.
به سختى بیمار شدم، آن‏چنان که بیم جان داشتم. آنچه در نظر داشتم، فراهم‏ نگشت.
کسى را به نام «ابن هشام»، نایب گرفتم و به او نامه مُهر شده‏اى دادم. در نامه پرسیده‏ بودم که عمرم چه قدر خواهد بود و آیا مرگ من در همین بیمارى است یا خیر؟ به آن نایب گفتم: خواسته‏ ام این است که این نامه به دست کسى برسد که حجر الأسود را بر جاى خودش مى ‏نهد و جواب نامه گرفته شود. تو را براى این کار، نایب گرفته‏ ام.
ابن هشام گفت: چون به مکّه رسیدم و تصمیم بر آن شد که حجر الأسود را به جاى خود باز گردانند، مَبلغى به خُدّام خانه خدا دادم که توانستم جایى باشم که قرار دهنده حجر الأسود را بر جایش ببینم. کسى را هم از خدّام، قرار دادم که مانع فشار مردم بر من شود.
هر کس که مى ‏خواست حجر الأسود را بر جاى خود نهد، مى ‏لرزید و قرار نمى ‏گرفت. جوانى گندمگون و زیباروى آمد و آن را گرفت و در جایش نهاد که قرار گرفت، چنان که گویا اصلًا از جایش جدا نشده است. صداها برخاست. آن جوان خواست که از در مسجد بیرون رود. از جایم برخاسته در پى او رفتم و مردم را از راست و چپ خود کنار مى ‏زدم، تا آن جا که پنداشتند دیوانه ‏ام. مردم برایم راه مى‏ گشودند و چشمم از او جدا نمى‏ شد، تا آن که از مردم، جدا شد. من در پى او شتاب مى‏ کردم و او آرام مى ‏رفت و من به او نمى ‏رسیدم. چون به جایى رسیدم که جز من کسى نبود که او را ببیند، ایستاد و رو به من کرد و فرمود: «آنچه همراه دارى، بده». نامه را به او دادم. بى آن که به آن بنگرد، فرمود: «به او بگو: از این بیمارى، هراسى نداشته باش. مرگ تو نیز پس از سى سال خواهد بود». مدهوش شدم. توان حرکت نداشتم و او مرا گذاشت و برگشت.

حِجْر اسماعیل و آداب آن

• امام صادق علیه السلام: حجر، خانه اسماعیل است و قبر هاجر و اسماعیل در آن قرار دارد
• امام صادق علیه السلام: اسماعیل- که درود خدا بر او باد- در صدو سى سالگى از دنیا رفت و در حجر، همراه مادرش دفن شد.
• الکافى- به نقل از معاویه بن عمّار-: از امام صادق علیه السلام در باره ی حجر پرسیدم که: آیا جزء کعبه است، یا بخشى از کعبه در آن است؟
• فرمود: «نه، حتّى به اندازه چیده ی یک ناخن هم؛ لیکن اسماعیل علیه السلام مادرش را آن جا به خاک سپرد. چون دوست نداشت که پا بر روى آن بگذارند، دور آن حصارى کشید.

قبور پیامبرانى هم در آن جاست
• امام صادق علیه السلام: در حجر، نزدیک رکن سوم، دخترانِ دوشیزه اسماعیل دفن شده‏ اند.
• الکافى- به نقل از ابو بلال مکّى- : امام صادق علیه السلام را دیدم که از سمتِ درب کعبه، وارد حجر شد و به فاصله دو ذراع از کعبه به نماز ایستاد. گفتم: هیچ یک از خاندان تو را ندیده‏ام که در مقابل ناودان، نماز بخواند.
فرمود: «این جا محلّ نماز شَبَّر و شَبیر، پسران هارون علیه السلام است».
• کمال الدین: ابو نعیم انصارى از امام زمان علیه السلام روایت کرده است که‏ امام علیه السلام با اشاره به حِجر و به سمت ناودان فرمود: «امام زین العابدین علیه السلام در سجده خود در این مکان مى‏ گفت: بنده ناچیزت، در آستان توست. نیازمندت، به آستان توست. از تو مى‏ خواهم آنچه را که جز تو بر آن، توانا نیست».
• المناقب، ابن شهر آشوب- به نقل از طاووس فقیه- : امام زین العابدین علیه السلام را در حِجر دیدم که نماز مى‏ خواند و چنین دعا مى‏ کرد: «بنده ناچیز تو، به درگاه توست. اسیر تو، در آستانه توست. نیازمند تو، به درگاه توست. گداى تو، به آستانه توست. نزد تو شکایتى دارد، که بر تو پنهان نیست» و در حدیثى است «مرا از درگاهت باز نگردان».

• الاصول الستّه عشر- به نقل از على بن مزید بیّاع سابُرى- : امام صادق علیه السلام را در حِجر، زیر ناودان دیدم که رو به طرف کعبه، دستان خویش را گشوده بود و چنین دعا مى‏ کرد: «خدایا! بر ناتوانى و بیچارگى من، ترحّم کن. پروردگارا! مرا از رحمت خویش، دو نصیب عطا کن و از روزىِ گسترده‏ ات بر من ببار و شرّ فاسقانِ جن و انس و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من دور کن.خدایا! روزىِ مرا گشاده گردان و بر من سخت مگیر.خدایا! بر من رحمت آر و عذابم مکن. از من خشنود باش و بر من خشم مگیر. تو شنواى دعا و نزدیک و اجابت کننده‏اى».

حَطیم‏

• الکافى- به نقل از معاویه بن عمّار-: از امام صادق علیه السلام در باره ی حطیم پرسیدم. فرمود: «میان حجر الأسود و درِ کعبه است». پرسیدم: چرا به آن، حَطیم مى‏ گویند؟ فرمود: «چون در آن جا مردم همدیگر را فشار مى‏ دهند».
• الکافى- به نقل از ابوبلال مکّى- : امام صادق علیه السلام را دیدم که بر گرد کعبه طواف کرد. سپس‏ میان درِ کعبه و حجر الأسود، دو رکعت نماز خواند. گفتم: هیچ یک از شما را ندیده‏ ام که این جا نماز بخواند! فرمود: «این جا، همان جاست که توبه آدم پذیرفته شد».
• امام صادق علیه السلام- آن گاه که حلبى از ایشان در باره حِجر پرسید- : شما آن را حَطیم مى‏ نامید. آن جا محلّ گوسفندان اسماعیل بود و مادرش را آن جا دفن کرد و خوش نداشت که پا بر آن گذاشته شود. پس دور آن را حصارى کشید. قبر پیامبرانى هم در آن جاست.

مُلتزَم‏

• امام صادق علیه السلام: چون آدم، خانه ی خدا را طواف کرد و به ملتزم رسید، جبرئیل علیه السلام به او گفت: «اى آدم! در این مکان به گناهان خویش در برابر خدا اعتراف کن» …. پس خداوند عز و جل به او وحى کرد: «اى آدم! گناه تو را آمرزیدم». گفت: پروردگارا! براى فرزندان و ذریّه ‏ام [را نیز]؟ خداوند عز و جل به او وحى کرد: اى آدم! هر یک از ذریّه ی تو که این جا بیاید و به گناهانش اقرار کند و توبه نماید، هم چنان که تو توبه کردى، و سپس آمرزش بخواهد، او را مى‏ آمرزم».

• امام على علیه السلام: کنار ملتزم، به گناهان خویش، چه آن چه در یاد دارید، یا آنچه یادتان نیست، اقرار کنید و بگویید: «آن چه را که نگهبانانِ تو از گناهان ما حفظ کرده‏ اند و ما فراموش کرده‏ ایم، ببخشاى». همانا هر کس در این جایگاه، به گناه خود اعتراف کند و آنها را بر شمارد و یادآورى کند و از خداوندْ آمرزش بطلبد، بر خداوند عز و جل است که او را بیامرزد.
• امام صادق علیه السلام: هر گاه امام زین العابدین علیه السلام کنار ملتزم مى‏ آمد، مى‏ گفت: «خدایا! مرا گروه ‏هایى از گناهان و گروه ‏هایى از خطاهاست و نزد تو گروه‏ هایى از رحمت و آمرزش. اى کسى که دعاى مبغوض‏ ترین افراد نزد خود را اجابت کرد، آن گاه که گفت: (أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ خدایا! مرا تا روزى که برانگیخته مى ‏شوند، مهلت بده)! دعاى مرا هم مستجاب کن و با من چنین و چنان کن …».
• الکافى- به نقل از معاویه بن عمّار- : هر گاه امام صادق علیه السلام به ملتزم مى ‏رسید، به غلامانش مى‏ فرمود: «از من فاصله بگیرید، تا در این مکان، نزد پروردگارم به گناهانم اقرار کنم. این جا، جایى است که هیچ بنده ‏اى به گناهان خود نزد پروردگارش اعتراف نکرد و از خدا آمرزش نخواست، مگر آن که خداوند، او را آمرزید».

• امام صادق علیه السلام: هر گاه از طواف خود، فارغ شدى و به آخر کعبه- در مقابل مستجار، اندکى به رکن یمانى مانده- رسیدى، دستان خود را بر کعبه بگستر، شکم (بدن) خویش را به آن بچسبان و صورتت را بر کعبه بگذار و بگو: «خدایا! خانه، خانه توست. بنده، بنده توست و این جا، جایگاه کسى است که از دوزخ به تو پناه مى‏ آورد».
سپس نزد پروردگار به آن چه کرده ‏اى، اقرار کن. به یقین، هیچ بنده مؤمنى نیست که‏ در این جا به گناهان خود در مقابل خدا اقرار کند، مگر آن که خدا او را مى ‏آمرزد، اگر بخواهد.و مى‏ گویى: «خدایا! رحمت و گشایش و عافیت، از جانب توست. خدایا! عمل من اندک است. آن را برایم بیفزاى و آن چه را که تو از آن آگاهى و بر مردم پوشیده است، ببخشاى».آن گاه از آتش، به خدا پناه مى‏ برى و [سپس‏] هر چه مى‏ خواهى، براى خود دعا کن؛ سپس رکن یمانى را لمس کن و سراغ حجر الأسود برو.

مُستَجار
• مُستَجار: درِ غربى کعبه است که حضرت ابراهیم علیه السلام آن را در پشت کعبه بنا نهاد و قریش، هنگام تجدید بناى کعبه، آن را مسدود کردند. جاى این در، کنار مُلتزَم است و آداب و دعاهاى ویژه آن نیز همان دعاها و آداب ملتزم است. از این رو، محدّثان و فقیهان، آن را با ملتزم، یکى دانسته ‏اند. تنها یک روایت، با سندى نامعتبر، مستجار را میان حجر الأسود و در کعبه دانسته است.
• امام صادق علیه السلام: ابراهیم، کعبه را ساخت … و براى آن، دو در قرار داد: درى به مشرق و درى به مغرب. مستجار، درى است که رو به مغرب است.
• امام زین العابدین علیه السلام: آدم چون به زمین فرود آمد، کعبه را طواف نمود. کنار مستجار که رسید، به کعبه نزدیک شد و دستان خود را به سوى آسمان، بلند کرد و گفت:
پروردگارا! مرا ببخشاى.ندا آمد: «تو را بخشودم».گفت: خدایا! فرزندانم را نیز.ندا آمد: «اى آدم! هر یک از فرزندان تو که سراغ من آید و گناه خویش را این جا آورد، گناهش را مى ‏آمرزم».
• قرب الإسناد- به نقل از على بن جعفر-: برادرم [موسى بن جعفر علیه السلام‏] را دیدم که دو یا سه طواف مى‏ کرد (هر کدام، هفت دور) و طواف‏ها را به هم مى ‏پیوست، جز این که در مستجار مى‏ ایستاد و سرِ هر هفت دور، دعا مى‏ کرد و سراغ حجر الأسود مى‏ آمد و آن را لمس مى‏ کرد. سپس طواف مى‏ کرد.

رکن یمانى‏
• امام باقر علیه السلام: پیامبر خدا جز رکن حجر الأسود و رکن یمانى را لمس نمى‏ کرد. سپس این دو رکن را مى‏ بوسید و صورت بر آنها مى‏ گذاشت. پدرم را نیز دیدم که چنین مى‏ کرد.
• الکافى- به نقل از ابو مریم- : با امام باقر علیه السلام مشغول طواف بودم. در هیچ یک از طواف‏ هایش به رکن یمانى نمى‏ رسید، مگر آن که آن را لمس مى‏ کرد و سپس مى‏ گفت: «خدایا! به سویم باز گرد [و توفیقى ده‏] تا توبه کنم و مرا نگه‏دار تا دوباره به گناه بر نگردم».
• امام صادق علیه السلام: رکن یمانى، درى از درهاى بهشت است. خداوند، آن را از وقتى که گشوده، نبسته است.
• امام صادق علیه السلام: رکن یمانى، درِ ماست که از این در، وارد بهشت مى‏ شویم.
• الکافى- به نقل از زید شحّام (ابو اسامه)-: با امام صادق علیه السلام مشغول طواف بودم. هر گاه به حجر الأسود مى‏ رسید، دست به آن مى‏ کشید و آن را مى‏ بوسید و هر گاه به رکن یمانى مى‏ رسید، خود را به آن مى‏ چسباند. گفتم: فدایت شوم! به حجر الأسود دست مى‏ کشى؛ ولى خود را به رکن یمانى مى‏ چسبانى؟
فرمود: «پیامبر خدا فرمود:” هرگز سراغ رکن یمانى نیامدم، مگر آن که جبرئیل را دیدم که پیش از من، خود را به آن چسبانده است”»
• امام صادق علیه السلام- آن گاه که از کنار رکن یمانى مى‏ گذشت-: در این جا فرشته‏ اى است که شنوایىِ اهل زمین، به او داده شده است. هر کس وقتى به این جا مى‏ رسد بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات بفرستد، درود او را به پیامبر مى‏ رساند.
• امام صادق علیه السلام: خداوند عزوجل، فرشته ذِکرگویى را بر رکن یمانى مأمور ساخته که دعاهاى شما را آمین مى‏ گوید.

زمزم‏
الف- نام ‏هاى آن‏

• امام صادق علیه السلام: نام‏هاى زمزم، عبارت‏اند از: قدمگاه جبرئیل، چاه اسماعیل، چاه عبد المطّلب، زمزم، بَرّه (پُرخیر و سودمند)، مَضنونه (نفیس و ارزشمند)، رَواء (مایه سیرابى و آبرو)، شُبعه (سیر کننده)، طعام، مَطعَم، شفاى بیمارى.
• امام صادق علیه السلام: نام‏هاى زمزم، عبارت‏اند از: قدمگاه جبرئیل، آبخورى اسماعیل، چاه عبد المطّلب، زمزم، مورد بخل واقع شده، آبشخور، غذاى پر برکت، و شفاى بیمارى‏ .
• امام صادق علیه السلام- در یادکرد قصّه هاجر-: چون روز بالا آمد، اسماعیل، تشنه شد و آب طلبید. هاجر در وادىِ محلّ سعى ایستاد و ندا داد: آیا در این وادى، همدمى هست؟ و اسماعیل از چشم هاجر، پنهان بود.
هاجر، به بلندى صفا رفت. سراب وادى، در نظرش درخشید و پنداشت که آب است. به وادى، فرود آمد و دوید. چون به محلّ سعى رسید، [هنوز] اسماعیل از نظرش ناپدید بود.
این بار، سراب در سوى صفا بر او جلوه کرد. باز هم در پى آب، به وادى فرود آمد و باز هم اسماعیل از نظرش ناپدید بود. دوباره به صفا باز گشت و نگاه کرد. این کار را هفت بار انجام داد. نوبت هفتم که او بر فراز مروه بود، به اسماعیل نگریست، در حالى که از زیر پایش آب، آشکار شده بود. [هاجر] باز گشت و ریگ‏ها را دور آن جمع کرد. چون آب در جریان بود، با آنچه اطرافش قرار داد، آب را جمع کرد. از این‏ رو «زمزم» نامیده شد.

ب- پیدایش آن‏
• امام صادق علیه السلام: چون ابراهیم روى گرداند [که باز گردد]، هاجر گفت: اى ابراهیم! ما را به که وا مى‏ گذارى؟گفت: شما را به خداى این بنا مى‏ سپارم.
چون آب تمام شد و آن کودکْ تشنه گشت، هاجر بیرون شد، تا آن که بر فراز صفا رفت و ندا داد: آیا در این وادى‏ ها کسى هست؟سپس فرود آمد، تا آن که به مروه رسید و همان گونه ندا داد. سپس در حال بازگشت به نزد فرزندش بود که ناگهان دید در زیر پاشنه اسماعیل، آب است. آب‏ها را جمع کرد و آب، همان جا رسوب کرد [و چشمه شد] و اگر آن را وا گذاشته بود، جارى مى‏ شد.
• امام صادق علیه السلام: چون ابراهیم علیه السلام اسماعیل را در مکّه جا گذاشت، کودکْ تشنه شد. میان صفا و مروه درختى بود. مادرش بیرون شد، تا آن که بر صفا ایستاد و گفت: آیا در این دشت کسى هست؟کسى پاسخش را نداد. رفت تا به مروه رسید و گفت: آیا در این وادى، همدمى هست؟پاسخى نشنید. دوباره به صفا باز گشت و همان را گفت و این کار را هفت بار انجام داد. از این رو، خداوند آن را سنّت قرار داد.جبرئیل، نزد هاجر آمد و پرسید: کیستى؟گفت: کنیز ابراهیم.گفت: به امید چه کسى شما را این جا وا گذاشته است؟گفت: اگر چنین مى ‏گویى، [من نیز] به او هنگامى که خواست برود، گفتم: اى ابراهیم! ما را به که سپردى؟ و او گفت: به خداى عزوجل.جبرئیل گفت: شما را به کسى سپرده است که شما را بس است.مردم از عبور از مکّه پرهیز داشتند؛ چون آب نبود. کودک با پاى خود به زمین زد و زمزم جوشید. هاجر از مروه به سوى کودک باز گشت، در حالى که آبْ جوشیده بود.شروع کرد به جمع کردن خاک در اطراف آب، تا جارى نشود و اگر آن را واگذاشته بود، آبِ جارى مى ‏شد.چون پرندگان آب را دیدند، بر گِرد آن جمع شدند. کاروانى از یمن به قصد سفر گذشت. چون کاروانیان، پرندگان را دیدند، گفتند: پرندگان جز پیرامون آب، جمع نمى‏ شوند. پس نزد آنان آمدند و به آنان آب و غذا دادند و خداوند عزوجل به این وسیله روزىِ ایشان را جارى ساخت. مردم از مکّه عبور مى‏کردند و از طعام به آنان مى‏ خوراندند و از آب، سیرابشان مى‏ کردند.

• امام على علیه السلام: در حالى که عبد المطّلب در حِجر، خواب بود، در خواب به او گفته شد: بَرّه را حفر کن.گفت: «بَرّه چیست؟» که از نزد او رفت.
فردا وى باز در همان جا خوابیده بود که در خواب، کسى نزد او آمد و گفت:مضنونه را حفر کن.گفت: «مَضنونه چیست؟» که باز هم رفت.روز بعد هم [به همان جا] بر گشت و در خوابگاهش خوابید. باز کسى نزد او آمد و گفت: طَیْبه را حفر کن.گفت: «طیبه چیست؟» که باز هم رفت.فردا که شد، وى به خوابگاه خود بر گشت و آن جا خوابید. کسى نزد او آمد و گفت:زمزم را حفر کن.گفت: «زمزم چیست؟».گفت: نه خشک مى‏ شود و نه آبش کم مى‏ گردد. و آن گاه جایش را براى او توصیف کرد. [عبد المطلب‏] برخاست و همان جا را که برایش توصیف کرده بود، کَند. قریش گفتند: اى عبد المطّلب! این، چه کارى است؟گفت: «به حفر زمزم، مأمور شده‏ ام».پس چون خاک را کنار زد و آب را دیدند، گفتند: اى عبد المطّلب! ما هم همراه تو در آن، سهمى داریم؛ چرا که این، چاه پدرمان اسماعیل است.گفت: «این، از آنِ شما نیست. تنها از آنِ من است».

ج- فضیلت آن‏
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آب زمزم، شفاى هر دردى است.
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آب زمزم، شفاى دردى است که به خاطر آن نوشیده شود.
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آب زمزم، بهترین آب روى زمین است.

د- نوشیدن آب آن‏
• المحاسن- به نقل از ابو ایّوب مدائنى، از یکى از اصحاب که سند حدیث را به اهل بیت علیهم السلام رسانده است-: ابو الحسن (امام کاظم علیه السلام) هر گاه از آب زمزم مى‏ نوشید، مى‏ فرمود: «به نام خدا. ستایش، براى خداست. شُکر، براى خداست».
• امام صادق علیه السلام: هر گاه کسى از طواف خود فارغ شد و دو رکعت نماز خواند، نزد زمزم برود و یک یا دو دلو آب بکشد و از آن بنوشد و بر سر و پشت و شکم خود بریزد و بگوید: «خداوندا! این را علمى سودمند و روزى‏ اى گسترده و درمان از هر درد و بیمارى قرار بده» و سپس نزد حجر الأسود بر گردد.
• على بن مهزیار: امام جواد علیه السلام را در شب زیارت دیدم. طواف نساء را انجام داد و پشت مقام، نماز خواند. سپس وارد زمزم شد و به دست خود با دلوى که نزدیک حجر الاسود بود آب کشید و نوشید و بر بخشى از تنش ریخت. سپس دو بار به درون زمزم سرکشید [و نگریست.] یکى از یاران ما به من خبر داده که سال بعد نیز او را دیده که چنین کرده است.

ه- اهداى آب زمزم‏
• امام باقر علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى در مدینه بود، درخواست مى‏نمود که از آب زمزم برایش هدیه بیاورند.

بهترین مکان در مسجد الحرام‏
• کتاب من لا یحضره الفقیه- به نقل از ابو حمزه ثُمالى-: امام زین العابدین علیه السلام به ما فرمود:«کدام قطعه زمین، برتر است؟».گفتم: خدا و پیامبرش و فرزند پیامبرش داناترند.فرمود: «بهترین قطعه زمین، میان رُکن و مقام است».
• ثواب الأعمال- به نقل از مَیسِر، در بیان سؤالاتى که امام باقر علیه السلام از اصحاب خود پرسید-:امام علیه السلام فرمود: «آیا مى‏دانید کدام قطعه زمین، در نزد خداوند بامنزلت‏تر است؟».هیچ یک از ما پاسخى نگفت. خود ایشان، پاسخ خود را چنین داد: «آن، مکّه است که خداوند، آن را به عنوان حرم خویش، پسندیده و خانه خود را در آن قرار داده است» و سپس فرمود: «آیا مى ‏دانید که در نزد خداوند، حرمتِ کدام مکان مکّه، بیشتر است؟».کسى از ما چیزى نگفت. باز ایشان خود، پاسخ را چنین فرمود: «آن، مسجد الحرام‏ است» و سپس پرسید: «آیا مى‏ دانید حرمتِ کجاى مسجد الحرام، بیشتر است؟».کسى از ما پاسخ نداد. خود ایشان فرمود: «میان رکنِ حجر الأسود و مقام ابراهیم و درِ کعبه. این جایگاه، حَطیم اسماعیل است. آن، جایى است که اندک گوسفندانش را غذا مى ‏داد و در آن، نماز مى‏ خواند»

• الکافى- به نقل از ابو عُبَیده-: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا نماز در همه جاى حرم، یکسان است؟فرمود: «اى ابو عبیده! نماز در همه جاى مسجد الحرام، یکسان نیست. چگونه در همه جاى حرم، یکسان باشد؟».پرسیدم: پس کدام جایش برتر است؟فرمود: «میان درِ کعبه و حجر الأسود».
• امام صادق علیه السلام: اگر برایت فراهم شد که همه نمازهاى واجب و غیر واجب را در حَطیم بخوانى، بخوان؛ چرا که برترین جاى نقطه روى زمین است.
• الکافى- به نقل از زراره-: از امام علیه السلام پرسیدم: مردى در مکّه نماز مى‏خوانَد. رو به قبله مى‏ ایستد؛ ولى مقام ابراهیم را پشت سر خود قرار مى‏ دهد.
فرمود: «اشکالى ندارد. مى‏ تواند هر جاى مسجد نماز بخواند، جلوى مقام یا پشت آن، و بهترین جا، حَطیم و حِجر و کنار مقام است و حَطیم، مقابل درِ کعبه است».

• الکافى- به نقل از حسن بن جَهم-: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: کدام جاى مسجد الحرام براى نماز خواندن، برتر است؟فرمود: «حَطیم، میان حجر الأسود و درِ کعبه».
گفتم: در مرتبه بعد، کجا برتر است؟فرمود: «کنار مقام ابراهیم».پرسیدم: در مرتبه بعد، کجا؟فرمود: «داخل حِجر».پرسیدم: پس از آن، کجا؟فرمود: «هر جا که به کعبه نزدیک‏تر باشد».

مدفن پیامبران در مسجد الحرام‏
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از میان پیامبران، هر پیامبرى که امّتش هلاک مى ‏شدند، به مکّه مى‏ آمد و با همراهانش تا زمان مرگ، در آن به عبادت مى‏ پرداختند.
نوح، هود، صالح و شعیب، در مکّه از دنیا رفتند و قبرهاشان میان زمزم و حجر الأسود است.
• امام باقر علیه السلام: مابین رکن و مقام، پُر است از قبور پیامبران. آدم نیز در حرم خداى عزوجل است.
• امام صادق علیه السلام: میان رکن یمانى و حجر الأسود، هفتاد پیامبر، مدفون‏ اند.

آرایش و پوشش کعبه
• امام صادق علیه السلام: آدم علیه السلام کسى بود که کعبه را ساخت و بنیان آن را نهاد و اوّلین کسى بود که آن را با مو پوشاند و اوّلین کسى بود که حج گزارد. سپس تُبَّع، پس از آدم، آن را با پوشش چرمین پوشاند. سپس ابراهیم علیه السلام آن را با پوششى بافته ‏شده از شاخ و برگ خرما پوشاند و نخستین کسى که بر آن جامه پوشاند، سلیمان بن داوود علیهما السلام بود، که با پارچه سفید قبطى، آن را پوشاند.
• نهج البلاغه: در دوران عمر، چون نزد او سخن از آرایش‏ هاى (پوشش‏هاى) کعبه و فراوانى آنها گفته شد، گروهى گفتند: کاش آنها را برگیرى و سپاه مسلمانان را تجهیز کنى که پاداش آن، بیشتر است. کعبه، آرایش براى چه مى ‏خواهد؟!عمر، تصمیم به این کار گرفت و از امیر مؤمنان علیه السلام در این باره پرسید.
فرمود: «وقتى این قرآن بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، اموالْ چهار بخش بودند. اموال مسلمانان، که آن را طبق سهم معیّن، میان وارثان تقسیم کرد؛ غنائم، که آن را بین مستحقّان آن، تقسیم کرد؛ خُمس، که خدا آن را در جایى خاص قرار داد؛ و صدقات (زکات)، که آن را هم خداوند، تعیین کرد.
آن روز، پوشش‏هاى (زیورهاى) کعبه بر کعبه بود: ولى خداوند، آن را بر همان حال وا گذاشت و از روى فراموشى نبود که آن را واگذاشت و جایى هم از او پنهان نماند. پس بگذار همان جا که خدا و پیامبرش قرار داده، باقى بماند».
عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا شده بودیم. و پوشش‏ها را به همان حال گذاشت.
• امام باقر علیه السلام: على بن ابى‏طالب علیه السلام همه ساله، از عراق، پوشش کعبه را مى‏ فرستاد.

تبرّک جستن به پوشش کعبه
• الکافى- به نقل از عبد الملک-: از امام کاظم علیه السلام در باره مردى پرسیدم که مقدارى از پوشش کعبه را خریده و با بخشى از آن، نیاز خود را برطرف ساخته است؛ ولى بخشى هم در دست او مانده است. آیا مى‏تواند آن را بفروشد؟ فرمود: «آنچه را مى‏خواهد، بفروشد و آنچه را نمى‏خواهد، هدیه دهد و از آن سود ببرد و برکت آن را بطلبد».گفتم: آیا مى ‏توان با آن، مرده را کفن کرد؟فرمود: «نه»
• الکافى- به نقل از عبد الملک بن عُتبه-: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «آنچه از پوشش کعبه به دستمان مى‏رسد، آیا مى‏توانیم بخشى از آن را بپوشیم؟ فرمود: «مى ‏توان براى کودکان، قرآن‏ها و بالش از آن استفاده کرد. [مى‏توانى‏] به خواست خدا بدین وسیله برکت بجویى».
• امام صادق علیه السلام: اشکالى ندارد که از دیباى کعبه بر گرفت و آن را روکش قرآن یا جانماز ساخت و روى آن نماز خواند.

فضیلت نگاه به کعبه

• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: نگاه به کعبه، عبادت است.
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: نگاه به کعبه از روى محبّت به آن، عبادت است و خطاها را کاملًا از بین مى‏ برد.
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: در چهار مورد، درهاى آسمان گشوده مى‏ شوند و دعا مستجاب مى‏ گردد: …، [یکى هم‏] هنگام دیدن کعبه.
• امام على علیه السلام: هر گاه براى حجّ خانه خداى عزّ وجلّ بیرون شدید، به خانه خدا بسیار بنگرید؛ چرا که براى خداوند، صد و بیست رحمت در کنار خانه خویش است:شصت رحمت براى طواف کنندگان، چهل رحمت براى نمازگزاران و بیست رحمت براى نگاه کنندگان.
• امام صادق علیه السلام: هر کس به کعبه بنگرد، پیوسته براى او حسنه نوشته مى‏ شود و گناه از او محو مى‏شود، تا آن که نگاهش را از کعبه برگیرد.
• امام صادق علیه السلام: از کمترین پاداشى که براى نگاه به کعبه است، این است که خداوند براى هر نگاه، حسنه مى‏بخشد و گناهى مى ‏زداید و درجه‏اى براى او بالا مى‏برد.
• امام صادق علیه السلام: هر کس با معرفت به کعبه بنگرد و حق و حرمت ما را به همان گونه بشناسد که حق و حرمت کعبه را مى‏شناسد، خداوند، گناهانش را مى ‏آمرزد و او را در برابر اندوه دنیا و آخرت، کفایت مى‏ کند.

وجوب حج و شرطهاى آن‏
قرآن‏
• «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»؛ براى خداست به عهده مردم، حجّ خانه خدا، هر کس که بتواند راهى بِدان بیابد. و هر که کفر ورزد، همانا خداوند از جهانیان، بى‏نیاز است.
حدیث‏
• امام على علیه السلام: -خداوند- حجّ خانه خویش را بر شما واجب کرده است؛ خانه‏اى که آن را قبله مردم قرار داده…، حقّ آن را فریضه و حجّ آن را واجب کرده و زیارتش را بر شما نوشته (لازم دانسته) است. خداوند سبحان مى‏فرماید: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ؛ براى خداست، به عهده مردم، حجّ خانه خدا، هر کس که بتواند راهى بِدان بیابد. و هرکه کفر ورزد، همانا خداوند از جهانیان، بى‏نیاز است.

• امام باقر علیه السلام: اسلام بر پنج چیز، استوار شده است: بر نماز و زکات و حج و روزه‏ و ولایت.
• الکافى- به نقل از عمر بن اذَینه-: از امام صادق علیه السلام در باره این سخن خدا پرسیدم:(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ لِلَّهِ؛ حج و عمره را براى خدا تمام کنید).
• فرمود: «مقصود از تمامیّت این دو، انجام آنها و پرهیز از چیزى است که مُحرِم در این دو، از آن پرهیز مى‏کند».
• الکافى- به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج-: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا حج بر توانگر و فقیر، واجب است؟ فرمود: «حج، بر عهده همه است، چه بزرگ و چه کوچک. پس هر که عذرى داشته باشد، خداوند او را معذور داشته است».
• امام صادق علیه السلام: حجّ خانه خدا، بر هر کس که استطاعت داشته باشد، واجب است و آن (استطاعت)، همان توشه، وسیله سفر و تن درستى است و این که انسان چیزى داشته باشد که براى خانواده‏اش بگذارد و نیز پس از بازگشت از حج هم، چیزى داشته باشد .
• امام صادق علیه السلام: هر کس حَجّه الإسلام (حج واجب) را انجام دهد، گِرهى از آتش را از گردن خویش گشوده است.

حکمت حج‏
قرآن‏
• «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ» خداوند، کعبه، بیت الحرام، را وسیله برپایى براى مردم قرار داد.
«لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ الْأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ؛ «مردم را براى حج فرا بخوان، که از هر راه دورى، پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى، به سوى تو آیند تا منافع خویش را شاهد باشند و در روزهایى معیّن، نام خدا را بر آنچه خداوند از چارپایانْ روزى‏شان کرده است، یاد کنند. پس، از آنها بخورید و به بیچارگانِ فقیر هم بخورانید).

حدیث‏
• امام على علیه السلام: و [خداوند،] حجّ خانه خویش را بر شما واجب کرده است؛ خانه‏اى که آن را قبله‏گاه مردم قرار داده است. حج‏گزاران، همچون ازدحام چارپایان، به این خانه وارد مى‏شوند و همچون روى آوردن کبوتران [به آشیانه‏]، مشتاقانه به سوى آن مى‏شتابند.خداى سبحان، حج را نشانه تواضع مردم در پیشگاه عظمتش و [نشانه‏] پذیرش آنان نسبت به شُکوهش قرار داده است و از بندگان خویش، شنوایانى را برگزیده که دعوت او را لبّیک گفته و سخن او را پذیرفته‏اند و در جایگاه‏هاى پیام‏آوران او ایستاده‏اند و [با طواف خویش،] شبیه فرشتگانى شده‏اند که بر گردِ عرش خدا در طواف‏اند. در تجارت‏خانه خداپرستى، سود فراوان به دست مى‏آورند و به سوى میعادگاهِ بخشایشِ خداوند مى‏شتابند.خداوند متعال، حج را پرچم افراشته اسلام و پناهگاه امنِ پناهجویان قرار داده است.

• امام على علیه السلام- در خطبه قاصعه-: آیا نمى‏بینید که خداوند عزوجل، پیشینیان را از زمان آدم علیه السلام تا آخرین انسان‏هاى این عالم، به وسیله سنگ‏هایى آزمود که نه زیان مى‏رسانند و نه سود، نه مى‏بینند و نه مى‏شنوند. پس آنها را خانه خویش (بیت اللَّه الحرام) قرار داده، که مایه استوارى مردم است.
و آن (بیت اللَّه الحرام) را در سرزمینى سنگلاخ و کم‏خاک و کلوخ، در درّه‏اى تنگ و کم‏آب، میان کوه‏هایى خشن و ریگ‏هایى نرم و چشمه‏هایى کم‏آب و روستاهایى پراکنده و بى‏باران قرار داد، که چارپایان در آن جا فربه نمى‏شوند.آن گاه به آدم علیه السلام و فرزندان او فرمان داد که رو به سوى آن آورند. پس خانه خدا، مقصدى براى سفرها و سرمنزلى براى بار انداختن آنان شد. دل‏ها از همه سو، از بیابان‏هاى خشک و به هم پیوسته و جزایر پراکنده دریاها و عمق درّه‏ها، با فروتنى، لا إله إلّااللَّه‏گویان و هَروَله‏کنان به سوى آن شتافتند. غبارآلوده و ژولیده‏موى، جامه‏ها و روبندها را برون آوردند و پشت سر افکندند و زُلف از سر تراشیدند، که خداوند، آنان را چنین آزمود، با امتحانى بزرگ و آزمونى سخت و آزمایشى دشوار و گزینشى کارآمد و تواضعى روشن، و خداوند، آن را از روى مهربانى، سبب رحمت خویش و مایه و وسیله رسیدن به بهشت و موجب آمرزش خویش و آزمون مردم قرار داد.و اگر خداوند متعال، خانه خود و عبادتگاه‏هایش را در میان باغستان‏ها و نهرها و زمین‏هایى هموار و سرسبز و پرمیوه و آباد و کشتزارهاى شاداب و آبادى‏هاى به هم پیوسته و دشت‏هایى خرّم و گندمزارهایى انبوه و بوستان‏هایى سرسبز و زمین‏هایى حاصلخیز و خرّم و جاده‏هایى آباد و باغ‏هایى فراوان قرار مى‏داد، پاداش، به خاطر آسانى امتحان، کم مى‏شد.و اگر پایه‏هاى این خانه و سنگ‏هاى بنایش از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و با درخشش و روشنایى بود، در سینه‏ها کمتر شک پدید مى‏آمد و تلاش ابلیس براى تسلّط بر دل‏ها کاسته مى‏شد و مردم نیز کمتر گرفتار شک مى‏شدند؛ ولى خداى عزوجل، بندگان خود را با شدائد گوناگون مى‏آزماید و آنان را با مشکلات رنگارنگ، به بندگى مى‏کشد و با ناگوارى‏هاى مختلف امتحان مى‏کند، تا تکبّر را از دل‏هایشان بیرون بَرد و فروتنى را در جان‏هایشان قرار دهد و اینها را دریچه‏هایى گشوده به سوى فضل خویش و ابزارى مهیّا براى بخشایش و آزمایش خود، قرار دهد.

• الکافى- به نقل از عیسى بن یونس-: ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود.سپس از مسیر توحید منحرف شد ….او نزد امام صادق علیه السلام آمد و نشست … و گفت: تا کِى این خرمن را با پاها مى‏کوبید و به این سنگ، پناه مى‏آورید و این خانه افراشته از آجر و کلوخ را مى‏پرستید و همچون شتران فرارى، دور این خانه، هروله مى‏کنید؟ هر کس در این باره بیندیشد، مى‏داند که‏ این کار را کسى غیر فرزانه و بى‏اندیشه بنیان نهاده است. پس بگو، که تو، رئیس این آیین و قلّه آنى و پدرت پایه و نظام آن است.
• امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند، هر کس را گم‏راه و کوردل سازد، حق را برایش ناخوش مى‏دارد و [حق‏] به کامش گوارا نمى‏آید و شیطان، سررشته‏دار و همنشین او مى‏شود و او را به وادىِ هلاکت مى‏کشاند و از آن بیرونش نمى‏آورد.این، خانه‏اى است که خداوند به وسیله آن، بندگانش را به پرستش خود، فرا خوانده است تا در انجام آن، میزان طاعتشان را بیازماید. از این رو بندگان را به بزرگداشت و زیارت آن تشویق کرده و آن را جایگاه پیامبران و قبله‏گاه نمازگزاران قرار داده است. پس آن، شعبه‏اى از رضاى خدا و راهى به سوى آمرزش اوست که بر راستاى کمال و کانون عظمت و جلال، استوار شده است.

• علل الشرائع- به نقل از ابان بن عثمان، با یک واسطه-: به امام باقر علیه السلام گفتم: چرا به حج، حج گفته شده است؟فرمود: فلانى حج کرد، یعنى: رستگار شد.
• الکافى- به نقل از سَلَمَه بن مُحرِز-: نزد امام صادق علیه السلام بودم که مردى به نام ابو الوَرد آمد و به امام صادق علیه السلام گفت: رحمت خدا بر تو باد! کاش بدن خویش را از کجاوه [و رنج سفر،] آسوده مى‏ساختى!
• امام صادق علیه السلام فرمود: «اى ابو الوَرد! من دوست دارم شاهد” منافعى” باشم که خداى متعال فرموده است: (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ‏؛ تا شاهد منافعى براى خود باشند). همانا هیچ کس در حج حضور نمى‏یابد، مگر آن که خداوند، او را سود مى‏بخشد. شما، آمرزیده بر مى‏گردید؛ ولى دیگران، خانواده و ثروتشان حفظ مى‏شود».
• الکافى- به نقل از ربیع بن خَیثَم-: امام صادق علیه السلام را در حالى دیدم که به شدّت بیمار بود و ایشان را داخل تخت روان، دور کعبه طواف مى‏دادند. پس هر گاه به رکن یمانى مى‏رسید، دستور مى‏داد تا او را بر زمین بگذارند. پس دستش را از دریچه آن تخت روان، بیرون مى‏آورد و بر زمین مى‏کشید و سپس مى‏فرمود: بلندم کنید.چون این کار را چند بار، در هر دور انجام داد، به ایشان گفتم: فدایت شوم، اى پسر پیامبر! این کار برایتان دشوار است.فرمود: از خداوند شنیده‏ام که مى‏فرماید: «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ‏؛» تا شاهد منافعى براى خودشان باشند.پرسیدم: منافع دنیا، یا منافع آخرت؟فرمود: همه –آنها-
• امام رضا علیه السلام- در پاسخ سؤال‏هاى محمّد بن سنان نوشت-: علّت حج، ورود به [میهمان‏سراى‏] خداى متعال و طلب افزایش و بیرون آمدن از گناهان است و براى آن که از گذشته توبه کند و عمل از سر گیرد. و نیز در حج، خرج کردنِ ثروت‏ها و رنج و خستگى و باز داشتن بدن‏ها از خواسته‏ها و لذایذ و در عبادت، به خدا نزدیک شدن و فروتنى و کرنش و مذلّت [در پیشگاه حق‏] و بیرون آمدن در گرما و سرما و ایمنى و ترس است، به صورت حرکتى پیوسته. نیز در حج، براى همه مردم، منافعى است و شوق و کشش و بیم به سوى پروردگار سبحان است.و [در حج،] رها کردن سنگ‏دلى و بُخل و غفلت و ناامیدى است و تجدید حقوق‏ و باز داشتن جان‏ها از فساد و سود بردن هر که در شرق و غرب و خشکى و دریاست:چه حج‏گزار و چه تاجر و وارد کننده کالا و فروشنده و خریدار و کاسب و بینوایى که حج نمى‏گزارند، و همچنین رفع نیازهاى مردم اطراف و جاهایى است که مى‏توانند در آن جا گرد آیند، تا منافع خویش را شاهد باشند.

• علل الشرائع- به نقل از هشام بن حکم-: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: به چه علّت، خداوند بندگان را مکلّف ساخته که حج بگزارند و کعبه را طواف کنند؟فرمود: خداوند، مردمان را آفرید… و به آنان آنچه را که فرمان‏بردارى در دین است و مصلحت آنان در کار دنیایشان است، فرمان داد. پس در حج، گرد آمدن از شرق و غرب را قرار داد تا یکدیگر را بشناسند و هر کدامشان کالاهاى تجارتى را از شهرى به شهرى ببرند تا از این رهگذر، کرایه دهنده و شتربان، سود ببرند و تا آن که نشانه‏هاى پیامبر خدا و اخبار او شناخته و یاد شوند و فراموش نگردند. و اگر هر قومى به شهرهاى خودشان و آنچه در آنهاست، اتّکا مى‏کردند، هلاک مى‏گشتند و شهرها ویران مى‏شدند و جذبِ کالا و سود بردن‏ها از بین مى‏رفت و از خبرها آگاه نمى‏شدند. این است علّت حج!
• امام صادق علیه السلام: تا وقتى کعبه برپاست، دین هم برپاست.
• حضرت فاطمه علیها السلام: خداوند، ایمان را براى پاک شدن از شرک،… و حج را به خاطر جلوه‏بخشى دین، واجب ساخته است.

• فضیلت حج‏
• الف- پاسخ دادن به دعوت ابراهیم علیه السلام‏
• قرآن‏
• وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ؛ میان مردم، اعلام حج کن تا مردم، پیاده و سوار بر هر مرکب لاغر، از هر راه دورى بیایند.
• حدیث‏
• امام باقر علیه السلام: چون خداوند- جلّ جلاله- به ابراهیم علیه السلام فرمان داد که میان مردم نداى حج سر دهد، او بر «مقام» ایستاد و بالاى آن رفت، تا این که رو به روى کوه ابو قُبَیس قرار گرفت. پس در میان مردم، به حج ندا داد و به گوش همه آنان که تا برپایىِ قیامت، در صلب مردان و رحم زنان هستند، رساند.
• قرب الإسناد- به نقل از على بن جعفر-: از امام کاظم علیه السلام علّت وجوبِ لبّیک گفتن‏ را پرسیدم.
• فرمود: چرا که ابراهیم علیه السلام، آنگاه که خداوند- تبارک و تعالى- فرمود: وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا؛ در میان مردم، نداى حج برآور تا پیاده به سوى تو آیند، ندا داد و به گوش مردم رساند. پس مردم از هر سوى، لبّیک‏گویان روى آوردند. از این جهت،” لبّیک گفتن” فریضه شد.
• ب- جهاد ناتوانان‏
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: حج، جهاد هر ناتوان است.
• الکافى- به نقل از عبد اللَّه بن یحیى کاهلى-: شنیدم که امام صادق علیه السلام سخن مى‏گوید و از حج، یاد مى‏کند. پس فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:” آن (حج)، یکى از دو جهاد است.آن، جهاد ضعیفان است و ما ضعیفانیم”.
• امام حسین علیه السلام: مردى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: من ترسو و ضعیفم.فرمود: بشتاب به سوى جهادِ بدون خار؛ یعنى حج.

• امام صادق علیه السلام: هیچ راهى از راه‏هاى خدا برتر از حج نیست، مگر آن که کسى با شمشیر قیام کند و در راه خدا بجنگد تا به شهادت برسد.
• کتاب من لا یحضره الفقیه: مردى به حضور امام زین العابدین علیه السلام آمد و گفت: حج را بر جهاد، مقدّم داشته‏اى، در حالى که خداى عز و جل مى‏فرماید: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ؛ خداوند، جان‏ها و اموال مؤمنان را در مقابل بهشت، مى‏خرد)؟- تا آخر آیه-.
• امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «بعدش را هم بخوان: (التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ؛ توبه‏کنندگان، عبادتگران و …) تا به آخر آیه رسید. آن گاه فرمود: «هر گاه اینان را [با این اوصاف‏] دیدى، آن روز، جهاد همراه ایشان، برتر از حج است».
• د- برترى آن بر نماز و روزه‏
• پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به حقیقت، یک حجّ پذیرفته، بهتر از بیست نماز مستحب است و هر کس این خانه را هفت بار طواف کند و دو رکعتِ آن را نیکو به جا آورد، خداوند او را مى‏آمرزد.
• امام صادق علیه السلام: پدرم مى‏فرمود: «حج، برتر از نماز و روزه است. نمازگزار، ساعتى از وقتش را جدا از خانواده‏اش است و روزه‏دار، یک روز را از خانواده‏اش جداست؛ ولى حج‏گزار، بدن خویش را به رنج مى‏افکند و خود را به دل‏تنگى مى‏افکند و مالش را خرج مى‏کند و از خانواده‏اش مدّتى طولانى دور مى‏شود، نه به امید مالى و نه به قصد تجارتى».

• ه- فضیلت خرج کردن در راه حج‏
• امام على علیه السلام- در حدیث چهارصد موعظه-: یک درهم که کسى در راه حج خرج کند، برابر با هزار درهم است.
• امام صادق علیه السلام: یک درهم که در راه حج خرج مى‏کنى، برتر از بیست هزار درهم است که در راه حق انفاق مى‏کنى.
• امام صادق علیه السلام: کسى که در راه حج، یک درهم خرج کند، براى او بهتر از صد هزار درهم است که در راه حق انفاق کند.
• امام صادق علیه السلام: یک درهم در حج، برتر از دو میلیون درهم در غیر آن است که در راه خدا داده شود.

• و- شایستگى قرض کردن براى حج‏
• تهذیب الأحکام- به نقل از عُقبه-: سَدیر صیرفى، نزد من آمد و گفت: امام صادق علیه السلام به تو سلام مى‏رساند و به تو مى‏فرماید: چرا حج نمى‏روى؟ قرض کن و به حج برو.
• تهذیب الأحکام- به نقل از معاویه بن وهب، با سندهاى متعدّد-: به امام صادق علیه السلام گفتم:من مردى بدهکارم. آیا وام بگیرم و به حج بروم؟فرمود: آرى! حج، بهتر، قرض را ادا مى‏کند.

• ز- حضور همه ساله امام زمان علیه السلام در حج‏
• امام صادق علیه السلام: مردم، امام خود را، نمى‏یابند. وى در موسم (مراسم حج) حضور پیدا مى‏کند. وى آنان را مى‏بیند؛ ولى آنان وى را نمى‏بینند.
• شباهت امام زمان(علیه السلام) و ما به حضرت یوسف(علیه السلام) و برادرانش
• کتاب من لا یحضره الفقیه- به نقل از محمّد بن عثمان عَمرى‏ -: به خدا سوگند، صاحب الأمر علیه السلام، همه ساله در موسم حج حضور مى‏یابد. او مردم را مى‏بیند و مى‏شناسد و مردم هم او را مى‏بینند؛ ولى او را نمى‏شناسند.
• کتاب من لا یحضره الفقیه- به نقل از عبد اللَّه بن جعفر حِمیَرى-: از محمّد بن عثمان عَمرى- که خدا از او خشنود باد- پرسیدم: آیا صاحب الأمر را دیده‏اى؟ گفت: آرى و آخرین بارى که ایشان را دیدم، کنار خانه خدا بود، در حالى که مى‏گفت: خدایا! آنچه را به من وعده داده‏اى، محقّق ساز.محمّد بن عثمان گفت: و ایشان- که درود خدا بر او باد- را دیدم که در مستجار به پرده‏هاى کعبه، در آویخته و مى‏گوید: خدایا! انتقام مرا از دشمنانت بگیر.

حجه الوداع
• از زمان پیدایش اسلام تاکنون مساله حجه الوداع از جایگاه مهم و حساسی برخوردار بوده است؛ زیرا در خود رخدادها و وقایعی را داشته که هر یک دارای پیام های چندی بوده است.
• مهمترین ویژگی های حجه الوداع:
• ۱- آشنایی مردم با احکام و معارف حج
• ۲- طرح خلافت رسمی امیرمومنان علی(علیه السلام) و معرفی مجدد وی به عنوان جانشین از سوی خداوند
• ۳- بیعت گرفتن از مردم
• ۴- ترسیم مسیر امامت تا امام زمان(علیه السلام)
امام زمان(علیه السلام) در حجه الوداع
• در خطبه ی شریف غدیر به امام زمان (عجل الله فرجه) توجه خاصی شده است و در سه فراز خطابه، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرموده‌اند. در بخش اول می فرمایند:
« مَعَاشِرَ النَّاسِ آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أدْبارِها… مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ‏اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ ، الَّذِی یَأْخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا.»
در این قسمت، پیامبر (صلی الله علیه وآله)به صراحت جریان نور را علاوه بر خود، در امیرالمؤمنین علیه السلام و امامانِ از نسل ایشان تا مهدی موعود علیهم السلام جاری و ساری می‌دانند و آن بزرگوار را گیرنده ی تمام حق‌الله و حق اهل بیت علیهم السلام ـ که به آن‌ها ظلم شده است ـ معرفی می‌کنند.
بخش دوم از گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)ـ که اصل نگارش ما را در بر می‌گیرد ـ به‌صورت مستقل به امام زمان (عجل الله فرجه) و بیان ویژگی های آن حضرت اختصاص دارد. حساسیت این قسمت از سخن را از آن‌جا می‌توان دریافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشداردهنده ی «ألا» (= هان، آگاه باشید!) به دقت در کلام خود فرامی خوانند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در آغاز این بخش، بار دیگر روند پیوسته ی نبوت و امامت را مطرح نموده و یادآور می‌شوند که سررشته ی این نظم، در دست علی علیه السلام است و پایان‌بخش این روند، حضرت مهدی (عجل الله فرجه) خواهد بود:
« مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَإنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى … ألا إنَّ خاتَمَ الْأَئِمَهِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِى »
پس از آن، بیست و یک ویژگی اساسی و مهم آن امام را ترسیم می‌نمایند که به آن‌ها خواهیم پرداخت.
سومین بخش، اواخر خطابه و هنگام بیعت گرفتن از مردم است که می‌فرمایند:
« فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَیْعَهَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَهَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ‏اللهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَهٌ فیهِمْ قائِمَهٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى یَوْمٍ یَلْقَى اللهَ الَّذى یُقَدِّرُ وَ یَقْضی»
« مأمورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آن‌چه از سوی خداوند درباره ی علی امیرالمؤمنین علیه السلام آورده‌ام و درباره ی اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی علیه السلام است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت)».
نقطه ی اوج خطبه ی غدیر ـ که از افتخارات شیعه به شمار می‌آید ـ این است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، آینده ی جهان را به‌صورت تابلوی بسیار دقیق و زیبایی طراحی کرده‌اند

• الا انه الظاهر علی الدین. الا انه المنتقم من الظالمین. الا انه فاتح الحصون و هادمها. الا انه قاتل کل قبیله من اهل الشرک. الا انه مدرک کل ثار لاولیاء الله عز و جل. الا انه ناصر دین الله عز و جل. الا انه الغراف من بحر عمیق. الا انه یسم کل ذی فضل بفضله و کل ذی جهل بجهله. الا انه خیره الله و مختاره.
• الا انه وارث کل علم و المحیط به. الا انه المخبر عن ربه عز و جل و المنبه بامر ایمانه. الا انه الرشید السدید. الا انه المفوض الیه. الا انه قد بشر من سلف من بین یدیه. الا انه الباقی حجّه و لا حجّه بعده و لا حقَّ الا معه و لا نور الا عنده. الا انه لا غالب له و لا منصور علیه. الا انه ولی الله فی ارضه و حکمه فی خلقه و امینه فی سره و علانیته.
• ای مردم آگاه باشید! او بر قاطبه ادیان پیروز خواهد گردید.
• آگاه باشید! او از ستمکاران انتقام خواهد گرفت.
• آگاه باشید! او تمامی دژها را فتح نموده و ویران خواهد ساخت.
• آگاه باشید! او تمامی طوایف و قبائل شرک را درهم خواهد کوبیده و نابود خواهد ساخت.
• آگاه باشید! او انتقام خون دوستان خدا را باز خواهد ستاند.
• آگاه باشید! او یار و یاور دین خدای بزرگ است.
• آگاه باشید! او کشتیبانی کار آزموده در دریائی عمیق است.
• آگاه باشید! او فاضلان را به فضلشان و جاهلان را به جهلشان می شناسد و می شناساند.
• آگاه باشید! او برگزیده خدا و منتخب اوست.
• آگاه باشید! او وارث تمامی دانش هاست و به همه علوم تسلط و احاطه دارد.
• آگاه باشید! او از خدایش برای شما گزارش می نماید و شما را به چگونگی ایمان به خدا می آگاهاند.
• آگاه باشید! او راست کار و درست کردار و استوار و پا برجاست.
• آگاه باشید! که امور خلقت و خلایق – از سوی خدا – به او واگذار شده است.
• آگاه باشید! که تمامی پیام آوران گذشته به آمدن او نوید داده اند.
• آگاه باشید! که آن حضرت آخرین حجّت الهی است و پس از او دیگر حجتی نخواهد آمد، حق – تماماً – با او و نور نزد اوست.
• آگاه باشید! کسی را یارای چیرگی بر او نیست.
• آگاه باشید! او ولیّ خدا در زمین است و داور دادار در میان آفریده های اوست، و امین خدای متعال در پنهان و پیدای اوست.”

• اسامی آخرین حج رسول خدا

• این حج را حجه البلاغ، و حجه الاسلام، و حجه الوداع ، و حجه التمام، و حجه الکمال گویند.
• اما حجه البلاغ گویند به جهت‏خطبه‏هایى که حضرت در آن سفر ایراد مى‏کرده‏اند و در آنها خطاب به مسلمانان نموده و خدا را شاهد مى‏گرفتند و مى‏گفتند: اللهم هل بلغت؟ ! «بار پروردگارا آیا من ابلاغ کردم؟ !»
• اما حجه الاسلام گویند به جهت آنکه رسول خدا، احکام حج را طبق دستورات اسلام بیان کرده، حدود عرفات و مشعر و منى را معین نموده، و وجوب افاضه و حرکت از عرفات را در شب عید قربان که مشرکان براى قریش نسخ کرده بودند، بیان فرمود، و حج را به زمان اصلى خود برگردانیده، و تاخیر آن را که نسى‏ء مى‏باشد، و موجب ازدیاد کفر است، مشروحا و مستدلا بر آیه کریمه بیان فرمود، و نیز سعى بین صفا و مروه را از شعائر الهى دانست، و خود سعى فرمود، و سایر آداب حج را از طواف و نماز، و بالاخص بیان وجوب حج تمتع را براى افرادیکه منزلشان از مکه دور است، و بقاء این وجوب را تا روز قیامت مفصلا بر فراز کوه مروه بعد از نزول جبرائیل و آوردن وحى الهى بیان فرمود.

• و اما حجه الوداع گویند، به جهت تودیع رسول الله با مسلمانان در ضمن برخوردها و خطبه‏ها، و این تودیع بعد از رحلت آن حضرت در زمان کوتاهى که هفتاد روز بعد از غدیر خم و هشتاد روز بعد از خطبه در عرفات و در منى صورت گرفته بود، معلوم و مشهود شد، و مردم را تودیع و توصیه نمود به کتاب خدا: قرآن کریم، و عترت خود: اهل بیت که تا روز قیامت از هم جدا نمى‏شوند، و دو متاع نفیس و پرارزش مى‏باشند که متمسکین به آنها هیچگاه گمراه نمى‏شوند.
• و اما حجه التمام و اکمال گویند به جهت نزول آیه کمال دین و تمام نعمت که به دنبال خطبه آن حضرت در روز غدیر خم بر مردم ارزانى شد، و لله الحمد دین مردم کامل و نعمت‏خداوندى به تمامیت‏خود رسید.

حجه الوداع

• در سال دهم هجرت از اول ماه ذوالقعده حضرت رسول الله به اطراف و اعلام از مسلمانان نامه‏ها نوشتند، و همه را مطلع و خبردار نمودند که رسول خدا در این سال قصد حج دارد و عازم حرکت‏به سوى بیت الله الحرام است.
• مردم از هر سو به مدینه منوره روى آوردند، تا با رسول الله حج کنند و مناسک را بیاموزند، در اینجا دیگر جوان و پیر، و مرد و زن، و غنى و فقیر، مطرح نبود، بلکه بر هر کس که متمکن بود بدین سفر مبادرت کند، و در خدمت رسول الله این فریضه را بجاى آورد، واجب بود به هر نحوى که ممکن است آماده سفر گردد.
• تمام اهل مدینه که متمکن از سفر بودند، بجز عاجزان و مریضان با معیت افرادى که از خارج مدینه آمده بودند، با رسول الله سفر کردند.

کیفیت حرکت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در سفر حجه الوداع
• ابن جوزى ابو الفرج گوید: از حضرت جعفر بن محمد از پدرش علیهما السلام روایت است که: از جابر بن عبد الله انصارى پرسیدم که حج رسول خدا را براى من بیان کن!
• جابر گفت: رسول خدا مدت نه سال که در مدینه درنگ نموده بود، حج نکرد، و پس از این مدت در سال دهم اعلان فرمود که رسول الله در این سال قصد حج دارد.افراد بشر بسیارى به مدینه روى آوردند و همگى مى‏خواستند به رسول خدا اقتداء و ایتمام کنند، و عمل خودشان را عینا طبق عمل آن حضرت قرار دهند.
• جابر گوید: ما با رسول خدا از مدینه بیرون آمدیم تا به ذو الحلیفه رسیدیم، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در مسجد آنجا دو رکعت نماز گزارد و سپس سوار ناقه قصوا شد، و چون ناقه، آن حضرت را در میان بیابان آورد، من نظر کردم دیدم: تا جائى که سوى چشم من مى‏بیند، در جلوى آن حضرت سواره و پیاده است، و در طرف راست آن حضرت اینچنین است، و در طرف چپ او اینچنین است، و در طرف پشت‏سر اینچنین است.
• پس رسول خدا صدا به کلمه توحید گشود و زبان باز کرد: لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک و الملک لا شریک لک.

تکبیر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام دیدن بیت الله

• از باب عبد مناف، که همان باب بنى شیبه است، و الآن به باب السلام معروف است وارد مسجد الحرام شدند، و چون نظرشان به کعبه – خانه خدا – افتاد دستهاى خود را بلند کرده و تکبیر گفتند و سپس گفتند: اللهم انت السلام، و منک السلام، فحینا ربنا بالسلام! اللهم زد هذا البیت تشریفا و تعظیما، و مهابه و برا، و زد من شرفه و کرمه ممن حجه او اعتمره تشریفا و تکریما و تعظیما و برا!
• «بار پروردگارا تو حقیقت ‏سلام و اسم سلام و عالم سلام و سلامتى و امن هستى! و سلام بر عالمیان از ناحیه وجود اقدس تو افاضه مى‏شود! پس بار پروردگارا ما را با اسم سلام خود تحیت‏بخش! و وجود ما را سراسر از سلام و سلامت‏خود سرشار فرما.
• بار پروردگارا بر شرافت و عظمت و مهابت و احسان این خانه بیفزا! و از شرف و کرامت آن، بر شرافت و کرامت و عظمت و احسان کسانى که حج آن را بجا مى‏آورند، و یا عمره آن را انجام مى‏دهند افزون کن‏» !

نقل جابر بن عبدالله انصاری از کیفیت انجام اعمال حج
• از جابر بن عبد الله روایت است که چون وارد مکه شدیم و آفتاب بر آمده بود، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تا در مسجد الحرام آمدند آنگاه شتر خود را خوابانیده و در داخل مسجد شدند و یکسره به سوى حجر الاسود رفتند، و آن را استلام نمودند، در حالى که دو چشم آن حضرت پر از اشک شده و سرازیر مى‏شد، و چون طواف کرده، و از آن فارغ شدند، حجر الاسود را بوسیدند، و دست‏هاى خود را بر آن مالیده، و به صورت خود مالیدند.
• پس از طواف، حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم، در پشت مقام حضرت ابراهیم دو رکعت نمازگزاردند، و در رکعت اول سوره قل یا ایها الکافرون، و در رکعت دوم سوره قل هو الله احد را قرائت کردند، و به سوى زمزم آمده، دلوى از آب براى حضرت در آوردند، حضرت از آب زمزم آشامیدند و بقیه آب دهان را در دلو ریخته، و سپس دلو را در چاه زمزم خالى کردند، و گفتند: اگر مردم آب کشیدن از زمزم را با دست‏خود سنتى نمى‏گرفتند، من با دست‏خودم از چاه آب مى‏کشیدم.

• سپس آن حضرت به حجر الاسود بازگشتند و آن را استلام نمودند و به سوى کوه صفا رفتند، و این آیه را تلاوت کردند:
• ان الصفا و المروه من شعائر الله فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما و من تطوع خیرا فان الله شاکر علیم. (البقره،۱۵۸) «بدرستى که کوه صفا و کوه مروه از شعائر الله است، پس هر کس که حج‏ خانه خدا بجا آورد، و یا آنکه عمره را انجام دهد، باکى بر او نیست که بین این دو کوه سعى کند، و هر کس متصدى کار خیر شود خداوند شکر گزار و به کار او داناست.
• آنگاه فرمود: ابدأ بما بدا الله (. «من ابتدا مى‏کنم از صفا که خداوند هم در کلام خود به صفا ابتدا نموده است‏».و از صفا بالا آمد بطورى که خانه خدا دیده مى‏شد، روى خود را به بیت الله نموده، و سه بار گفت: الله اکبر الله اکبر الله اکبر و پس از آن تهلیل گفت و سپس گفت: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیى و یمیت، و هو على کل شى‏ء قدیر، لا اله الا الله وحده، انجز وعده، و نصر عبده، و هزم الاحزاب وحده.و سپس دعا کرد و پس از آن، دوبار مثل آنچه را که از تکبیر و تهلیل و دعا بر زبان جارى کرده بود بر زبان جارى کرده که مجموعا سه بار شد.

• آنگاه از صفا پایین آمده و به سمت مروه حرکت کرد، تا موقعى که قدم هایش در رفتن مستقر شد در میان وادى و بطن مسیل شروع کرد بطور رمل (قدم رو) راه رفتن تا آنکه از بطن مسیل چون بالا آمد بطور راه رفتن عادى حرکت کرد تا به مروه رسید.
• رسول خدا از مروه بالا رفت تا خانه خدا دیده مى‏شد و روى خود را به بیت‏ نموده آنچه را که از تکبیر و تهلیل و دعا در بالاى صفا بجا آوردند در اینجا نیز به همان مقدار بجاى آورده، و پس از آن به سوى صفا حرکت کردند و چون به همان مکان اول – بطن مسیل – رسیدند هروله کنان حرکت کرده تا از مسیل خارج شدند و بر صفا بالا رفته و پس از استقبال بیت الله و تکبیر و تهلیل و دعا به همان مقدار دفعه اول باز از صفا پائین آمده و به همان کیفیت دفعه اول از حرکت هروله و حرکت عادى در همان مواضع مخصوص به بالاى مروه رفتند و به همان ترتیب استقبال نموده و دعا و تکبیر گفتند.و این رفت و آمد ادامه داشت تا هفت نوبت‏شد که در نوبت هفتم بر فراز کوه مروه ختم شد.

بارم بندی آزمون:
۱- آزمون میان ترم که در تاریخ ۲۵/۹/۹۴ ان شاء الله برگزارخواهد شد(۵نمره)
۲- حضورو غیاب،نظم کلاسی و شرکت در مباحث کلاسی(۳نمره)
۳- آزمون پایان ترم(۱۲نمره)